چرا سیلیکون ولی نمیتواند چالشهای خود را حل کند؟
شرکتهای بزرگ فناوری، امروز به عذرخواهی از کاربران روی آوردهاند. سیلیکونولی برای دههها بهخاطر هیچ رخدادی ابراز پشیمانی یا عذرخواهی نمیکرد؛ اکنون غولهای فناوری به یکباره رویکرد خود را تغییر دادهاند و تقریبا برای هر اتفاقی عذرخواهی میکنند. آنها بهخاطر محتوای توهینآمیز، رباتهای مزاحم، اخبار دروغین، تأثیرگذاری دولتها بر فناوری و حتی کارتونهای مضر برای کودکان، ابراز ناراحتی و تأسف میکنند. در این میان آنها بیش از همهچیز باید برای مغزهای ما ابراز تأسف کنند.
شان پارکر که زمانی مدیر فیسبوک بود، بهصورت عمومی از عواقب ناگزیری که پلتفرم تحت مدیریتش ایجاد کرد، ابراز تأسف کرده است. او میگوید: «فقط خدا میداند که این پلتفرم چه بر سر مغز کودکان ما میآورد.» جاستین روزنشتاین زمانی عضو تیم توسعهی فیسبوک بود و در طراحی دکمهی لایک نقش داشت. او از نقش خود در توسعهی پلتفرمی که از لحاظ روانی آسیبرسان است، ابراز پشیمانی میکند. جاستین اعتقاد دارد، شبکههای اجتماعی امروز همه را حواسپرت میکنند؛ این حواسپرتی تقریبا در همهی اوقات رخ میدهد.
از زمان توسعهی اینترنت در دههی ۱۹۹۰، کاربران نسبت به پیامدهای بد آن هشدار دیدهاند. بسیاری از تفسیرگران در سالهای ابتدایی ظهور اینترنت، فضای سایبری را جهانی موازی میدانستند که توانایی بلعیدن همهی طرفداران خود را دارد. رسانهها در آن دوران به همه هشدار میدادند که استفادهی ناصحیح کودکان از اینترنت، عواقب بسیار نگرانکنندهای در پی خواهد داشت. در سال ۱۹۹۸ مطالعهی مهمی از سوی دانشگاه کارنگی ملون انجام شد که استفادهی بیش از حد از اینترنت را موجب افزایش تنهایی، افسردگی و رفتارهای ضداجتماعی میدانست.
در میانههای دههی ۲۰۰۰، اینترنت بیشازپیش به دنیای موبایل وارد میشد. درنتیجه مرز میان زندگی واقعی و فیزیکی بهمرور از بین رفت. در آن زمان طرفداران توسعهی فناوری بهنوعی کاربردهای متعدد آن را جشن میگرفتند، اما از طرفی هنوز هشدارها دربارهی عواقب استفادهی ناصحیح وجود داشتند. برخی از مقالهها و محتوای رسانهای، استفادهی بیش از حد از موتورهای جستوجو را موجب کندذهن شدن مردم میدانستند. برخی الگوریتمها را دلیل انزوای بشر بیان میکردند، چون تنها محتوای مورد علاقهی ما را نمایش میدهند. در نمونههایی دیگر هم به اتصال دائمی به دنیای اینترنت تاخته میشد که ارتباطات معنیدار را غیرممکن میکرد.
با وجود انتقادهای فراوان به عملکرد و عواقب فناوری، علاقهمندان به آن و فعالان داخل سیستم، همیشه از مزایای آن طرفداری کردهاند. آنها همیشه اعتقاد داشتند که دستاوردهایشان برای همهی مردم مفید است و مخالفان توسعهی فناوری، بهنوعی با عناد و دشمنی بیمورد اظهارنظر میکنند. البته از سال ۲۰۱۶ و با افزایش انتقادها نسبت به تأثیر شبکههای اجتماعی روی نتایج انتخابات آمریکا، بهنوعی ایمان به مزایای دنیای فناوری هم درحال از بین رفتن است. درواقع فعالان صنعت بهمرور به این حقیقت میرسند که احتمالا محصولاتشان تأثیر منفی هم بر جامعه خواهد داشت.
مردم بهمرور اعتقاد خود را به مزایای دنیای فناوری از دست میدهند
اضطراب نسبت به عواقب توسعهی اینترنت، پدیدهی جدیدی نیست؛ البته در هیچ دورهی زمان این تعداد از فعالان داخل صنعت نسبت به عواقب ساختهی دست خودشان ابراز نگرانی نکردهاند. اظهارنظر پارکر، روزنشتاین و افراد دیگر در نقد عواقب توسعهی فناوری، موجی جدید از انتقادهای داخلی را نسبت به سیستم نشان میدهد. چنین منتقدان داخلی را میتوان با اصطلاح «انسانگراهای فناوری» خطاب قرار داد. چنین افرادی علاوه بر ابراز نگرانی از قدرت رو به رشد صنعت، تأثیر منفی آن بر سلامت و انسانیت را بیش از هر چیز گوشزد میکنند.
