سال 2011 و در جریان برگزاری کنفرانسی در کشور کانادا، محققان گرد هم جمع شده و سعی کردند پاسخی برای پرسشهای بیشمار بشر بیابند. اینکه آیا ما تا کنون موفق به کشف همهی گونههای گیاهی و جانوری ساکن کرهی زمین شدهایم؟ پاسخی که به این سؤال داده میشود، از سویی جالب و از سویی دیگر ناامید کننده است. بر طبق تحقیقات انجام شده 8.7 میلیون گونهی مختلف، روی زمین زندگی میکنند. اما بشر باوجود دانش و پیشرفتهای علمی خیره کنندهی خود، تا کنون تنها موفق به شناسایی کمتر از 15% آنها شده است، یعنی 85% ساکنان این کره هنوز هم برای ما ناشناخته باقی ماندهاند.
جسدی که سال 2012 زیر پل بروکلین پیدا شده و به نوعی یادآور داستان هیولای مانتاک است
این مسئله به صورت غیر مستقیم قضاوت ما را در مورد هر چیز جدید و ناشناخته تحت تأثیر قرار میدهد. به طوری که شاید هزاران مسئلهی نه چندان مرموز و عجیب را به صورت حوادثی ماورایی و خارقالعاده تصور کرده و حتی مخلوقاتی عجیب را از دنیای تخیلات خود به جهان واقعی دعوت کنیم. این امر از سوی دیگر سبب ساز شوخی و سرگرمی عدهای ماجراجو شده است. خبر کشف جسد پری دریایی، کشف هیولاها و دیگر موجوداتی که زمانی در بستری از داستانهای فولکلور و افسانههای محلی رشد و پرورش یافتند، گه گاه به گوش میرسد. اما زمانی که تحقیقات وارد مرحله جدیتر میشوند، تقلبی بودن بسیاری از آنها اثبات میشود.
این بار وارد دنیای پر رمز و رازی میشویم که پیرامون کشف اجسادی عجیب از گونههای مختلف جانوری و حتی انسان شکل گرفتهاند. همراه شما پرسشهایی که مطرح شده و پاسخهایی که به آنها داده شده است و حتی حقایقی را که با بررسیهای بیشتر به دست آمدهاند، مورد بررسی قرار خواهیم داد. هر چند باید پذیرفت در این میان سؤالاتی هم هستند که همچنان بشر جوابی برای آنها نیافته و شاید پاسخ به آنها مدتها به طول انجامد.
شاهزاده خانم ایرانی
در 19 اکتبر سال 2000، اطلاعاتی محرمانه به مقامات مسئول بلوچستان پاکستان داده میشود. اطلاعاتی در مورد نواری ویدیویی که در آن فردی به نام علی اکبر (Ali Aqbar) تابوتی باستانی و مومیایی داخل آن را برای فروش به نمایش گذاشته است. گفته میشود اگر این مومیایی سر از بازار سیاه آثار باستانی در آورد، با رقمی در حدود 20 میلیون دلار به فروش خواهد رسید. با شروع عملیات تجسس، علی اکبر که چارهای ندارد پلیس را به خانهی والی محمد ریگی (Wali Mohammed Reeki) راهنمایی میکند که در خاران (Kharan) و نزدیکی مرز پاکستان با افغانستان زندگی میکند. ریکی به مأموران میگوید که تابوت را از مردی ایرانی به نام شریف شاه باخی (Sharis Shah Bakhi) خریداری کرده است که ادعا میکرده تابوت را بعد از زلزله در نزدیکی شهر کویته پیدا کرده است.
در جریان برگزاری کنفرانس مطبوعاتی در 26 اکتبر همان سال، باستان شناسی از دانشگاهی در اسلام آباد، اعلام میکند که مومیایی متعلق به شاهزاده خانمی است که 600 سال پیش از میلاد مسیح زندگی میکرده است. مومیایی داخل تابوتی چوبین و مطلّا کشف و بدن آن با مخلوطی از موم و عسل پوشانده شده است. مومیایی تاجی زرین و گرانقیمت نیز به سر داشته که روی آن نام رودوگونه (Rhoudugune) حکاکی شده است، نامی که به نظر میرسد به این شاهزاده خانم تعلق داشته که گویا دختر خشایارشا اول پادشاه ایران زمین از سلسلهی هخامنشیان بوده است. خیلی زود کشف این جسد مومیایی به صدر اخبار دنیای باستان شناسی راه یافته و توجهات بیشماری را مجذوب خود میکند. تا پیش از این، هیچ جسد مومیایی ایرانی کشف نشده و رسم مومیایی کردن به مصریان باستان نسبت داده میشد. پس از انتشار این خبر، میان مقامات ایران و پاکستان در مورد مالکیت این مومیایی اختلافاتی شکل گرفت. سازمان میراث فرهنگی ایران معتقد بود که این مومیایی متعلق به فردی از خاندان سلطنتی ایران بوده و باید به این کشور باز پس داده شود، در مقابل مقامات پاکستانی مدعی بودند که به دلیل کشف این جسد در پاکستان، این مومیایی متعلق به این کشور است.
