پرونده ویژه سرمازیستی: آیا فریب مرگ با تکنولوژی Cryonics امکانپذیر است؟
در پروندهی ویژهی ترابشریت از امیال دیرینهی انسان برای دستیابی به نامیرایی سخن گفتیم و ضمن بررسی ریشههای تاریخی این میل به جاودانگی، به تشریح تلاشهای امروز انسان در راستای توسعهی فناوریهای نو برای بدل شدن به چیزی فراتر از بشر طبیعی صحبت کردیم. یکی از تئوریهای فعال این زمینه که طی سالهای اخیر بصورت عملی نیز پیادهسازیهایی به دنبال داشته، تصور منجمد کردن بدن انسان در حالتهایی نظیر مریضیهای لاعلاج برای رسیدن به آیندهای است که درمان آنها کشف شده باشد. فرض بر این است که باید با استفاده از تکنولوژیهای در حال توسعه، بتوان آدمی را منجمد کرد و به این طریق از گذران عمر او جلوگیری به عمل آورد تا سرانجام در آینده بار دیگر از انجماد خارج شده و ادامهی زندگی خود را در دنیایی با فناوریهای برتر یا درمانهای نوظهور بگذراند.
اگر تا کنون در خصوص سرمازیستی یا ایدهی آن چیزی شنیده باشید، احتمالا از طریق داستانها و فیلمهای علمی-تخیلی نظیر Futurama یا Star Trek بوده است اما جالب است بدانید این تلاشها در دنیای واقعی نیز به شدت در حال پیگیریست.
سرمازیستی، فرآیند قرار دادن فعالیتهای حیاتی بدن شخص در حالت تعلیق است؛ فرآیندی که به واسطهی آن بدن فرد را چنان سرد میکنند که قادر به حس کردن گذر زمان نخواهد بود. سپس در زمان مقرر، بدن شخص را دوباره به حالت حیات باز میگردانند. آنچه که احتمالا از آن اطلاع ندارید، این مساله است که هماکنون شما قادر هستید برای اجرای فرآیند سرمازیستی بر روی بدنتان در مراکز مخصوصی که این خدمات را ارائه میدهند ثبت نام کنید. حتی جالب است بدانید که درخواست اجرای این فرآیند کاملا از نظر مالی مقرون بهصرفه بوده و در دسترس همگان قرار دارد. شرکتی به نام Alcor که در این زمینه فعالیت میکنند هماکنون هزاران نفر را با قرار دادن در نیتروژن مایع از فعالیتهای زیستی تعلیق کرده یا در صف اجرای فرآیند خود قرار داده است.
انتظار برای تکنولوژی
ایدهی کلی کاملا ساده است: امروزه بسیاری از مردم به این دلیل میمیرند که پزشکی مدرن تکنولوژی مورد نیاز برای جلوگیری از پیر شدن و درمان بسیاری بیماریها را در اختیار ندارد. اما در هر حال دستاوردهای پزشکی آینده میتواند تکنولوژی مورد نیاز برای درمان هر نوع بیماری لاعلاج امروزی را بدست آورد. بنابراین سرانجام روزی خواهد آمد که افرادی که بر اساس استانداردهای مدرن، فعالیت حیاتیشان صلب شده و مردهاند، بعنوان بیمارانی با آیندهای خوش یمن در نظر گرفته شوند.
بنابراین اگر دانشمندان، شخص مورد نظر را در دمای بسیار پایین قرار دهند این احتمال وجود دارد که اطلاعات کافی در خصوص مغزهای یخ زده همچنان حفظ شده و سرانجام با توسعه و دستیابی بشر به تکنولوژی مورد نیاز، امکان ترمیم آسیبهای وارد آمده به بدن بخاطر بیماریها، یخ زدگی و کهولت سن را فراهم کند.
این همان ایدهی پایهای سرمازیستی است: زمانی که به انتهای خط رسیده و راه منطقی برای نجات پیدا کردن نداشته باشید، بهتر است وارد مخرن نیتروژن مایع شده و منتظر بمانید تا ظلم زمانه در قرن بیست و یک سپری شود. شاید بالاخره راهی برای احیا و درمان شما پیدا شود و آن روز... زندگی متفاوتی را آغاز خواهید کرد.