در نگاهی ساده به محصولات فناوری اینترنت میتوان طبیعت اعتیادآور آنها را درک کرد. درواقع شرکتها محصولات را بهگونهای طراحی کردهاند تا حداکثر بهرهبرداری را از توجه ما داشته باشند. انسانگراها اعتقاد دارند، چنین مدل درآمدی ناسالم و غیرانسانی است. راهکار اصلی آنها، تغییر طراحی محصولات است. آنها میگویند که با طراحی مجدد فناوری و تلاش برای کاهش اعتیادآور بودن آن، میتوان محصولاتی سالمتر به جامعه ارائه کرد؛ درواقع میتوان فناوری را بهگونهای مسیردهی کرد که با انسانیت همسو باشد و ذهن و توجه ما را به سرقت نبرد.
انسانگراهای دنیای فناوری در مرکزی بهنام Center for Humane Technology در سان فرانسیسکو، گردهمآییهایی برای بحث پیرامون فناوریها انجام میدهند. این سازمان در ابتدای سال جاری تأسیس شد و مشاوران مطرحی در کنار آن حضور دارند. از میان آنها میتوان به راجر مکنیمی، سرمایهگذار فناوری، جان زیمر، مدیر لیفت و روزنشتاین اشاره کرد. تریستان هریس، سخنگوی اصلی این مرکز است که زمانی در بخش طراحی اخلاقی گوگل فعالیت میکرد. مجلهی Atlantic زمانی او را نزدیکترین فرد سیلیکونولی به طبیعتهای اخلاقی نامیده بود. هریس سالها تلاش کرد تا مردم را از مضرات اعتیاد به دنیای فناوری آگاه کند.
پیر امیدیار، بنیانگذار میلیاردر eBay هم در ماه فوریهی سال جاری، مرکزی مشابه برای پرداختن به مسائل انسانی مرتبط در دنیای فناوری تأسیس کرد. مرکز او، Tech and Society Lab نام دارد که هدف اصلی خود را بهحداکثررساندن تأثیر صنعت فناوری بر توسعهی جامعهای سالم بیان میکند.
با افزایش نگرانیهای عمومی نسبت به دنیای فناوری، انسانگراهای صنعت تلاش میکنند تا بهعنوان اعضای وفادار به فناوری، نقش اپوزوسیون را بازی کنند. آنها از تجربه و رویکردهای گذشتهی خود استفاده میکنند تا اشتباهات رخداده در توسعهی فناوری را گوشزد کنند و راهکارهای جایگزین پیشنهاد دهند. رویکرد آنها تاکنون تاحدودی مثبت بوده است. با افزایش حملهها به دنیای فناوری، تعداد چنین افرادی بیشتر نیز میشود. مرکز توسعهی فناوریهای انسانی عملکرد خوبی از خود نشان داد و از سوی رسانههای بزرگی همچون نیویورک تایمز، آتلانتیک، وایرد و دیگران مورد تحسین قرار گرفت.
تأثیر فعالیت انسانگراها را نمیتوان تنها با پوشش خبری و تحسین رسانهها اندازهگیری کرد. دلیل اصلی اهمیت چنین فعالیتهایی، آن است که بزرگترین بازیگران صنعت به صحبت پیرامون فعالیتهای آنها میپردازند. بهعنوان مثال اوان اشپیگل، مدیرعامل اسنپچت، دربارهی تأثیر منفی شبکههای اجتماعی هشدار داده است و نقش آنها را در فعالیتهای بیهدف و حواسپرتی کاربران نگرانکننده میداند. مدیرعامل توییتر هم اخیرا گفت که تصمیم به بهبود سلامت گفتوگوها در پلتفرم خود دارد.
مارک زاکربرگ از بحثبرانگیزترین مدیران دنیای فناوری است. حتی او هم به سمت حرکتهای مثبتتر در جهت انسانیتر کردن فناوری حرکت میکند. مدیرعامل فیسبوک در ژانویهی سال جاری اعلام کرد که با رویکردی جدید، سعی در بهحداکثررساندن استفادهی مفید کاربران از شبکهی اجتماعی دارد. منظور زاکربرگ از سپری کردن زمان بهصورت مفید، زمانی است که بهجای تعامل با کسبوکارها و برندها، با دوستان سپری میشود. او در همان صحبتها ادعا کرد که فید خبری فیسبوک از مدتی پیش به سمت توسعهی همین رویکرد حرکت میکند.
زاکربرگ در انتخاب کلمات برای نشاندادن اهداف مثبت خود دقت و هوشمندی بالایی دارد. او استفادهی مفید را با اصطلاح Time Well Spent مطرح میکند که نام یک گروه اجتماعی فعال بود. هریس پیش از تأسیس Center for Humane Technology، آن گروه را راهاندازی کرده بود. اصطلاح مذکور در ماه آوریل سال گذشته مطرح شد که مدیرعامل فیسبوک برای جلسهی استماع کنگره آماده میشد. در آن زمان یک عکاس تصویری از یادداشتهای مارک برای جلسه ثبت کرد که در بخش سلامت (Wellbeing) یادداشتهایی را مبتنی بر برنامهی جدید شرکت برای افزایش استفادهی مفید کاربران متذکر شده بود.