توضیحات رسمی:
داستان مومیایی پرنسس ایرانی، بسیاری از باستان شناسان را ترغیب کرد تا پیرامون آن به تحقیقات بیشتری مبادرت ورزند. تحقیقاتی که به هویدا شدن پارهای تناقضات در این داستان انجامید. از جمله مشخص شد نوشتههای حکاکی شده روی زرهی سینه این مومیایی، دارای اشکالاتی گرامری هستند. بررسی جسد با اشعهی ایکس نیز نشان داد که بخشی از مراحل مومیایی کردن جسد با آنچه که در مصر باستان رواج داشته، همخوانی دارد. پرفسور پاکستانی احمد حسن دانی (Ahmad Hasan Dani) بعد از بررسی دقیق جسد متوجه شد که قدمت مومیایی با قدمت تابوت چوبی مطابق نبوده و جسد از قدمتی کمتر برخوردار است. او همچنین دریافت این شاهزاده خانم در واقع زنی از عصر مدرن است که دست کم بین 21 تا 25 سال پیش مومیایی شده است. او ضمن تحقیقات خود اشاره میکند که این زن حدود 1996 و با ضربهی جسمی کند به گردنش به قتل رسیده است. 5 آگست سال 2005 اعلام میشود که جسد طی برگزاری مراسمی مناسب به خاک سپرده خواهد شد، اما به واسطهی انجام کاغذبازیهای اداری و نامه پراکنی، این امر مدام به تعویق افتاده تا سرانجام در نیمهی دوم سال 2008 بالاخره این مومیایی نگون بخت، تدفین و به خاک سپرده شد.
بلاب شیلی (Chilean blob)
در جولای سال 2003، 13 تن بافت خاکستری نامشخص در ساحل پینونو (Pinuno) واقع در شهر لوس مورموس (Los Muermos) کشور شیلی کشف شد. جسد کشف شده 12.5 متر طول و 5.8 متر پهنا داشت. این کشف به سرعت به سرخط اخبار مهم بینالمللی تبدیل شد، هر چند زیست شناسان هنوز قادر به شناسایی آن نبودند. مقالات بسیاری در مورد این موجود نگاشته شده که اعلام میکردند این جسد ژلاتینی غول پیکر متعلق به گونهای از هشت پایان است که تا پیش از این برای محققان شناخته شده نبوده است. از سوی دیگر گروهی بر این باور بودند که این تنها بقایای کوسهای بزرگی یا یک نهنگ است. دانشمندان در شیلی برای انجام بررسیهای بیشتر اقدام به حفظ و نگهداری جسد کردند، اما متأسفانه آنها از محلول فرمالدئید استفاده کرده که بافتها را تخریب و امکان گرفتن نمونهی دقیق DNA و بررسی توالی ژنتیکی این موجود را دشوار کرد.
توضیحات رسمی:
در ژوئن سال 2004 اعلام شد که محققان سرانجام موفق شدند از باقی ماندهی DNA این موجود، توالی ژنوم آن را به دست آورند، نتیجهای که با توالی ژنتیکی وال اسپرم (Sperm Whale) تطابق داشت. این گونه از نهنگها در دوران بزرگسالی تا 20.5 متر رشد کرده و وزن یک نهنگ بالغ به بیش از 57 هزار کیلوگرم میرسد. در طول تاریخ نمونههای دیگر اینچنینی نیز مشاهده شدهاند. به عنوان مثال در سال 1960، جسد هیولایی با همین مشخصات در تاسمانی کشف شد، در 1983 در گامبیا، در 1996 نَنتاکِت (Nantucket)، در 2001 نیوفاونلند (NewFoundland) و دو مورد دیگر که در سالهای 1995-97 در برمودا کشف شدند.