ایدهی اجرای چنین عملی برای مدتهای مدیدی است که وجود داشته. در سال 1773 میلادی یعنی 3 سال پیش از انقلاب آمریکا، بنجامین فرانکلین متن جالبی را به یکی از دوستانش نوشت:
ای کاش امکانش وجود داشت... که افراد مغروق را به گونهای مومیایی کنیم به گونهای که بتوان در زمان دیگری آنها را به حیات فراخواند؛ هرچند که در آیندهای دور باشد. بخاطر اشتیاق سوزانی که به مشاهده و دیدن وضعیت آمریکا در صد سال آینده دارم، ترجیح میدهم در برابر یک مرگ طبیعی که تعدادی دوستان مرا احاطه کرده باشند، به گونهای حفظ شوم تا بالاخره در آن زمان به واسطهی گرمای آفتاب کشور عزیزم به زندگی فراخوانده شوم. اما از منظر تمام احتمالات، ما در کشوری زندگی میکنیم که پیشرفتگی بسیار اندکی دارد و دانش در سطحی بسیار خام قرار دارد که بتواند چنین هنری را در زمان ما به درجهای از کمال برساند.
بسیاری از مبانی علمی و دیدگاهها در خصوص چگونگی اجرای این امر تغییر کرده اما هنوز ایدهی اصلی از همین قرار است. تفاوت بزرگی میان «کاملا مرده» و «تقریبا مرده» وجود دارد. تکنیکهای مدرن بر حفظ بدنها یا گاهی تنها سرها در درون مخزنی از نیتروژن مایع بصورت نامحدود تکیه دارد.
سرمازیستی در سال پیش، وقتی که یک دانشجوی کالج به نام کیم سوزی با تشخیص سرطان بدخیم مغز مواجه شد توجه بسیاری را به خود جلب کرد. این جوان با انتشار پستی در Reddit از مردم تقاضایی کمک کرده بود. کیم سوزی قصد داشت برای نجات احتمالی جان خود به سرمازیستی و انجماد روی آورد اما از نظر مالی توان تامین هزینهی آن را نداشت.
این پست جنجال بسیاری ایجاد کرد و حتی در نهایت حیرت باعث برانگیخته شدن خشم بسیاری افراد نیز شد. کیم سوزی سرانجام به لطف صدها نفر و نیز پیشقدم شدن خود شرکت Alcor موفق شد هزینهی مورد نیاز برای فرآیند سرمازیستی را تامین کند. این جوان در ژانویهی همان سال فوت کرد و مدت اندکی پس از آن بدنش به شیوهی سرمازیستی مورد محافظت قرار گرفت. کیم سوزی در متن نوشتهی خود که در Reddit منتشر کرده بود چنین گفته:
ای کاش میتوانستم یک دلیل قانع کننده برای اینکه چرا شایستهی دریافت یک شانس دیگر برای زندگی هستم ارائه کنم، اما چیز زیادی برای گفتن باقی نمانده. من هنوز هم بسیار جوانم و حتی زمانی که مورد تشخیص بیماری قرار گرفتم کالج خود را هم به پایان نرسانده بودم. متاسفانه تنها نکتهی جالبی که از زندگی من وجود دارد همین بیماری کشنده است و هنوز فرصت رسیدن به هیچ دستاوردی در زندگیام نداشتهام.
شرکت Alcor برای محافظت از بدن شما به شیوهی سرمازیستی مبلغ 80 هزار دلار دریافت میکند که فراهم آوردن یک تیم در محل اسقرار خود شما را نیز شامل میشود. همچنین برای نگهداری در این مرکز، شخص باید مبلغی معادل 590 دلار بصورت سالانه تحت عنوان هزینهی عضویت پرداخت نماید. بسیاری از افراد این هزینه را تحت قواعد بیمهای پرداخت میکنند و نگرانی از این بابت ندارند. جالب است بدانید شرکت Alcor در حقیقت غیرانتفاعی و ناسودبر است اما هزینهی سرویسها را به ناچار از اشخاص دریافت میکند. کاملا ساده است که شرکت Alcor را کلاهبردار بنامیم و آن را با دستفروشهایی که روغن مار را بعنوان علاج هر دردی به افراد ساده قالب میکنند مقایسه کنیم. همینطور به سادگی میتوان مشتریان این شرکت را دیوانگانی دانست که زیاد از حد داستان علمی-تخیلی خواندهاند؛ اما حقیقت تا حدودی پیچیدهتر است.