نگرانی مدیرعامل فیسبوک برای بحثی بهنام سلامت احتمالا برای منتقدان جذاب و مثبت باشد. مدیران فناوری پس از سالها نقض انتقادهای آنها، بهمرور شروع به پذیرش مسائل و چالشها کردهاند. در این میان فعالان انسانگرای دنیای فناوری نقش مهمی داشتهاند. آنها توجه رهبران صنعت را به یکی از مهمترین مشکلات کنونی یعنی طراحی با هدف دستکاری تصمیمهای کاربران جلب کردند.
گروهی از فعالان سابق دنیای فناوری برنامههایی برای انسانیتر کردن طراحیها در نظر دارند
مشکلی که در بالا به آن اشاره کردیم، نمادی از چالشی گستردهتر در دنیای فناوری است: زیرساخت دیجیتالی که زندگی شخصی، اجتماعی و مدنی ما را شکل میدهد، تحت مالکیت و کنترل چند میلیاردر فناوری قرار دارد. در این میان فعالیتها و نظریههای انسانگرایان دنیای فناوری هم تاحدودی ناقص به نظر میرسد؛ چرا که توجهی به پرسشگری از قدرت کنترلی موجود ندارد. بههرحال چنین رویکردی شاید مانع از حرکت صحیح به سمت تحول اساسی در صنعت هم بشود. درنهایت اگر مسیر کنونی ادامه پیدا کند و رهبرانی همچون زاکربرگ بهمرور وارد آن شوند، انسانگرایی فناورانه هم تنها به تغییرات سطحی منجر خواهد شد. چنین تغییراتی به چالشهای اصلی دنیای فناوری نمیپردازند و حتی شاید درنهایت سیلیکونولی را قدرتمندتر هم بکنند.
همراستایی طراحی با مفاهیم انسانی
مرکز فناوریهای انسانی اعتقاد دارد، فناوری باید با ذات انسان همسو شود. برای رسیدن به این هدف نیز راهی مناسبتر از طراحی بهتر وجود ندارد. وبسایت مرکز مذکور بخشی بهنام The Way Forward دارد که در آن از تصویر مشهور تکامل میمون به انسان استفاده میکند. در پایان تصویر، انسان تکاملیافته در حالت اندیشیدن نشان داده شده است. در بالای آن بخش از وبسایت میخوانیم: «در آینده ما به امروز نگاه میکنیم و آن را بهعنوان نقطهی مهم در تغییر طراحی انسانی به یاد میآوریم».
فعالان انسانگرای مرکز فناوریهای انسانی در بخش مسیر پیشرفت از وبسایت خود، اشارههای متعددی به بهبود طراحی انسانی دارند. آنها فناوری امروز را بهعنوان عنصری عامل استخراج توجه و تخریب جامعه مطرح میکنند. در بخش دیگر با اشاره به مفهوم «تفکر طراحی»، طراحی انسانی بهگونهای تعریف میشود که از درک غریزههای آسیبپذیر انسانی شروع شده و به طراحی دلسوزانهتری منجر شود.
مفهوم انسانگرایی فناوری بهخوبی در ذهن فعالان بزرگ صنعت نفوذ کرد. دلیل آن نیز نزدیکی مفهوم مذکور به تعاریف موجود در سیلیکونولی است. انسانیسازی فناوری از ابتدا انگیزهی اصلی سیلیکونولی و منبع قدرت آن محسوب میشد. درواقع کارآفرینهایی همچون استیو جابز نوعی انسانی از پردازش را به زندگی روزانهی میلیونها کاربر اضافه کردند. موفقیت آنها نیز منطقهی خلیج سانفرانسیسکو را به نیروگاهی جهانی تبدیل کرد که درنهایت به دنیایی دیجیتال تبدیل شد. اکنون همین دنیای دیجیتال، هدف نقد جدی فعالان انسانگرای دنیای فناوری قرار دارد.
داستان دیجیتالیشدن جهان از دههی ۱۹۶۰ شروع میشود. در آن زمان سیلیکونولی میزبان شرکتهای الکترونیکی محدودی بود. کامپیوترها بهصورت مینفریم و در ابعاد بزرگ تولید میشدند. استفاده از کامپیوتر برای همه ممکن نبود و تنها کاربردهایی پیچیده همچون محاسبات موشک، توسط سازمانهای دولتی، دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی از آنها استخراج میشد. محدودبودن کاربرد کامپیوتر، تهدید جدی برای سیلیکونولی بود. تنها سازمانهای ثروتمند دولتی توانایی خرید محصولات سیلیکونولی را داشتند که آنها هم با کاهش بودجه، بهمرور از شرکتهای کامپیوتری دور شدند. البته کاهش خرید از سوی سازمانهای دولتی تنها چالش عملکردی سیلیکونولی در میانهی قرن گذشته نبود.
سیلیکونولی از ابتدا با ادعای انسانیتر کردن فناوری متولد شد
کامپیوترهای مینفریم چالش هویتی هم داشتند. آنها نماد جنگ و فعالیتهای غیر انسانی بودند. بهعلاوه دسترسی به چنین کامپیوترهایی برای همه ممکن نبود و حتی در صورت دسترسی، اتهام فعالیت علیه بشریت مطرح میشد. در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، فعالیتهایی در کالیفرنیای شمالی انجام شد که بهمرور هر دو چالش کامپیوترها را حل کرد. پدیدههای جدیدی همچون رابط گرافیکی، ماوس و ریزپردازندهها، بهمرور انقلاب دنیای پردازش را شکل میدادند. کامپیوترها بهمرور کوچکتر شدند و علاوه بر کاهش وابستگی سیلیکونولی به خریداران محدود، ظاهر دوستانهتری پیدا کردند.