ترانکو (Trunko)
25 اکتبر1924، مردمی که در ساحل کوازولو- ناتال (kwazulu- Natal) در آفریقای جنوبی حضور داشتند، شاهد صحنهای جالب، عجیب و نفسگیر بودند. در میان آبهای خروشان اقیانوس، موجودی غول پیکر و سفید رنگ، درگیر نبردی سهمگین با دو نهنگ بزرگ بود. یکی از شاهدان این رویداد هوگو بَلِنس (Hugo Balance) بعداً اشاره کرد که این مخلوق دریایی سپید رنگ، شبیه به یک خرس قطبی بزرگ بوده است. گفته میشود که این موجود با دمی بلند که بیشباهت به دم خرچنگ نبوده به والها ضربه زده و سعی داشته از مهلکه بگریزد. شواهد نشان میدهد درگیر و دار این دعوا که سه ساعت به طول انجامید، این موجود گاهی به ارتفاع 6.1 متر از آب بیرون میپریده است. اواخر همان شب، پیکر بیخون این جانور توسط امواج دریا به ساحل انداخته شد. ابعاد این جسد نیز قابل توجه بوده است، طول بدن آن 14.3 متر، پهنای آن 3 متر و 1.5 متر نیز ارتفاع داشته است. کل بدن این جانور با خزی سفیدرنگ پوشیده شده که بلندای آن در حدود 8 اینچ بوده است.
این موجود فاقد سری مشخص بوده و در قسمت فوقانی بدن زائدهای خرطوم مانند داشته که 1.5 متر درازا و 14 اینچ قطر داشت. به دلیل وجود همین خرطوم این جانور ترانکو نامیده شد. دانشمندان در آن زمان علاقهای به بررسی این مخلوق نداشتند، از این رو لاشهی جانور برای 10 روز در ساحل رها شد. سرانجام نیز امواج جزر و مدی، این بدن بیجان را دوباره به آغوش دریا بازگرداند. بیست و هفتم دسامبر سال 1924، خبری در این مورد در "Daily Mail" لندن به چاپ رسید که عنوان آن "ماهی شبیه به خرس قطبی" بود. سپتامبر سال 2010 جانورشناسی آلمانی به نام مارکوس هملِر (Markus Hemmler) مجموعهای از تصاویر گمشدهی مربوط به این هیولا را کشف کرد. این تصاویر مدرکی قاطع در زمینهی حضور این مخلوق در سواحل آفریقای جنوبی ارائه میکردند.
توضیحات رسمی:
بسیاری سعی کردند نَسَب این موجود را مشخص کنند. سرانجام نیز با اتفاق نظر اعلام کردند که این مخلوق یا یک نهنگ سفید بزرگ،کوسه ماهی یا وال کوسه بوده که به دلیل تغییرات شیمیایی آب و در طول دههها، تغییر رنگ داده و سفید شده است. هر چند عدهای نیز آن را والی از گونههای ناشناخته، خوک ماهی و حتی پری دریایی دانستند. حتی فرضیهای وجود داشت که ترانکو را فیل دریایی بزرگ و مبتلا به آلبینیسم معرفی میکرد. سال 2010 و بعد از کشف تصاویر گمشده، بررسیهای بیشتری روی محتویات عکسها صورت گرفت. در نهایت اعلام شد که این تصاویر یا متعلق به گلوبستر است (Globster) یا چربی مخلوط با کلاژنی است که معمولاً بعد از مرگ نهنگها باقی مانده و نتیجهی جدا شدن اسکلت از گوشت است. به هر حال از آن جایی که جسدی در بین نیست، همه چیز بر محور حدس و گمان میچرخد!