طب سرمازیستی
آیا واقعا حفظ ساختار مغزی که به تازگی با مرگ مواجه شده امکان پذیر است؟ هرچه باشد یخ زدگی با تخریب بافتها همراه است. اگر مغز را با یخ زدگی مواجه کنیم، آب موجود در سلولها حالت بلور به خود خواهد گرفت و میدانیم که آب از استثناها بوده و در حالت یخ زده دچار افزایش حجم میشود؛ چنین افزایش حجم و کریستالیزه شدنی موجب پاشیدن اتصال سیناپسها و تخریب غشای سلولی خواهد شد که حتی اگر علم آنقدر پیشرفت کند که روزی بتواند جسد یخزنده را احیا کند، در نهایت احتمالا باعث نابودی اطلاعات موجود در مغز که شما را به انچه که هستید بدل ساخته، میشود.
درست به همین دلیل است که کمپانیهای مدرن فعال در زمینهی انجماد و سرمازیستی، در واقع مغز افراد را منجمد نمیکنند. این شرکتها از مادهای شیمیایی به نام کرایوپروتکتنت (Cryoprotectant) برای جلوگیری از ایجاد بلورهای آب استفاده کرده و در عوض یخ، آن را به مادهای شیشهای و یکدست بدون هیچ بلور و کریستالی تبدیل میکنند. این مادهی شیمیایی دقیقا همان مادهای است که در بدن برخی ماهیها و قورباغهها یافت میشود که طی زمستان بصورت طبیعی منجمد شده و با فرا رسیدن بهار به حیات باز میگردند. بنابراین با نگاهی به طبیعت در مییابیم که چنین فرآیندی در حقیقت کاملا علمی و عملی بوده و اگر این جانوان از پس آن برمیآیند، پس ما نیز احتمالا خواهیم توانست آن را اجرا کنیم.
حال سوالی که مطرح میشود این است که چنین شیوهای در پستانداران به شکل جواب میدهد؟ محققان استخدام شده توسط شرکت پزشکی قرن بیست و یکم (Twenty-First Century Medicine,) موفق شدهاند کلیهی یک خرگوش را به این شیوه مورد انجماد قرار داده و دوباره با فرآیندی ضمن گرم کردن این اندام، دوباره کلیهی خرگوش را به حیات بازگردانند. دانشمندان این اندام را در بدن یک خرگوش زنده قرار دادند و مشاهده کردند که کلیه بصورت عادی به فعالیت خود ادامه میدهد.
محققان شرکت Alcor در آزمایشی تعدادی مغز سگ را به این شیوه مورد انجماد قرار دادند و سپس آنها را تحت میکروسکوپ الکترونی بررسی کردند. نمونهها نمایانگر سطح بسیار پایین آسیب بافتی بود که بهترین حالت محافظت را ایجاد میکرد؛ این محققان همچنین آزمایشات مشابهی را بر روی مغز موشهای صحرایی نیز به انجام رساندند. در گذشته، محققان چند موش را بصورت کامل تا 0 درجهی سانتی گراد سرد کردند و سپس از طریق اشعهی مایکروویو موشهای مورد آزمایش را گرم کرده و علائم حیاتی را دوباره ایجاد کردند. جالب است بدانید که محققان ضمن اجرای چندبارهی این آزمایش بر روی یک موش، هر بار با موفقیت و بدون بر جای ماندن هرگونه اثر جانبی و خطرناک حیوان مورد آزمایش را به زندگی بازگرداندند.
حتی در انسانها نیز نمونههای تصادفی از چنین رویدادی مشاهده شده که البته آزمایشات انسانی بنا بر دلایل اخلاقی و قانونی چندان گسترده نبوده است. یک زن سوئدی که در یک دریاچهی یخ زده غرق شده بود طی 80 دقیقه بطور کامل در دمای انجماد قرار گرفته و از نظر کلینیکی مرده تلقی میشد، اما سرانجام با تلاش نیروهای نجات از حالت یخ زدگی خارج شد و علائم حیاتی وی دوباره احیا شد.
متاسفانه تمام داستان به همین شکل حالت خوشایند و مثبت ندارد. حتی در بهترین حالت نیز همچنان اندکی آسیب بافتی بخاطر برشهای میکروسکوپی ناشی از تغییرات حرارتی بر روی بافت تحت حفاظت باقی میماند. بخاطر فرآیند سرد سازی بسیار سریعی که برای اجرای این عملیات نیاز است، شکست و برشهایی ممکن است بر روی بافت زنده بوجود آید (به افتادن یک تکه یخ درون یک نوشیدنی داغ فکر کنید). هرچه اندام مربوطه بزرگتر باشد، این آسیب بافتی نیز میتواند گستردهتر باشد.