پیشگامان حرکت بالا، اعتقاد داشتند که کامپیوتر و پردازش را انسانیتر میکنند. آنها در مسیر ضدفرهنگ حرکت میکردند و توسعهی مدلی انسانیتر از زندگی را در سر داشتند. هدف چنان کارآفرینهایی، شکوفاکردن استعدادهای انسانی بهجای سرکوب آن بود. بههرحال همان طرفداران ضدفرهنگ، تغییرات اساسی را بهمرور به دنیای فناوری اضافه کردند. در مرکز فعالیتهای مذکور، فردی بهنام استورات برند نام داشت که بهعنوان بنیانگذار ضدفرهنگ مذکور و مؤسس مجلهی Whole Earth Catalog شناخته میشد. او در مقالهای در رولینگ استونز، مدلی جدیدی از پردازش را مطرح کرد که بهجای خدمت به ماشین، به انسان کمک کند.
شاگردان برند با پیروی از آموزههای او، طراحی کامپیوتر را به سمتی تغییر دادند که به شکل امروزی رسید. بهعلاوه آنها شیوهی تفکر جدیدی را پیرامون کامپیوترها مطرح کردند که آنها را از محصولات ماشینی زمخت به ابزارهایی برای شکوفایی استعدادهای انسانی تغییر میداد. از میان کارآفرینهای آن زمان، هیچکس بیش از استیو جابز در تحول اساسی تفکر نقش نداشت. جابز از طرفداران برند و مجلهی او بود و بینش وی را در سطح جهانی توسعه داد.
دوران اوجگیری کامپیوترهای شخصی در دههی ۱۹۸۰ و با معرفی مکینتاش شروع شد. دو دهه بعد، جابز و شرکتش دوران توسعهی همگانی گوشیهای هوشمند را با آیفون شروع کردند. برند بعدها گفته بود که جابز درک مناسبی از مفاهیم مد نظر او پیدا کرده است و روش ساخت ابزارهایی با هدف کمک به انسان را میداند.
ساختن ابزارهایی با هدف کمک به انسان، از لحاظ درآمد و کسبوکار هم برای سیلیکونولی مفید و کاربردی بود. شرکتهای آن منطقه با همین رویکرد تقریبا به همهی بخشهای زندگی ما وارد شدند. امروز همهی ما با ابزارهایی محاصره شدیم که مفهوم اتصال دیجیتالی همهجانبه را فریاد میزنند. در مثالی ساده به گوشی هوشمند خود نگاه کنید که امکان انواع ارتباط رسانهای و محتوایی را با انواع افراد در اختیار شما قرار میدهد.
بهصورت خلاصه، تلاشی که در یک دوره برای انسانیتر کردن پردازش انجام شد، امروز به غیرانسانیترین ابزار جهان تشبیه میشود. درواقع همان رویکرد اکنون تحت انتقادهای شدید قرار دارد چون منجر به تولد انواع ابزارهای دیجیتالی گسترده در زندگی انسانها شد که در همهی حالات آنها را دنبال میکنند. انسانگراهای فناوری اعتقاد دارند، باز هم میتوان طراحی محصولات را بهبود داد تا بیشازپیش به طبیعت انسان خدمترسانی کنند. البته همین رویکرد دههها قبل هم متولد شد که نتیجهای بهجز وضعیت کنونی جهان فناوری نداشت.
تصور اشتباه انسانیسازی فناوری
انسانگراهای فناوری، حرکت خود را در مسیر همراستایی انسانیت و فناوری تعریف میکنند. در این میان پروژهی آنها را میتوان متأثر از سوءتفاهمی عمیق دانست که ارتباط بین انسانیت و فناوری را درک نمیکند. تصور انسان بدون فناوری امروز تقریبا غیرممکن شده است. داستان نوع بشر زمانی شروع شد که اولین ابزارها ساخته شدند. اولین ابزارها همان سنگهای تیزی بودند که برای شکار استفاده میشدند. آنها بهمرور کاربردهای بیشتری در زندگی انسان پیدا کردند و بههمین ترتیب تمدن بشری هم پیشرفت کرد.
با مطالعهی داستان انسان و ابزار به این نتیجه میرسیم که فناوری و بشریت نهتنها به هم گره خوردهاند، بلکه بهصورت همزمان با هم تغییر میکنند. چنین نتیجهگیری تنها استعارهای نیست و اثباتهای علمی هم برای آن وجود دارد. برخی مطالعات تکاملی ادعا میکنند، دست انسان بهمرور برای ساخت بهتر ابزارهای سنگی تغییر و تکامل یافته است.