هیولای "Kitchenuhmaykoosib"
هشتم ماه می سال 2010، دو خانم که مشغول راه پیمایی در نزدیکی دریاچهی بیگ تروت (Big Trout) در شمال غربی اونتاریو در کشور کانادا بودند، با موردی عجیب مواجه شدند. سگ آنها مدام به سمت موجودی کوچک پارس کرده و عکسالعمل نشان میداد. با نگاهی دقیقتر معلوم شد که این موجود، پستانداری است که در حدود 1 فوت (0.3 متر) درازا دارد. دو زن به سرعت از این مخلوق عجیب عکس گرفته و آن جا را ترک کردند. پس از بررسی و آنالیز تصاویر، مشخص شد که این جسد دارای پارهای نکات عجیب به ویژه در ناحیه سر و صورت است که آن را تا حدی به "Warthog" شبیه کرده که گونهای خوک آفریقایی است. این موجود دندانهای بلند و دمی دراز همچون موش صحرائی داشت، اما فرم بدنش به سمور آبی شبیه بود. چندین روز بعد از این مواجههی غیر منتظره، دو خانم تصمیم گرفتند دوباره سری به محل زده و جسد را برای بررسی بیشتر بردارند، اما دیگر اثری از این لاشهی عجیب نبود. با درز این خبر، چندین خبرگزاری اقدام به چاپ موضوعاتی در رابطه با این جسد عجیب کرده و حدس و گمانهایی مطرح کردند.
توضیحات رسمی:
بسیاری این هیولا را با کریپتید (Cryptid) و پستاندار افسانهای "Omajinaakoos" مقایسه کردند و البته این موجود را یکی از انواع زشت این جانور افسانهای میدانستند. بر طبق داستانهای محلی و فولکلور قبایل بومی در مرکز کانادا، "Omajinaakoos"، در میان جویبارها و مناطق باتلاقی کانادا زندگی میکند. همچنین آنها باور دارند که دیدن جسد یکی از این موجودات، برای افراد بدشگون بوده و بدشانسی به دنبال خواهد داشت. با تحقیقات بیشتری که روی تصاویر انجام گرفت، مشخص شد که این موجود احتمالاً باید جسد در حال تجزیهی یک مینک آمریکایی باشد. اما این نتیجه گیری به دلایلی چند به چالش کشیده میشود، از جمله نبود خز در اطراف صورت این موجود است که در این حالت باید اثراتی از تجزیهی لاشه مشاهده میشد. به هر حال باز هم همه چیز از حدس و گمان فراتر نخواهد رفت. پرسشهایی که در ذهن باقی مانده و پاسخهایی که قانع کننده نیستند.
پروندهی "تمام شد"
نخستین روز ماه دسامبر 1948، جسد مردی ناشناس در ساحل سَمرتون (Samerton) شهر آدلاید استرالیا کشف شد. بعد از کالبدشکافی جسد مشخص شد که این مرد تباری بریتانیایی و حدود 40 تا 45 سال سن داشته است. این مرد 180 سانتیمتری، از وضعیت جسمانی خوبی برخوردار بوده و لباسهای فاخری نیز به تن داشته، اما مارک تمام لباسها کنده شده و مرد نیز کاملاً اصلاح شده بود. سیگاری نو و روشن نشده پشت گوش مرد و یک سیگار نیم سوخته هم در سمت راست یقهی ژاکتش قابل مشاهده بود.
پزشکی قانونی قادر به تشخیص علت مرگ و شناسایی هویت جسد نبود. ارگانهای بدن در حالت گرفتگی و طحال نیز به شدت بزرگ شده بود. در بررسی دقیقتر کارآگاهان کاغذی رول شده در جیب مخفی شلوار این جسد پیدا کردند که روی آن تنها یک عبارت نوشته شده بود: "Tamam Shud". کاغذ تمیز و فاقد هر ردّ و نشانی بود. با کمی تحقیق مشخص شد که این واژه به معنای خاتمه و به اتمام رسیدن است. عبارتی که در آخرین صفحهی کتاب رباعیات عمر خیام نیشابوری درج شده است. مضمون این عبارت به صورت تلویحی آن است که انسان باید زندگی کرده و از زندگی لذت ببرد و زمانی که عمرش به پایان رسید، افسوس چیزی را نخورد.
با فشار افکار عمومی برای حل این مسئله، پلیس استرالیا تصمیم گرفت تا روشن شدن تحقیقات، جسد این مرد را به هر شکل ممکن حفظ کند. این نخستین بار در طول تاریخ بود که چنین وضعیتی رخ میداد. سرانجام در 14 ژوئن 1949 پلیس با تهیهی نسخهی گچی از سر و شانههای مرد، جسد مرد سَمرتونی را به خاک سپرد.
