اکونومیست: اطلاعات جای نفت را به عنوان باارزشترین منبع گرفته است
نفت یا طلای سیاه تا چند سال پیش عنوان باارزشترین منبع موجود در سطح جهان را به خود اختصاص داده بود؛ بهطوریکه بسیاری نفت را یک قدرت استراتژیک تعریف میکنند و بشر شاهد جنگهای متعددی برای دست یافتن به نفت یا اعمال تغییراتی در قیمت و چرخهی عرضه بوده است. هرچند اطلاعات جای نفت را بهعنوان باارزشترین منبع جهانی گرفته، اما نگرانیهای موجود برای جلوگیری از انحصارطلبی وجود دارد و از همین رو است که نیاز برای تعیین قوانین رقابتی و آنتیتراست از سوی رگولاتوریها احساس میشود.
در ابتدا بهتر است نگاه عمیقتری به لغت آنتیتراست (Antitrust) داشته باشیم. قانون آنتیتراست به مجموعهای از قوانین فدرال و دولتی در ایالات متحدهی آمریکا اطلاق میشود که وظیفهی قانونگذاری و حفظ رقابت بین کمپانیهای مختلف به نفع مصرفکنندگان را بر عهده دارند. این قوانین با هدف جلوگیری از ایجاد اتحاد بین کمپانیهای فعال در یک حوزه بهمنظور کنترل قیمت و بالا بردن سود این کمپانیها به وجود آمدهاند. ضمنا رگولاتوریها با اتکا به قوانین آنتیتراست، اجازهی ادغام کمپانیهای بزرگ در یک حوزه و ایجاد یک کمپانی بزرگ که بخش بزرگی از بازار را در اختیار دارد، نمیدهند و از اینرو رقابت در بازار را به نفع مشتریان تضمین میکنند.
شاید نگاهی به لیست باارزشترین کمپانیهای جهان بهروشنی نشان بدهد که اطلاعات، ارزشی فراتر از انرژی پیدا کرده است؛ چراکه چهار رتبهی اول باارزشترین کمپانیهای جهان طی سهماههی اول سال ۲۰۱۷ به ترتیب در اختیار اپل، آلفابت، مایکروسافت و آمازون قرار داشته و فیسبوک در رتبهی هشتم جا گرفته است. بر اساس اطلاعات ارائهشده در گزارشهای مالی این پنج کمپانی، مجموع سود کسبشده در طول زمستان ۲۰۱۷ نزدیک به ۲۵ میلیارد دلار بوده است. آمازون قریب به نیمی از دلارهای آنلاین خرج شده در ایالات متحدهی آمریکا را به خود اختصاص میدهد. دو کمپانی فیسبوک و گوگل تقریبا اغلب درآمد کسبشده در حوزهی تبلیغات دیجیتال را طی سال گذشتهی میلادی به خود اختصاص دادهاند.
افزایش قدرت و نفوذ کمپانیهای فعال در حوزهی فناوری، باعث شده است شماری از تحلیلگران به لزوم تقسیم این غولها به شرکتهای کوچکتر اشاره کنند. در ابتدای قرن بیستم، دادگاهی در ایالات متحدهی آمریکا حکمی صادر کرد که بهموجب آن، Standard Oil به دلیل انحصار در حوزهی نفتی و از میان برداشتن رقبا با کاهش قیمت و ترفندهای دیگر، به بیش از ۳۰ کمپانی مختلف تقسیم شد. البته تحلیلگران اکونومیست افزایش حجم یک کمپانی را بهعنوان یک فاکتور مدرن و صحیح برای لزوم تقسیم دارای صلاحیت نمیدانند؛ چراکه معتقدند بزرگ شدن غولهای فناوری منفعت بسیاری برای کاربران به ارمغان میآورد. امروزه کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که بدون موتور جستجوی گوگل، سرویس ارسال یکروزهی آمازون و فید خبری فیسبوک قادر به زندگی در فضای آنلاین باشد. از سویی دیگر، این کمپانیها در قبال خدمات ارائهشده، اغلب هزینهای نیز دریافت نمیکنند. بهواقع هیچ یک از این کمپانیهای بزرگ در برابر قوانین آنتیتراست مقاومتی ندارند و عملکرد آنها مغایرتی با این قوانین ندارد. ضمنا باید به این نکته اشاره کنیم که در فضایی که این غولها هر روز رشد بیشتری دارند، استارتاپها نیز رشد میکنند و خود میتوانند تولد کمپانی بزرگ دیگری را نوید دهند که از جملهی آنها باید به اسنپچت اشاره کرد.
نکتهای که باید در مورد حوزهی فناوری و کمپانیهای بزرگ این حوزه به آن اشاره کرد، قدرت بی حدوحصری است که این غولها با دریافت اطلاعات کاربران به دست میآورند. در واقع معیارهای قدیمی رقابت در حوزهی فناوری کاربردی ندارند و برای سنجش اقتصاد مبتنی بر اطلاعات، کهنه به نظر میرسند.