بدن و ذهن ما در ارتباط و همزیستی با ابزارها تغییر میکند. همین تغییرات موجب ایجاد نگرانی میشود که شاید ما در حال از دست دادن کیفیتهای شخصی ضروری هستیم؛ بهعنوان مثال در دوران باستان، حتی نوشتن بهعنوان تهدیدی برای حافظهی انسانی تصور میشد. در دورانی دیگر، کپیکردن متون موجب ابراز نگرانی شد و آموزگاران تصور میکردند که ننوشتن دروس، دانشآموزها را تنبل میکند.
قطعا ما با استفاده از ابزارها، برخی ظرفیتهای خود را از دست میدهیم؛ اما بههرحال ظرفیت و تواناییهای جدیدی هم کسب میکنیم. همان انسانهایی که زمانی از ستاره برای مسیریابی دریایی استفاده میکردند، امروز با برنامهریزی کامپیوتری، کشتیها را هدایت میکنند. شاید نیاکان ما دستخط بهتری در نگارش داشتند، اما انسان امروز با سرعت بیشتری تایپ میکند و مینویسد.
نمیتوان طبیعت انسان را از فناوری و ابزار جدا دانست
طبیعت انسانی با تغییر گره خورده است؛ درنتیجه نمیتوان آن را بهصورت معیاری ثابت برای ارزیابی تأثیر فناوری در نظر گرفت. در این میان برخی افراد طبیعت انسان را ثابت تصور میکنند و از این رو خود را در موقعیت قدرت قرار میدهند. به بیان دیگر آنها با ثابتانگاشتن طبیعت انسان، به ما میگویند که چگونه باشیم. چنین رویکردی بهصورت عمدی یا سهوی از سوی طرفداران انسانگرایی فناوری اتخاذ میشود. آنها با ثابت و ایستا فرضکردن طبیعت بشر (از زمان باستان تاکنون)، فناوری را تهدیدی برای آن میدانند.
وقتی انسان را از فناوری جدا کنیم، برخی افراد امکان اظهارنظر و ارائهی مسیر و پلی برای ایجاد ارتباط بین آنها پیدا میکنند. درنتیجه اگرچه انسانگراهای فناوری خود را در مسیری به سمت بهبود بشریت تصور میکنند، بهنوعی سعی در هدایت آن از بالا دارند. همین رویکرد باعث میشود که تریستان هریس دربارهی فعالیت خود و گروهش بگوید: «ما وظیفهی اخلاقی داریم تا تفکرات انسانها را به سمت و سوی اخلاقیتر تغییر دهیم.»
هریس و بسیاری دیگر از فعالان فناوری انسانگرایانه، از اصطلاح سلامت عمومی بهدفعات برای فعالیتهای خود استفاده میکنند. راجر مکنیمی، یکی از آنها است که مفهوم سلامت عمومی را ریشهی همهی موارد میداند. چنین اظهارنظرهایی از سوی آنها، شاید زمانی رویکردهایشان را تاحدودی بهسمت دیکتهکردن روشها به جامعه تغییر دهد. بههرحال سلامت عمومی مسئلهای نیست که بتوان بهراحتی با تکیه بر آن اظهارنظر کرد.
گاراژ مشهور اچپی که بهنام محل تولد سیلیکونولی شناخته میشود
روند پدرسالانهی فعالان انسانگرایی فناوری، برخی اوقات باعث ارائهی تعریفهایی غیرانسانی از مردم از سوی آنها میشود؛ درواقع آنها برای هرچه بدتر نشاندادن تأثیرهای فناوری، از چنان تعریفهایی استفاده میکنند.
وبسایت مرکز فناوریهای انسانی برنامههایی برای بهبود ارتباط کاربران با گوشیهای هوشمند دارد. پیشنهادهایی همچون تغییر نمایشگر به سیاه و سفید، خاموش کردن اعلان اپلیکیشنها، شارژ کردن گوشی در خارج از اتاق خواب و موارد مشابه در برنامههای این مرکز توصیه میشوند. بهعلاوه کمپینی عمومی از سوی مرکز اجرا میشود که متمرکز بر افزایش آگاهی جامعه نسبت به مصرات فناوری بر جوانان فعالیت میکند. در کمپین مذکور، تأثیرات متعدد سلامتی فناوریهای گوناگون مطرح میشود تا مهندسان را به طراحی محصولات بهتر سوق دهد.
برنامههای بالا شاید باعث کاهش استفاده از گوشی هوشمند توسط برخی افراد بشود. ازطرفی شاید چنین رویکردی، هدف برخی افراد دیگر نباشد و لزوما استفاده از گوشی هوشمند برای آنها خطری در پی نداشته باشد؛ بهعنوان مثال برخی افراد از اینترنت برای رسیدن به آرامش و همدلی استفاده میکنند. از میان آنها میتوان کودکی مبتلا به اوتیسم را مثال زد که با خیرهشدن به نمایشگر، با چالش قرارگرفتن در میان جمع کنار میآید. استفادهی مداوم از فناوری برای او شاید نهتنها مخرب نباشد، بلکه موجب آرامش نیز بشود.