توضیحات رسمی:
با رسانهای شدن کشف یادداشت در جیب این جسد، گشایشی در پرونده صورت گرفت. مردی به ادارهی پلیس مراجعه و اعلام کرد شب 30 نوامبر 1948 کتابی در ماشینش پیدا کرده است که اولین نسخهی کمیاب از کتاب ترجمهی شده رباعیات خیام توسط ادوارد فیتز جرالد (Edward FitzGerald) بوده و جالب اینکه عبارت" تمام شد" از صفحهی آخر کتاب کنده شده است. در ادامه و با بررسی دقیقتر این کتاب شماره تلفنی نیز کشف شد که متعلق به خانمی بود که در گذشته شغل پرستاری داشته است. در جریان بازجویی، این خانم هر گونه سابقهی آشنایی با مرد مرده را رد و اعلام کر که اصلاً او را نمیشناسد. در برنامهای تلویزیونی در رابطه با این پرونده این خانم به نام جستین (Jestyn) معرفی میشود که البته نامی مستعار است. جالب اینکه در صفحهی ابتدایی کتاب نیز به همین نام اشاره شده، محققانی که روی این پرونده کار میکنند دیگر بار به جستجوی زن میپردازند، اما متوجه میشوند که او در سال 2007 فوت کرده است. در نهایت سرنوشت این پرونده همچنان در هالهای از ابهام باقی مانده است.
لیوبا (Lyuba)
ماه می سال 2007 ، یک شکارچی و پرورش دهندهی گوزن شمالی به نام یوری کودی (Yuri Khudi)، موفق به کشف جسد تقریباً سالم یک بچه ماموت پشمالو در شبه جزیرهی یامال (Yamal) در کشور روسیه شد. این بچه ماموت که لیوبا نامیده شد، 50 کیلوگرم وزن و 85 سانتیمتر قد داشت و طول بدنش 1.30 متر بود. با بررسیهای بیشتر مشخص شد لیوبا 42 هزار سال پیش در سن یک ماهگی جان سپرده است. لیوبا یکی از بهترین نمونههای کشف شدهی اجساد ماموتها است که به بهترین شکل حفظ شده و تا به امروز باقی ماندهاند. چشم، خرطوم، پوست، خز و همهی اندامهای داخلی این بچه ماموت، تقریباً سالم مانده و از گزند گذر زمان جان سالم به در بردهاند.
توضیحات رسمی:
دانشمندان در ادامه به کشفهای جالبتری نیز نائل شدند. از جمله در معدهی این ماموت هنوز هم اثراتی از شیر مادر دیده شده و در امعاء و احشاء نیز نمونههای از مدفوع کشف شد که نشان میداد لیوبا نیز همچون بچه فیلهای امروزی به صورت گلهای و در کنار دیگر ماموتها زندگی میکرده است. همچنین مشخص شد لیوبا در هنگام مرگ از نظر جسمانی در وضعیت خوبی به سر میبرده است. بر این اساس به نظر میرسد دلیل مرگ افتادن این بچه ماموت به درون گودالی پر از گل و مدفون شدن در آن بوده است. کشف مقداری گل این فرضیه را محتملتر میکند و در واقع همین امر هم باعث شده که جسد لیوبا این قدر خوب و تازه حفظ شود.
دانشمندان سراسر جهان از کشف این جسد هیجانزده و غافلگیر شدند. با بررسی دندانهای لیوبا، دانشمندان امیدوارند اطلاعات بیشتری در مورد پستانداران و به ویژه ماموتهای عصر یخبندان به دست آورند. پستاندارانی که در پلیستوسن (Pleistocene) یا عصر چهارم زمین شناسی و حدود 10 هزار سال پیش میزیستند. تیمی از محققان ژاپنی در حال تلاش برای جداسازی و استخراج DNA این بچه ماموت است. آنها امیدوارند با کمک DNA موفق به همانند سازی ماموتها شوند. کشف این جسد موجی جدید از تحقیقات مدرن را به راه انداخته که به ویژه روی گونههای حیات در عصر یخبندان متمرکز شده است.
هیولای مانتاک (Montauk)
هیولای مانتاک، جسد ناشناختهای است که در جولای سال 2008 در نزدیکی منطقهی تجاری مانتاک در نیویورک کشف شد، جسدی که به نظر میرسید توسط امواج به ساحل انداخته شده است. خانمی به نام جینا هوئیت (Jeena Hewitt) به همراه سه تن از دوستانش در ساحل دیچ (Ditch) موفق به کشف این جسد شدند. منطقهای که متعلق به "ایست همپتون" (East Hampton) است. روزنامهای محلی داستان هوئیت را به چاپ رساند. در لابلای گزارش اشاره شده بود که این جسد یا متعلق به لاکپشتی دریایی است یا به نمونههای دستکاری شدهی مرکز بیماریهای جانوران "پلام آیلند" (Plum Island) تعلق دارد. در این مطلب از قول لَری پِنی (Larry Penny) مسئول بخش منابع طبیعی ایست همپتون، اعلام شده بود که این جسد احتمالاً متعلق به راکونی است که آروارهی فوقانی خود را از دست داده است.