بنابراین اندامی همچون مغز، طی فرآیند اجرای سرمازیستی شاهد روی دادن تعدادی شکاف و شکستگی میکروسکوپی خواهد بود. این شکستگیها میتواند منجر به از دست رفتن جزئی اطلاعات و حافظه شود (این شکستگیها احتمالا از سطح مولکولی تجاوز نخواهند کرد) اما مساله این است که پیش از احیای بیمار و زنده کردن دوبارهی او، لازم است سیناپسهای جدا شده و رگهای خونی دوباره به جای اصلی خود بازگردند. در صورتی که با استفاده از بهترین و مدرنترین تکنولوژی موجود، شخصی را منجمد کنید و پس از آن ضمن گرم کردن دوباره، تلاش کنید علائم حیاتی را به شخص بازگردانده و او را احیا کنید، تقریبا تمامی سلولهای فرد همچنان زنده خواهند بود اما شکافهای ایجاد شده در سلولهای مغزی میتواند منجر به سکتههای شدید شده و در همان لحظهی اول موجب مرگ قطعی شخص شود.
این بزرگترین مانعی است که بازگشتپذیری فرآیند سرمازیستی را با مشکل مواجه میکند که البته یکی از فعالترین بخشهای مورد تحقیق در این فرآیند نیز به شمار میرود. ممکن است بتوان با استفاده از مواد کرایوپروتکتنت تصحیح شده، سرد کردن آهستهتر، نگهداری در دمای بالاتر، یا ترکیبی از این المانها موجب از میان برداشته شدن شکست و آسیبهای حرارتی شد تا سرانجام امکان منجمد کردن و بازگرداندن انسانها به حیات بدون صدمهی جدی فراهم شود.
مشکل محتمل بعدی در حقیقت به وارد کردن مادهی کرایوپروتکتنت به درون مغز مربوط میشود. طی فرآیند انجماد، از یک پمپ پزشکی مخصوص برای خارج ساختن خون از مغز و جایگزین کردن آن با مادهی کرایوپروتکتنت استفاده میشود. متاسفانه در صورت نرسیدن خون و جریان اکسیژن کافی به سلولها برای مدت کوتاه 6 دقیقه، سلولهای قرمز خون در مغز و بسیاری از مویرگها شروع به افزایش حجم و تورم کرده و موجب ایجاد لختگی در سرتاسر مغز میشوند. این رویداد که بعنوان پدیدهی بدون جزر شناخته میشود، رساندن مادهی کرایوپروتکتنت به بخشهای عمیق قشر سفید مغز را بسیار دشوارتر از پیش میکند.
در حال حاضر تعدادی راهحل برای حل این معضل وجود دارد که استفاده از هپارین، آدرنالین و دمای پایین برای کاهش تورم سلولهای قرمز و تسهیل جریان خون از آن جمله هستند اما مادهی منجمدکنندهی مذکور همچنان مقیاس زمانی بسیار کوتاهی برای عملکرد خود دارد. با وجود این حقیقت که تخریب فیزیکی نورونها با سرعت بسیار اندکی روی میدهد، اما تنها پس از یک ساعت گذر زمان در حرارت اتاق، حفظ و نگهداری از ساختار بخشهای عمقی مغز به کاری بسیار بسیار دشوار بدل خواهد شد. به عبارت دیگر باید گفت که اگر افراد متخصص در لحظات مرگ شما دور تا دورتان را نگرفته باشند تا عملیات خود را به محض رسیدن لحظهی مرگ آغاز کنند، تردیدی وجود نخواهد داشت که بسیاری از قسمتهای بافت مغزی شما با آسیب مواجه شده و به کریستال یخ بدل خواهد شد. این هم یکی دیگر از حیطههای سرمازیستی است که تحت تحقیقات فعال و فراوان قرار دارد و انتظار میرود در دوران زندگی ما دستاورها و بهبودهای بزرگی نیز در آن رخ دهد.
به هیچ وجه در این مرحله مشخص نیست که فرآیند منجمدسازی در آن حد اطلاعات درون مغز را دست نخورده حفظ خواهد کرد که بتوان دوباره به بازسازی و احیای آن پرداخت یا نه. البته اینطور به نظر میرسد که با چنین حالت مثبتی روبرو هستیم اما بعنوان سخن نهایی در این خصوص، باید گفت که همچنان مجبوریم صبر کنیم و ببینیم دانش و علم آینده چه قابلیتهایی را در خود نهفته خواهد داشت. رالف مرکل که یکی از مخترعان رمزنگاری کلید عمومی است در یکی از سخنرانیهای خود در خصوص سرمازیستی میگوید:
سرمازیستی در حقیقت یک آزمایش است؛ تا کنون گروه کنترل در این آزمایش عملکرد چندان جالبی نداشته است.