شاید تعامل دائم با فناوری برای برخی افراد مفید هم باشد
سازمانهایی همچون مرکز فعالیتهای انسانی علاوه بر آسیبشناسی اشتباه برخی از رفتارهای کاربران، چالشهای عملکردی دیگر هم دارند. آنها بیشتر متمرکز بر مفاهیم فردی تعامل با فناوری هستند و عموما مشکلات زیرساختی آن را فراموش میکنند. آنها توانایی شناخت دلیل ریشهای بحران فناوری را ندارد. مشکل ریشهای را میتوان شرایطی دانست که در آن تعداد محدودی شرکت فناوریمحور، کنترل دادهها و زندگی دیجیتال ما را در دست دارند و از آن برای سودآوری خود استفاده میکنند. چنین مشکلی را میتوان پایهای، جامع و حتی سیاسی دانست. در این میان فعالان انسانگرای فناوری با ساختاردهی مشکل در حوزهی سلامت و انسانیت و ارائهی راهکارهایی بهصورت تغییر طراحی، آن را در فرمی شخصی و غیر سیاسی شرح میدهند.
مشکل عملکردی سازمانهای کنونی انسانگرایی فناوری را میتوان دلیل محبوبیت آنها از سوی صنعت فناوری دانست. البته قطعا هیچ اشکالی در اهداف و برنامههای انسانی چنین سازمانهایی وجود ندارد و برنامههای آنها با هدف شناسایی دلیل واکنش شدید نسبت به فناوری اجرا میشود؛ منتهی چنین رویکردی احتمالا ابزاری قدرتمند در اختیار شرکتهای سیلیکونولی قرار میدهد که بهنوعی باعث ایجاد مشکلات بودهاند.
انسانگرایی فناورانه بهجای ایجاد چالش برای سیلیکونولی، به فعالان آن امکان میدهد که بدون واگذار کردن هیچ بخشی از قدرت و سلاح خود، تنها نگرانی عمومی را آرام کنند. درواقع سازمانهای موجود، خشم جامعه را بهسمت سلامت و انسانیت سوق میدهند که درنهایت راهی برای فرار از چالشهای کنترل عمومی در پیش روی شرکتهایی همچون فیسبوک قرار میدهد. چنین رویکردی حتی در مواقع بحران راهی برای حفظ درآمد و سوددهی در اختیار شرکتها میگذارد.
مسیر آسان غولهای فناوری
فیسبوک بهراحتی میتواند رویکردی موافق با انسانگراهای فناوری داشته باشد و در کنار آن به سلطهی پولساز خود بر دنیای فناوری ادامه دهد. درواقع چنین مواردی حتی شاید فیسبوک را قدرتمندتر و ثروتمندتر هم بکنند. فرصتهای کسبوکاری جدیدی با تکیه بر همین موارد برای فیسبوک و شرکتهای تابعه ایجاد میشود و شاید غول شبکههای اجتماعی در همراهی با گفتمان موجود، همین هدف را دنبال کند.
زاکربرگ، مفهوم زمان استفادهی مفید را نزدیک به گزارش عملکرد سهماههی چهارم سال ۲۰۱۷ شرکتش بیان کرد. او کاهش زمان استفاده از پلتفرم را بهدلیل همان بهینهسازیهای پیادهشده در فید خبری عنوان کرد که تلاش میکند تا زمان مشاهدهی محتوای دوستان و آشنایان را برای کاربر افزایش دهد. از نظر او، این تغییرات نشان میدهند که فیسبوک تنها برای تفریح نبوده و برای سلامت افراد نیز مفید است. مدیرعامل فیسبوک در توضیحات بعدی، کاهش زمان استفاده از پلتفرمش را یکی از نتایج تغییرات دانست؛ اما ادعا کرد که بههرحال زمان استفاده، مفیدتر میشود و درنهایت به تشکیل جامعهی منسجمتر کمک خواهد کرد.
شریل سندبرگ با تأیید نظر زاکربرگ، تغییرات در فید خبری را با وجود کاهش زمان استفاده از فیسبوک، باعث ایجاد فرصتهای درآمدزایی جدید دانست. همانطور که میدانیم، داده باارزشترین مادهی اولیهی فیسبوک محسوب میشود. با افزایش ارتباطهای فرد به فرد کاربران در سیستم، دادههای مفید شخصی افزایش مییابد؛ درنتیجه تحلیلهای کاربردی از رفتار کاربران بیشتر خواهد شد. با استفاده از همین تحلیلهای کاربردی، فیسبوک بهگونهای تغییر میکند که به علایق کاربر نزدیکتر باشد. بهمرور، محتوا و نوع نمایش آن برای هر کاربر تغییر میکند. در ادامه میتوان تبلیغات را نیز با تمرکز بهتری هدفگیری کرد؛ بهعنوان مثال دوستان نزدیک شما راحتتر شناسایی میشوند و میتوان تبلیغات کالاهای مورد علاقهتان را با نرخ موفقیت بیشتر برای آنها نمایش داد.
درنتیجهی تفاسیر بالا میتوان اظهارنظر مارک زاکربرگ در افزایش ارتباطهای معنیدار را نوعی تلاش برای بهبود عملکرد یا همان درآمدزایی دانست. درواقع او برنامهای برای بهبود فرایندهای مرتبط با کاربران ندارد و تنها بهدنبال افزایش دادههای کاربردی برای سیستم تحلیلی خود است. هدف نهایی، افزایش درگیری مفید و فردی در شبکهی اجتماعی خواهد بود که دادههایی با کاربرد بیشتر تولید میکند. بهبیان دیگر، «استفادهی مفیدتر از زمان» بهمعنای درآمدزایی بیشتر و بهتر فیسبوک خواهد بود.