توضیحات رسمی:
بعد از اینکه جینا از جسد عکسبرداری کرد، متأسفانه لاشه گم شد. این تصویر به سرعت در دنیای مجازی منتشر شده و داستانهای زیادی پیرامون این موجود شکل گرفت. بعضی خبرگزاریها به نقل از زنی ناشناس اعلام کردند که این لاشه به اندازهی قد و قامت گربهای خانگی بوده است. اما همچنان عدهای بر این باور بودند که این جسد لاکپشت دریایی است، هر چند گروهی نیز بر این نکته انگشت گذاردند که نمیتوان لاک جانور را بدون آسیب رساندن به پوست و بافتها جدا کرد، در حالی که جسد حیوان تقریباً سالم بود. عدهای حیوان را موش آبی، گروهی سگ تغییر شکل یافته و بعضی نیز آن را جسد کایوتی میدانستند که به دلیل قرار گرفتن در مجاورت آب دریا، خزش را از دست داده است.
جانور- باستانشناسی به نام دارن نَش (Darren Naish) به دقت تصاویر را مورد بررسی قرار داده و اعلام کرد که این جسد متعلق به یک راکون است. 14 ماه مارس 2011، برنامهی نشنال جئوگرافی به این جسد و داستانهای مربوط به آن پرداخته و در نهایت این نتیجه گیری را تلویحاً تأیید کرد.
جسد "Zuiyo Maru"
25 آوریل 1977، یک قایق ماهیگیری ژاپنی به نام زوایو مارو (Zuiyo Maru) که در بخش شرقی ناحیهی کریستچرچ (Christchurch) در نزدیک نیوزلند در حال حرکت بوده به طور اتفاقی با مورد عجیب مواجه شده و جسد موجودی عجیب به تور ماهیگیری این کشتی در عمق 300 متری گیر میکند. ملوانان تور را بالا کشیده و اینجا است که جسدی بزرگ و در حال فسادی را که بوی بدی از خود متصاعد میکرد، کشف میکنند. گفته میشود این لاشه 10 متر درازا و تقریباً حدود 1.800 کیلوگرم وزن داشته است. بنابر شواهد گردن این مخلوق 1.5 متر امتداد داشته و بدنش دارای 4 بالهی بزرگ سرخ رنگ بوده است. همچنین وجود یک دم بلند 2.1 متری، بر عجیبتر شدن ماجرا میافزوده است. بر طبق گزارشات، این موجود فاقد بالهی پشتی و هرگونه امعاء و احشاء داخلی بوده است.
بعد از این کشف، ملوانان کشتی قانع شدند که جسد متعلق به یک مخلوق دریایی ناشناخته است. با وجود حساسیت و جذابیت موضوع، کاپیتان کشتی آکیرا تاناکا تصمیم میگیرد جسد را به دریا بازگرداند. ولی پیش از ناپدید شدن لاشه در اعماق اقیانوس، مجموعه تصاویری از آن تهیه شده و نمونهای از پوست هیولا نیز برای بررسیهای بیشتر گرفته میشود. بعد از ارائهی این تصاویر، شماری از روزنامههای ژاپن مقالاتی را در این رابطه منتشر کردند. شهروندان ژاپنی سخت فریفتهی این داستان شده و باور داشتند دایناسوری منقرض شده به نام پلیسیوسورس "plesiosaur- Craze"، در آبهای اقیانوس زندگی میکرده است. پرفسور توکیو شیماکا از دانشگاه یوکوهاما نیز قانع شده بود که این جسد متعلق به این خزندهی دریایی ماقبل تاریخی است.