کسب و کار سرمازیستی
در کنار سطح کیفیت خود حفاظت سرمایی و احتمالات مربوط به آن، بیماران و مشتریانی که به ارائه دهندگان سرمازیستی مراجعه میکنند در حقیقت در حال قمار کردن بر جنبهی تجاری ماجرا نیز هستند که متاسفانه جنبهی جدیتری نسبت به جنبهی پزشکی و درمانی آن پیدا کرده است. یکی از اولین کمپانیهای فعال در زمینهی سرمازیستی به نام California Society for Cryonics تنها به این دلیل که خویشاوندان برخی از افراد منجمد شده از پرداخت هزینهی نگهداری آنها سر باز زدند، اجازه داد هر ۹ شخص از حالت انجماد در آمده و رسما به زندگی آنها پایان داد. جنجال بر پا شده بر سر این ماجرا، دستیابی به فناوری سرمازیستی را دههها به عقب انداخت.
با وجود اینکه این مشکل به خصوص حل و فصل شد (بودجهی تامین شده برای فرآیند انجماد اکنون توسط کمپانیهایی که مسئولیت حفاظت و نگهداری را بر عهده دارند بصورت بیمهای سرمایهگذاری میشود)، اما روی دادن این مساله نمایانگر یک موضوع مبهم عمیقتر است: سوال این است که آیا یک کمپانی فعال در این زمینه قادر هست به اندازهای دوام آورده و عمر کند که به تکنولوژی و دانش پزشکی مورد نیاز برای درمان افراد منجمد شده برسیم؟ این روزها حتی سودآورترین شرکتهای حوزهی فناوری نیز با صعود و افولهای غیرمنتظره روبرو هستند. اگر برای رسیدن به تکنولوژی و درمان مورد نیاز، لازم باشد یک یا حتی دو قرن منتظر بمانیم، چقدر احتمال دارد که شرکت مسئول نگهداری از شما به شکل یخ زده و بیخبر از همهجا، همچنان سر پا بماند و منتظر باشد تا بالاخره شما را به حیات باز گرداند؟
البته که همیشه چنین ریسکی برای از هم پاشیدن تمدن تکنولوژیک وجود دارد که به موجب آن امکان دستیابی یخ نیتروژن مایع یا نگهداری از تجهیزات سرمازیستی از میان برود. محاسبهی سطح احتمال چنین رویدادهای فراگیری، بسیار دشوار است؛ اما تصور میکنیم در هر حال این احتمالات آنقدر هم بالا نباشند. به هر حال زمانی که بحث از خود شرکتها و عمر آنها در میان باشد، از لیست اولیهی شرکتهای فعال در زمینهی سرمازیستی (جامعهی سرمازیستی نیویورک، جامعهی سرمازیستی میشیگان، جامعه سرمازیستی کالیفرنیا، جامعهی آمریکایی سرمازیستی، انستیتو سرمازیستی، و در نهایت الکور) تنها نیمی از آنها هنوز وجود خارجی دارند! (الکور، جامعه آمریکایی سرمازیستی و انستیتو سرمازیستی). در هر حال سه شرکت دیگر این لیست تقریبا در همان ابتدای راه با شکست مواجه شدند در حالی که ۳ کمپانی فعال که همچنان وجود خارجی دارند از سال 1969 (جامعه آمریکایی سرمازیستی) 1972 (الکور) 1979 (انستیتو سرمازیستی) تا کنون مشغول فعالیت بودهاند.
این سطح از پایداری در طی نیم قرن فعالیت میتواند نشاندهندهی توان و قدرت باقی ماندن برای هر یک از این شرکتها باشد. اریک دکسلر که بعنوان پدر نانوتکنولوژی شناخته میشود، عدم اطمینان موجود در این فضا را بدین شکل بیان میکند:
این قمار، ارزش زندگی، هزینهی سرمازیستی، احتمالات اینکه تکنولوژی به شکل صحیح کار خواهد کرد و احتمالات مربوط به بقای بشریت، توسعهی تکنولوژی و سرانجام احیای افراد منجمد را در خود دخیل میکند.