چه چیز تغییر کرده است که باعث شده اطلاعات به منبعی باارزش تبدیل شود؟ گوشی هوشمند و اینترنت را باید دو عامل اصلی خواند که بهوفور اطلاعات و سهولت دسترسی کمک کردهاند؛ از اینرو است که اطلاعات به ارزشی بالاتر دست پیدا کردهاند. امروزه با استفاده از انواع گجتهای هوشمند موجود، تمام اقدامات کاربران دادههایی ارزشمند در اختیار کمپانیها قرار میدهد. برای مثال قرار گرفتن در ترافیک درونشهری، ورزش کردن یا حتی تماشای تلویزیون اطلاعاتی در اختیار کمپانیها قرار میدهد. با افزایش استفاده از گجتهای هوشمند نظیر خودروهای با قابلیت اتصال به اینترنت تا ساعتهای هوشمند، اطلاعات دقیقتر و بیشتر میشوند. شماری از برآوردها نشان از این دارند که اطلاعات تولیدشده توسط خودروهای هوشمند، با نرخ گیگابیت در هر ثانیه افزایش خواهد یافت. همزمان با افزایش اطلاعات تولیدشده، ظهور روشهای مبتنی بر هوش مصنوعی نظیر یادگیری ماشین نیز ارزش اطلاعات را بیش از پیش افزایش میدهد. الگوریتمهای توسعهیافته با استفاده از یادگیری ماشین این قابلیت را پیدا میکنند تا برای مثال، آمادگی کاربر برای خرید را تشخیص دهند یا حتی زمان سرویس یک موتور جت را در کنار موارد دیگری نظیر افزایش ریسک ابتلا به بیماری توسط یک فرد را پیشبینی کنند.
وفور اطلاعات باعث شده است طبیعت رقابت بین کمپانیها نیز تغییرات عمدهای به خود ببیند. غولهای حوزهی فناوری همواره از اثرات شبکهای بهترین استفاده را به نتیجه رساندهاند. هر اندازه که تعداد کاربران ثبت نام کننده در فیسبوک افزایش پیدا کند، این شبکهی اجتماعی جذابیت بیشتری برای سایر کاربران پیدا میکند تا عضو این شبکهی اجتماعی شوند. افزایش تعداد اعضا به معنی بالا رفتن میزان اطلاعات کسبشده توسط این شبکهی اجتماعی و نتیجهی آن، بهبود خدمات است. بهبود سرویسها و خدمات نیز نتیجهای جز افزایش تعداد دوبارهی کاربران ندارد. برای مثال هر چه تسلا اطلاعات بیشتری از خودروهای هوشمند کسب کند، بهتر میتواند قابلیت خودران بودن را تقویت کند. شاید همین موضوع است که باعث شده تسلا با فروش تنها ۲۵ هزار خودرو در سهماههی اول سال جاری میلادی، ارزشی فراتر از جنرال موتورز با فروش ۲.۳ میلیون دستگاه خودرو در زمستان ۲۰۱۷ داشته باشد.
دسترسی به اطلاعات، از طرفی کمپانیها را در برابر رقبا قدرتمندتر میکند. کمپانیهایی نظیر آمازون، فیسبوک و گوگل کاملا کاربرانشان را تحت نظر دارند و هر لحظه قادرند موارد مورد علاقهی کاربران خود را شناسایی و از آن به نفع درآمدزایی خود استفاده کنند. غولهای بزرگ دنیای فناوری قادرند بهسرعت و پیش از آنکه دیگران متوجه شوند، ترند شدن یک سرویس یا محصول جدید را مشاهده کنند و بتوانند با ایجاد نمونهی مشابه یا تصاحب این فناوری جدید، از سوددهی آن استفاده کنند. پرداخت ۲۲ میلیارد دلار توسط فیسبوک برای تصاحب واتساپ را که تنها ۶۰ کارمند داشت، باید از جملهی این موارد خواند.
ماهیت اطلاعات، قوانین آنتی تراست گذشته را عملا منفعل میکند. بهطور حتم تقسیم گوگل به پنج کمپانی کوچکتر باعث نخواهد شد اثر شبکهای در قبال استفاده از سرویسهای گوگل و در نتیجه جذب کاربران بیشتر کاهش یابد و غول جستجو همچنان به جذب اطلاعات بیشتر ادامه خواهد داد. بر اساس تحلیلهای صورت گرفته، هر یک از این پنج کمپانی حاصل از تقسیم شانس این را دارد که به غولی بزرگ تبدیل شود. لزوم یک بازنگری کلی در قوانین موجود وجود دارد.
اولین اقدام در این راستا تغییر تفکر نسبت به کمپانیهای فعال در حوزهی فناوری و چشمپوشی از شرایط صنعتی حاکم بر قرن بیستم است. سازمانهای رگولاتوری معمولا بر اساس بزرگی کمپانیها در مورد ادغام یا تصاحب شدن توسط دیگری نظر میدهند؛ حال آنکه امروزه باید دارایی کمپانیها از نظر دسترسی به اطلاعات بهعنوان فاکتوری اساسی در نظر گرفته شود. برای مثال میتوان به تصاحب واتساپ توسط فیسبوک اشاره کرد؛ فیسبوک در حالی مبلغی بالا برای تصاحب واتساپ پرداخت کرد که این استارتاپ درآمدزایی چندان زیادی نداشت؛ ولی اطلاعات واتساپ از کاربران بسیار ارزشمند است.
مسئلهی دوم را باید شفافسازی هر چه بیشتر کمپانیهای درگیر با جمعآوری و تحلیل دادهها خواند. میتوان با وضع قوانینی جدید، این کمپانیها را وادار کرد تا میزان اطلاعات دریافتی از کاربران را مشخص کنند و همچنین روشن کنند که در قبال این دادهها چه میزان درآمد عایدشان میشود.