آیا غولهای فناوری بیش از حد قدرتمند شدهاند
موسسان دنیای فناوری در دنیای استارتاپها، از بیشترین احترام برخوردار هستند. موسس در کنار کارآفرین، شخصیتی منحصربفرد دارد که جامعه و دنیا را فراتر از بقیه میبیند و تغییرات گستردهتری در آنها ایجاد میکند. چنین شخصیتی، انقلابی عمل میکند و برای سوالاتی که بقیه برای آنها پاسخی نداشتهاند یا حتی به فکر آنها خطور نکرده است، راه حل مناسبی ارائه میدهد. سوالات بیشتر اوقات یا پیچیده هستند یا بسیار فراگیر هستند که کسی نمیتواند بهراحتی پاسخ آنها را بیابد.
از نظر پل گراهام، موسس استارتاپ انکوباتور Y Combinator، در مقالهای در سال ۲۰۰۵، اکثر ایدههای عالی، جنبهی سوالی دارند. او در مقاله گفت:
ایدههای ناقص، سوالات جالبی هستند که پاسخ آنها باید پیدا شود. بهترین سوالات، آنهایی هستند که حل آنها در نگاه اول، مشکل است. اسپم از نظر من، غیر قابل تحمل بود و من حس کردم که احتمال شناسایی آن از نظر آماری وجود دارد. غیر قابل تحمل بودن مشکل، میتواند حس حل کردن آن را در شما به وجود بیاورد.
وجود همین سوال ساده، منشأ پیدایش بسیاری از استارتاپها است. موسس از خودش میپرسد که چرا «من نتوانم مشکلی خاص را حل کنم». او پس از کار فراوان، پاسخ مناسبی برای حل مشکل پیدا میکند. براساس Reed Hastings، سوالی که موجب پیدایش نتفلیکس شد این بود که چرا فروشگاههای ویدیویی، مانند باشگاههای سلامتی، حق عضویتی ساده در اختیار مشتریان قرار نمیدهند؟ داستان زندگی بسیاری از غولهای فناوری با جواب دادن همین سوالات شکل گرفته است. سوال گوگل این بود که چرا راه مناسبی برای رتبهبندی نتایج جستوجو وجود ندارد. اوبر هم از خود پرسید که چرا برنامه و نرمافزاری برای تاکسی گرفتن وجود ندارد. توییتر بهدنبال راهی برای منتشر کردن گفتهها در یک فضای مشخص با مخاطبان مشخص میگشت. حتی شرکتهایی به این بزرگی هم منشأ پیدایش پیچیده و عجیبی داشتهاند و برخی از ایدههای آنها منسوخ شده است؛ ولی موفقیت آنها مدیون سوالات پیچیده و رایجی است که آنها راه حلی مناسب برای آنها یافتهاند؛ سوالاتی که میلیونها نفر، حسی مشترک نسبت به آنها داشتهاند.
موسسان در سال ۲۰۱۸، تنها به نتایج جستوجو و فروشگاههای ویدیویی بسنده نکردند و سراغ سیاست، فرهنگ و چینش نظام جهانی رفتند. در حال حاضر، تنها پرسیدن سوال و یافتن مسائل غیر قابل تحمل و یافتن جواب مناسب آنها، نمیتواند پاسخگوی تمامی اهداف شرکتهای فناوری باشد. آنها باید خودشان را به چالش بکشند.
شرکتهای فناوری برتر دنیا، از نظر سیاست، وارد انقلابی مستمر شدهاند. اگر آنها تنها برای یافتن پاسخ سوالات ساده تأسیس شده باشند، سوالات یا پاسخ داده شدهاند یا فراموش شدهاند یا به قدری تکرار شدهاند که به ایدئولوژی شرکت برای توجیه اهدافش تبدیل شدهاند. سوالات، پایه و اساس تشکیل شرکتها هستند و شرکتها بدون اینکه خودشان تصمیم گرفته باشند به موسسات تبدیل شدهاند. اکنون مهمترین سوال برای افرادی که تحت تأثیر دنیای فناوری هستند، این است که این صنعت چه تأثیری روی دنیایی که این شرکتها میسازند، میگذارد.
اولین سوال آسانی که میتوان از شرکتهای بزرگ فناوری پرسید، در مورد ماهیت اصلی آنها است؛ ماهیتی که آنها در مورد آن به مشتریان خود حرفی نمیزنند. توییتر و فیسبوک تنها مکانهایی برای ملاقات و آشنایی با افراد نیستند، بلکه تشکیلات جدیدی هستند که بر پایهی بازارهای تبلیغاتی متمرکز بنا شدهاند. اوبر تنها یک شرکت خودرو نیست، بلکه شرکتی است که برای ساخت لایهی ترانزیت خصوصی و جدیدی در مکانهای تحت پوشش خود، تلاش میکند. آمازون تنها نقش رقیب را برای فروشگاههای کتاب یا خردهفروشیهای خشت و ملات بازی نمیکند؛ بلکه مدل لجستیکی جدیدی برای مبادله و انتقال کالا، رسانه و خدمات است.