عدهی دیگری نیز وجود دارند که کمتر خوشبین هستند. در این میان میتوان به جین مداوار که یک زیستشناس سرشناس است اشاره کرد که صرف هزینه، سرمایه و پول در حیطهی سرمازیستی را اتلاف آن دانسته و آن را به ساده لوحی و غرور انسانها وابسته میداند.
آیندهی سرمازیستی
آخرین و احتمالا بزرگترین عدم قطعیت موجود در زمینهی سرمازیستی، این است که آیا اصلا در آینده نیز امکان ترمیم یا درمان آسیبهای وارد آمده بر بدن افراد به واسطهی بیماریها و صدمات مرگباری که به دلیل وجود آنها اشخاص به سرمازیستی پناه آوردهاند (و حتی خود صدماتی که بخاطر فرآیند انجماد ایجاد میشود) وجود خواهد داشت یا خیر. در این خصوص تعدادی راهحل برای اینکه سرانجام چگونه میتوان بر این مشکل فائق آمد ارائه شده است.
سادهترین راهحل این است که حداقل تا زمانی که دانشمندان و محققان به اجرای اصلاحات مورد نیاز در شیوههای سرمازیستی نپرداخته و شیوه و راهحلی قابل اطمینان برای منجمد کردن افراد نیافتهاند از مردن خودداری کنیم! لازم است شیوهی قابل اتکای جدید از تزریق وریدی مناسب برخوردار بوده و ضمن جلوگیری از ایجاد آسیبهای حرارتی ناشی از سرد شدن در سطح سلولی، راه بازگرداندن افراد به زندگی را نیز ارائه کند. در این حالت افراد این اطمینان خاطر را خواهند داشت که بدن آنها تنها با هدف دستیابی به تکنولوژی پزشکی مورد نیاز برای درمان عامل بیماری و مرگ آنها نگهداری خواهد شد و عدم قطعیتی برای بازگشتن آنها به حیات وجود ندارد. در زمینهی مورد افزایش سن و سالخوردگی نیز تحقیقات و نتایج علمی جدید نمایانگر نتایج مثبت و امیدوارکنندهای هستند. در طی دهههای آتی، علم احتمالا موفق خواهد شد راههایی برای آهسته یا متوقف کردن فرآیند بیولوژیکی افزایش و کهولت سن بیابد. حتی این احتمال از نظر علمی و با در نظر گرفتن شواهد وجود دارد که آسیبهای موجود ناشی از افزایش سن را با جایگزین ساختن اندامهای پیر با نمونههای رشد یافته تحت شرایط آزمایشگاهی با استفاده از سلولهای بنیادی خود شخص ترمیم کرد.
آنچه در زیر میبینید نمونهای از خالکوبی هشدار دهنده در خصوص تحت نظر بودن شخص مورد نظر توسط نهاد سرمازیستی است که به موجب آن در صورت رخ دادن حادثهای برای فرد، دیگران مطلع خواهند بود که لازم است فورا با نهاد مربوطه تماس گرفته و مورد را به آنها گزارش کنند تا اقدامات لازم برای حفظ جان شخص صورت گیرد.
اگر صبر کردن برای یافتن راهحلهای مطمئنتر برای شما یک انتخاب محسوب نشده و هماکنون دچار آسیبهای کشنده شدهاید یا حتی همچون کیم سوزی درون محفظههای سرمازیستی قرار گرفتهاید، چارهای نخواهید داشت جر اینکه صبر کرده و چشمانتظار کشف و اختراع تکنولوژیها و درمانهای پیشرفتهی جدید باشید.
یک گزینهی دیگر نیز میتواند نانوتکنولوژی مولکولی باشد. این احتمال وجود دارد که در آینده بتوان از رباتهای میکروسکوپی برای ترمیم و برقراری اتصالات آسیب دیده در اثر شکستهای حرارتی استفاده کرد. از این نانوروباتها که محققان با تلاش بسیار در حال توسعهی آنها هستند، می توان برای نابودی سلولهای سرطانی، و حتی ترمیم آسیبهای ناشی از کهولت سن در سطح مولکولی با هدف قرار دادن سلولها بصورت تک به تک بهره برد. نانوتکنولوژی مولکولی، اگر بتواند با موفقیت توسعه یابد قادر است سرانجام کنترل نسبتا کاملی بر روی این فرآیند در اختیارمان قرار دهد؛ کنترلی که برای درمان هر بیماری که امروزه شاهدش هستیم از سطح مورد نیاز هم قویتر است.