فیسبوک و زاکربرگ با مطرحکردن مفهوم «استفادهی مفید از زمان» بهنوعی از فشارهای موجود فرار کرده و همچنین راهی برای افزایش درآمد خود پیدا کردند. آنها محدودیتهای مدل درآمدی خود را هم با همین حرکت برداشتند. درواقع هیچ شبکهی اجتماعی نمیتواند زمان در اختیار کاربر را از ۲۴ ساعت افزایش دهد، اما با کاربردیتر کردن و هدفمندتر کردن همان زمان به سمت تولید دادهی باارزش، میتوان مدل کسبوکاری را بهبود داد.
رویکرد کنونی فیسبوک در افزایش کارایی زمان سپریشده در پلتفرم، شبیه به رخدادهایی است که در قرن ۱۹ و اوجگیری سرمایهداری اتفاق افتاد. در آن زمان، صاحبان کسبوکار بهدنبال راهی برای افزایش درآمد بودند و پس از چند مرتبه افزایش ساعت کاری، راهی جز بهینهسازی زمان عملکرد کارگران نداشتند؛ درنتیجه بهمرور فناوریهایی به کارخانهها راه یافت که بازدهی زمان کاری کارگران را افزایش داد و بیشترین ارزش را از زمان آنها استخراج کرد.
غولهای فناوری از همین ادعای انسانیتر کردن هم سوءاستفاده میکنند
بهینهسازی زمان کار کارگران، امروز به شکلی دیگر و در ارتباط با کاربران شبکههای اجتماعی پیادهسازی شد. آنها ارزش توجه کاربران را افزایش دادند و مفاهیم و گفتمان انسانگرایی فناوری نیز در آن مسیر کاربردی بود. درنهایت روش مذکور نتیجه داد و گزارش مالی فصل اول غول شبکههای اجتماعی (با وجود کاهش زمان کلی سپریشده در پلتفرم)، به رقم ۱۱/۹۷ میلیارد دلار رسید. آمار مذکور، تخمینهای وال استریت را به میزان ۶۰۰ میلیون دلار پشت سر گذاشت.
دموکراسی در فناوری
انسانگراهای کنونی دنیای فناوری رویکردی دارند که از سالها قبل در سیلیکونولی ریشه داشت. همانطور که گفتیم، اولین کارآفرینها هم با هدف نزدیک کردن انسان و فناوری و با رویکردهای انسانی، تحولاتی در دنیا ایجاد کردند که قدرت بینهایت صنعت امروز را به ارمغان آورد. چنین رویکردی امروز به سیلیکونولی امکان میدهد تا خود را در برابر واکنشهای شدید عمومی بیمه کند. بهعلاوه روشهای موجود باعث ایجاد فرصتهای جدید برای شرکتهای فعال در صنعت هم میشود که در نهایت به قدرتمندتر شدن آنها میانجامد.
خوشبختانه روش دیگری برای تفکر و تصور زندگی در کنار فناوری وجود دارد؛ روشی که از سالها پیش نیاکان ما در رفتار با ابزارها در پیش گرفتند و به ساختن آیندهای دموکراتیکتر کمک میکند. این رویکرد، نوع بشر را ترکیبی از جانور و ماشین میداند که ظرفیتهایش در کنار ابزارها تعریف میشوند.
ترکیب دانستن انسان و فناوری (ابزار) به این معنا نیست که همهی فناوریها برای ما مفید هستند یا باید هر نوآوری جدید را تحسین کنیم. درواقع چنین طرز تفکری میگوید که زندگی خوب با فناوری، ارتباطی با انسانیتر کردن آن ندارد. ازطرفی همین مفهوم انسانیتر کردن علاوه بر غیرممکن بودن، خطراتی بههمراه دارد؛ انسانیتر کردن برای متخصصانی عالی خواهد بود که سعی دارند چگونگی انسان بودن را به ما دیکته کنند.
با پیشگرفتن مفهوم ترکیب انسان و ابزار، ذات فناورانهی بشر را هم درک میکنیم؛ ذاتی که با تغییر ابزارها و تحت تأثیر آن، تکامل مییابد. البته اگرچه تکامل مشترک ما با ماشینها اجتنابناپذیر است، روش تکامل را میتوان جهتدهی کرد. درواقع جهتدهی توسط افرادی انجام میشود که ماشینها را تملک و کنترل میکنند. در اینجا مفهوم و نگرانی از قدرت خود را نشان میدهد.
امروز قدرت در دستان شرکتهایی قرار دارد که مالک فناوری هستند و از آن برای کسب درآمد بیشتر خود استفاده میکنند. همهی بحرانهایی که در سالهای اخیر موجب واکنش به فناوری شد، از همان منبع واحد درآمدزایی نشأت میگیرند. مواردی همچون نظارت همگانی، اخبار دروغین و حتی شرایط بد کاری کارگران انبار آمازون، همگی سودآور هستند. اگر چنین پدیدههایی سودآور نبودند، در دنیای فناوری وجود نداشتند. همهی آنها نماد سیستمی هستند که بهخاطر نبود دموکراسی، ثروت افراد محدودی را در اولویت بالاتر نسبت به درخواست و نیازهای اکثریت جامعه قرار میدهد.