پاسخ به سوال ماهیت شرکتهای فناوری بزرگ، منجربه پیدایش سوالات دیگری میشود. فیسبوک چگونه با اتصال دنیا، درآمدزایی میکند؟ (این شرکت با معاملات تبلیغاتی که کاربران در آنها، نقش منفعل دارند، درآمدزایی میکند). فیسبوک چگونه در مورد برنامهی آیندهی خود، تصمیمگیری میکند؟ (از سیگنالها و الگوریتمها برای موارد مربوط استفاده میکند). توییتر چگونه در ساخت مجدد گفتمان عمومی، درمورد کاربران معلق، تصمیمگیری میکند؟ (توییتر براساس قوانین اجباری و کمک گسترده و مخفی نیروی کار قرارداد چنین کاری میکند). آیا رانندگان اوبر، استخدام شدهاند؟ (اگر بخواهیم سختگیرانه پاسخ دهیم، جواب منفی است).
سوالات دیگر، جنبهی فنی بیشتری دارند. یک سوال آسان با پاسخی سخت این است که چه کسی مالک محتویاتی است که در اینستاگرام آپلود میشوند؟ (شما مالک هستید؛ مگر اینکه مجوز استفاده از آنها را به اینستاگرام داده باشید). آیا اینستاگرام ما را شنود میکند؟ تبلیغات این شبکهی اجتماعی، گاهی اوقات بیشازحد به جستجوهای ما در دیگر اپلیکیشنها نزدیک هستند (پاسخ به این سوال از نظر لفظی، منفی است؛ ولی شرکای اینستاگرام و سایر شرکتهایی که اطلاعات اینترنتی شما را جمعآوری و تحلیل میکنند تا با استفاده از آنها تبلیغات مناسبی برای اینستاگرام فراهم کنند، در عمل حرکات شما را زیر نظر میگیرند و به حرفهای شما گوش میدهند. درواقع شما با جستوجو کردن با موبایل خود، علائق خودتان را به سمع و نظر شرکتها میرسانید). آمازون اکو چگونه است؟ آیا آن هم حرکات ما را زیر نظر دارد؟ (شاید اینگونه نباشد. اکو تنها زمانی به حرفهای ما گوش میدهد که کلمه «الکسا» را به زبان بیاوریم).
شرکتهایی که نسبت به سوالات آسان، بیشترین آسیبپذیری را دارند، آنهایی هستند که رقیب قبلی یا همتای فعلی خاصی ندارند. مثلا گوگل نگران از دست دادن کاربران خود نیست و تنها میخواهد که آنها از گوگل و محصولات آن، بیشتر استفاده کنند. چنین کسب و کارهایی در طراحی مجدد و تغییر دادن زندگی آنلاین، بیشترین آزادی عمل را دارند، حتی اگر کاربران درخواستی مبنی بر تغییر ارائه نکرده باشند. فیسبوک و تا حدودی هم آمازون، بلندترین نقطه در عرصهی خدمات خود محسوب میشوند و مورد قابل مقایسهی دیگری با آنها با وجود ندارد.
شرکتها با سرعتی بسیار بالا در حال مواجه شدن با مشکلاتی هستند که باید حل شوند. البته مشکلات برای همه غیر قابل تحمل هستند، به جز شرکتها. وقتی مارک زاکربرگ برای پاسخگویی در مورد مسائل فیسبوک، به مراجع قانونی آمریکا و اروپا احضار شد، سوالاتی که جواب دادن به آنها بسیار دشوار بود، آسانترین سوالات از نظر پرسیدن بودند؛ آیا آقای زاکربرگ که شرکتشان با چنین اطلاعاتی تجارت میکند، مایل هستند نام هتلی را که دیشب در آن اقامت داشتند یا افرادی را که طی هفتهی گذشته به آنها پیام دادند، با مردم دنیا در میان بگذارند؟ (نه، البته که نه). فیسبوک چگونه درآمدزایی میکند؟ (جواب مبهم: با استفاده از تبلیغات). آیا فیسبوک رقیبی هم دارد؟ (صددرصد؛ مثلا... ایمیل؟).
شرکتهایی هستند که در مقابل درخواستهای آسانی که پاسخ دادن به آنها سخت است، ایمن هستند. مثلا نتفلیکس، پاسخ آسانی برای تقاضای مردم دارد: کاربران پول میدهند، نتفلیکس استریم میکند. شرکت اپل هم با فروش کالاهای گران با روندی منظم، درخواستها را برآورده میکند. نکتهی مشترک بین چنین شرکتهایی این است که تقاضای اساسی از آنها با حمایت مشتریان دو برابر میشود. آنها در مورد نیازهای مشتریان خود سوال میپرسند و براساس نیازها کار میکنند.
البته اوضاع برای بقیهی غولهای فناوری متفاوت است. درخواستهای ساده و آسان، سختی زیادی را به شرکت متحمل میکنند. این شرکتها با رشد خود، تنها نباید به فکر کنار زدن رقبای خود باشند. رشد و خدمات مجانی آنها برای ایدهای که تلاشهای رقبا را به چالش میکشد (شیوهی سنتی صنعت فناوری در حل مشکلاتی رقبا ایجاد میکنند) غیر ضروری و حتی مخرب به نظر میرسد. شرکتها چنان در سوالات و درخواستهای ساده غرق میشوند که میتوان گفت آنها به علاقهی مشتریان نسبت به پاسخ سوالات شک میکنند.