حدس زدن اینکه چنین شکلی از نانوتکنولوژی چه مقدار زمان برای توسعه و موفقیت نیاز خواهد داشت دشوار است؛ اما نانوداروها هماکنون نیز در حال ایفای نقشی بزرگ و تعیین کننده در درمانهای امروزی هستند.
گزینه و راهحل احتمالی دیگری نیز وجود دارد که "شبیه سازی کامل مغز" نامیده میشود. در حالت کلی طبق این شیوه بهجای آنکه تلاش شود بدن آسیب دیده مورد ترمیم و نجات قرار گیرد، این روش بر استخراج اطلاعات (تنها اطلاعات) از مغز و ساختار دهی به ذهن اصلی بعنوان یک شبیه سازی کامپیوتری تکیه دارد که در نهایت میتواند به یک ربات یا محیط شبیهسازی شده متصل شود تا زندگی شخص را به این شیوه به سطح دیگری منتقل سازد.
این عملیات احتمالا با استفاده از یک تیغ بسیار تیز ساختار یافته از الماس اجرا خواهد شد تا بتوان مغز منجمد شده را به تکههای بسیار نازکی تقسیم کرد. دانشمندان آینده در ادامه قادر خواهند بود به تصویر برداری از وضعیت تکههای مغز با استفاده از میکروسکوپهای الکترونی پرداخته و سپس احتمالا با استفاده از رنگآمیزی ایمونوهیستوشیمی و میکروسکوپ نوری به تشخیص سرنخهای ظریف شیمیایی در خصوص ساختار هر نورون بپردازند.
این دادهها سپس با استفاده از یک کامپیوتر مورد تحلیل و آنالیز قرار گرفته و در طی این فرآیند شکستها و حفرههای موجود به کمک حدسهای قابل قبول کامپیوتری جایگزین میشوند. سرانجام با استفاده از اطلاعات موجود در مغز شخص که به همین شیوه اتخراج شده اقدام به ایجاد یک شبکهی شبیهسازی شدهی عظیم نورونی کرده که میتواند به بازآفرینی ذهن شخص مورد نظر منجر شود.
این شیوه بر خلاف آنچه به نظر میرسد، احتمالا سادهتر و آسانتر از رویکرد نانوتکنولوژی مولکولی خواهد بود؛ تمام آنچه برای اجرای این فرآیند لازم است در یک کامپیوتر که به اندازهی کافی سرعت و قدرت داشته باشد، میکروسکوپهای قدرتمند (که هماکنون وجود دارند)، و درک و فهمی عمیق از شیوهی عملکرد و تعامل سلولهای عصبی خلاصه میشود. در حال حاضر، پروژهی نقشهبرداری و شبیهسازی از اولین موجود زنده (یک کرم نماتد) در حال دستیابی به موفقیتهای مورد انتظار است. بنابراین هنوز مسیری طولانی برای دستیابی به نمونههای انسانی در پیش داریم اما ممکن است این مسیر طولانیتر از حدود یک قرن نباشد.
پروندهی سرمازیستی
پس از نگاهی دقیق و محتاطانه به اسناد و شواهد موجود، سرانجام آیا سرمازیستی ارزش آن را دارد که 80 هزار دلار از سرمایه و بیمهی عمر را صرف آن کنیم؟
پاسخ به این سوال بستگی مستقیم به این خواهد داشت که شما برخی احتمالاتی که تخمین آنها دشوار است را به چه شکل در نظر بگیرید. تصور میکنید رشد تکنولوژی پزشکی با چه سرعتی در حال وقوع است؟ این رشد و این فناوری تا به کجا خواهند رسید؟ فکر میکنید نهادهای غیرانتفاعی نظیر شرکتهای ارائه کنندهی سرمازیستی تا چه زمانی در آینده دوام خواهند آورد و به پژوهشهای خود در کنار نگهداری از شما ادامه خواهند داد؟ آیا فکر میکنید قرار است به واسطهی یک بیماری قابل پیشبینی بمیرید که زمان کافی برای تصمیمگیری در خصوص این مسائل و ایجاد برنامهریزی را در اختیارتان قرار دهد؟
همهی این موارد از فاکتورهای مستقل و تعیینکننده در خصوص این تصمیمگیری هستند و اگر شما تصور کنید احتمالات مربوط به هریک بسیار اندک است، تمام فرآیند مساله را بیارزش خواهد کرد. در هر حال اگر شما در خصوص تمام این فاکتورها خوشبین هستید (هرچند به میزان اندک) پس ممکن است این شانس را داشته باشید که سرانجام روزی از خواب برخواسته و ببینید دنیا و زندگی در روزگار آینده به چه شکل است. یک درصد؟ ده درصد؟ بحث بر سر سطح احتمالا دشوار است اما با در نظر گرفتن جنبهی خوشبینانهی قضیه، ارزش آن 80 هزار دلار در سایهای از منطقی بودن قرار میگیرد.