برای مقابله با چالش بالا، قطعا راهکارهایی وجود دارد. اگر همزیستی انسان و فناوری را بهعنوان قابلیتی از ذات انسان در نظر بگیریم، پس باید توانایی کنترل چگونگی زندگی با فناوری، بهعنوان حقوق بشری شناخته شود. درواقع انتخابهایی که تأثیر بالایی بر زندگی فناورانهی ما دارند، آنچنان مهم و بزرگ هستند که نمیتوان آنها را در دستان افرادی همچون مارک زاکربرگ، سرمایهگذاران ثروتمند یا تعداد محدودی طراح انسانگرا قرار داد. چنین تصمیمهایی باید توسط همهی مردم و بهصورت مشترک اتخاذ شوند.
درنهایت ما بهجای تلاش برای انسانیتر کردن فناوری، باید آن را دموکراتتر کنیم. ما باید بهدنبال آن باشیم که جامعه بهعنوان یک مفهوم کامل، نحوهی زندگی با فناوری را ترسیم و تدوین کند. درنتیجه گروهی محدود که ثروت جامعه را در دست دارند، تصمیمگیران شیوهی زندگی مردم نخواهند بود.
برای پیادهسازی راهکار بالا باید مراحل متعددی طی شود. ابتدا باید قدرت سیلیکونولی محدود شده و حتی از بین برود. بهعنوان مثال قوانین ضدانحصار و مالیات میتوانند ثروت عمومی را از دستان غولهای فناوری پس بگیرند. درنهایت سیلیکونولی دیگر به شکل امروزی و با سرمایهی مردم وجود نخواهد داشت. بهعلاوه حجم بالای اطلاعات که بهصورت رایگان به آنها داده میشود هم بهمرور محو میشوند. برای درکی از ارزش اطلاعات خود باید بدانید که فیسبوک با ۲/۲ میلیارد کاربر، ارزش بازار ۵۰۰ میلیارد دلاری دارد. با کمی محاسبه میتوان میانگین ارزش هر دقیقه زمان سپریشده در شبکههای اجتماعی را پیدا کرد. همین رویکرد را میتوان برای دیگر شبکههای اجتماعی و هر سرویسی پیاده کرد که ما را ردیابی میکند.
برای حل چالشهای موجود باید قوانین سختگیرانهتری برای فعالیت غولهای فناوری اجرا شود
دولتها علاوه بر پیادهسازی احکام ضدانحصار و افزایش مالیات، باید قوانین سختگیرانهتری را هم برای عملکرد شرکتهای فناوری پیاده کنند. قوانین جدید باید شیوهی عملکرد شرکتها را محدود کنند. از نمونههای عالی چنین قوانینی میتوان به GDPR اشاره کرد که از ماه آینده در اتحادیهی اروپا اجرا میشود. البته چنین رویکردهایی هم کافی نیستند و باید اقداماتی جدی برای گرفتن مالکیت محتوای شخصی از غولهای فناوری نیز ایجاد شود.
برای پیادهسازی تغییرات بالا میتوان شرکتهای جایگزین عمومی ایجاد کرد که شیوهی عملکردشان توسط کارمندان، کاربران و شهروندان تعیین شود. چنین زیرساخت دموکراتیکی در دنیای دیجیتال، بهجای تلاش برای افزایش ثروت عدهای محدود، با هدف برطرف کردن نیاز همهی مردم فعالیت میکند. با پیادهسازی این مدلها شاید روزی شاهد اوبر باشیم که در اختیار رانندهها و کارمندان قرار دارد. شاید روزی فیسبوک تحت مالکیت کاربران در بیاید. بهعنوان نمونهای عینی میتوان شهر هوشمند در حال توسعهای را در بارسلونا مثال زد که تحت مالکیت جامعهی ساکنین قرار خواهد داشت.
رویکرد کاربردی دیگر در مواجهه با شرکتهای فناوری، دریافت هزینه بهازای بهرهبرداری از دادههای شخصی خواهد بود. درنتیجه شاید ما هم بتوانیم از منابع تولیدشده توسط خودمان، درآمد کسب کنیم. بههرحال روشهای عملی متعددی برای پیشبرد اهداف مذکور وجود دارند. منتهی باید در قلب همهی آنها، دموکراسی را قرار دهیم. شانس موفقیت چنین روشهایی بالا است چون اکنون بیش از هر زمانی مردم به چالشهای فناوری و تأثیرات منفی عملکرد غلط غولهای آن میپردازند. واکنشها به فناوری امروز بهعنوان فرصتی عالی شناخته میشوند که شاید تا دورانی طولانیتر، دیگر شاهد آنها نباشیم.
خوشبینی سنتی به دنیای فناوری بهمرور درحال از بین رفتن است. چه چیزی جایگزین آن خواهد شد؟ سیلیکونولی ادعا میکند که جهان را به جایی بهتر تبدیل خواهد کرد. اجرای چنین ادعایی قطعا نیاز به ساختارشکنی در وضعیت کنونی شرکتهای حاضر در همان منطقه دارد.