بیشتر مخالفتها و منفیپردازیهای موجود حول سرمازیستی از کمبود اطلاعات و نیز سوتفاهمهای بوجود آمده نشات میگیرد. مایکل شرمر، موسس Skeptic Magazine و یکی از حمایتگران دائمی Scientific American اقدام به نگارش مقالهای با عنوان «چرندیات نانو و سرمازیستی» کرده و در آن چنین آورده است:
فعالان حوزهی سرمازیستی معتقد هستند که میتوان افراد را بلافاصله پس از مرگشان به حالت انجماد درآورد و در نهایت زمانی که درمان مورد نیاز برای عامل مرگ آنها کشف شد دوباره آنها را به حیات فرا خواند. برای درک جریان موجود در این سیستم، یک قوطی توتفرنگی یخ زده را بیرون قرار دهید تا از انجماد خارج شود. در طی فرآیند یخ زدن آب موجود در هر سلول افزایش حجم داده، به حالت کریستال در میآید و موجب پارگی سلولها میشود. وقتی این یخ را آب کنید میبینید که این اتفاق باعث خراب شدن بافت میوه و تبدیل آن به حالتی خمیر مانند شده است. این توت فرنگی همان مغز شما در فرآیند سرمازیستی است.
وقتی از شامر در خصوص اینکه آیا اصلا اطلاعی از وجود مادهای مخصوص به نام کرایوپرتکتنت برای جلوگیری از روی دادن این مسالهی مشخص در سرمازیستی داشته یا نه، پاسخ او این بود که بخاطر محدودیت فضا صحبتی از این ماده به میان نیاورده است!
مشکل اصلی دیگر در خصوص درک عمومی از این فناوری، به وجود داستانهای علمی-تخیلی گره خورده یا به کلی ناشی از فرهنگ قدیمی و غیردانشمحور است. زمانی که مردم در خصوص سرمازیستی سخن میگویند، معمولا به نقل عباراتی فلسفی نظیر اینکه "شما برای ارزش نهادن به زندگی به مرگ نیاز خواهید داشت" خواهند پرداخت. شخصا همانطور که در پروندهی ترابشریت نیز گفتم تصور میکنم اگر به یک دنیای فرضی دیگر قدم بگذاریم که هیچگاه قرار نباشد کسی در آن با مرگ مواجه شود، جملات فلسفی ما نیز در زمینهی زندگی متفاوت خواهد بود. بشریت شدیدا از سوی میرایی تحت تاثیر قرار گرفته است؛ شاید درست همانند موشهای آزمایشگاهی که یاد گرفتهاند راه فراری از شوکهای الکتریکی وجود ندارد و برای همین در مقابل آن هیچ مقاومتی نشان نمیدهند. مردم یاد گرفتهاند حتی اگر راهی احتمالی برای خروج از یک حقیقت دردناک وجود داشته باشد نیز حرکتی به خود ندهند.
بحث در خصوص جهانبینیهای مختلف را بخاطر تفاوت عقیدهها در این مطلب مورد بررسی قرار نخواهیم داد؛ اما تلاش کردیم آنچه گفته میشود تنها با رویکرد علمی و از دیدگاه ممکنها مطرح گردد.
این احتمال (حتی در اندازهای زیاد) وجود دارد که سرمازیستی به هیچ عنوان به نتیجهی نهایی و موفقیت نرسد؛ اما باز هم گفتن اینکه این روش «ابدا موفق نخواهد شد» هیچ پایه و اساسی نخواهد داشت. تمام انتقادات منطقی وارده به این فناوری، به عدم قطعیت موجود در خصوص آینده مربوط میشود. از نظر من، سرمازیستی آنقدرها هم احمقانه نیست؛ آن هم در دنیایی که مردم پول خود را برای چیزهای بسیار احمقانهتری صرف میکنند.
بالاخره به پایان این پروندهی ویژه رسیدیم. اکنون نوبت شماست که دیدگاه و نظرات خود را در خصوص این تکنولوژی، آینده، تمایلات خود، و این مقاله با ما و سایر خوانندگان به اشتراک بگذارید.
نظرات
امکان ثبت نظر برای این مطلب وجود ندارد