توضیحات رسمی:
در 25 جولای 1977 شرکت ماهیگیری تایو (taiyo)، گزارش مقدماتی از نتایج بررسی نمونه بافت این جسد را منتشر کرد. این گزارش اذعان میکرد که این نمونه با دیگر جانوران ساکن دریا از جمله گروه شعاع باله "Fin Ray" مشابهت دارد که از آن جمله میتوان به "کوسهی بَسکینگ" (Basking Shark) اشاره کرد. این کوسه دومین ماهی بزرگ ساکن دریاهاست. این گونه از کوسهها در دوران بلوغ تا 9.1 متر درازا داشته و نمونههایی از آنها در عمق 12.1 متری اقیانوس کشف شدهاند. محققان چنین نتیجه گرفتند که یک کوسهی بسکینگ بعد از مرگ دچار فساد لاشه شده و بخشی از سر به همراه بالهی پشتی و بالهی دمی اول خود را از دست داده، در نتیجه پیکرش به یک خزندهی منقرض شده شباهت پیدا کرده است.
باوجود این اظهار نظرها، گروهی به دقت تصاویر را مورد بررسی قرار داده و به نکاتی شگفت انگیز برخوردند، از جمله وجود یک جفت بالهی فوقانی متقارن. به هر حال باز هم جسدی در کار نیست و تنها تصاویر سند حضور موجوداتی هستند که یا آنها را میشناسیم، یا از عمق ناآگاهی ما سر برآوردهاند.
مومیایی کوهستان سن پدرو
اکتبر سال 1932 دو معدن کاو به نامهای سیسیل مِین (Cecil Mayne) و فرانک کار (Frank Carr) حین جستجوی طلا در کوهستان سن پدرو، با اتاقی عجیب مواجه شدند. این کوهستان در 60 مایلی جنوب غربی کَسپر(Casper)، ایالت وایومنیگ قرار گرفته است. این فضای عجیب 1.22 متر ارتفاع، 1.22 متر پهنا و 4.57 متر عمق داشت. بعد از ورود به اتاق، دو مرد با پیدا کردن مومیایی متعلق به مردی کوچک غافلگیر شدند. این مومیایی به حالت نشسته روی لبهای سنگی قرار گرفته و دست و پاهایش جمع شده بودند. این جسد کوچک تقریباً 12 اونس وزن داشت. این مومیایی در حالت نشسته 17 سانتیمتر و در حالت ایستاده 35 سانتیمتر ارتفاع داشت. پوست این مومیایی چروکیده و قهوهای رنگ بوده و چشمان بزرگ و برآمده، دماغی پهن، لبانی باریک و دهانی گشاد از دیگر خصوصیات چهرهی این مرد با جثهی کوچک بود.
بدن این مومیایی به اندازهای خوب باقی مانده بود که حتی ناخن انگشتان نیز به خوبی قابل رؤیت بود. سر مومیایی با مایع ژلاتینی تیرهای پوشانده شده و به نظر میرسید که در کل مومیایی درون ظرفی از مایع نگهداری شده است. به دلیل محل کشف، این مومیایی به نام مومیایی سن پدرو نامیده شد. دانشمندانی از سراسر کشور برای بررسی این مومیایی هجوم آورده تا نگاهی به بقایای این جسد کنند. در سال 1950، مومیایی سن پدرو با اشعهی ایکس مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که اسکلت بندی آن با اسکلت بدن انسان مطابقت دارد. هر چند در این میان مشخص شد که تعدادی از استخوانها از جمله ستون فقرات، ترقوه و جمجمه دچار شکستگی شدهاند. این جراحات به همراه خون ماسیده در بخش فوقانی سر، خبر از مرگی خشن و دردناک میداد.
توضیحات رسمی:
این مومیایی توسط فردی به نام دکتر هنری شاپیرو (Henry Shapiro) مورد بررسی قرار گرفت، زیست شناس و انسان شناسی خبره از موزهی تاریخ طبیعی آمریکا. بعد از بررسیهای دقیقتر با اشعهی ایکس، دکتر شاپیرو اعلام کرد که این مومیایی هنگام مرگ 65 سال سن داشته است. در دههی 1950، این یافتهها توسط دانشگاه هاروارد مستند شد. هر چند سی سال بعد دکتر جورج گیل (George Gill) انسان شناس، تئوری دیگری را مطرح کرد. او باور داشت که این مومیایی متعلق به اجداد بومیان آمریکایی است. سالها بعد از کشف این مومیایی، جسد دومی در همان ناحیه کشف شد. این بار مومیای متعلق به زنی بود که تنها 10 سانتیمتر ارتفاع داشت.
گفته میشود اجداد بومیان این منطقه مردمانی بسیار کوچک بودند. سنت و فرهنگ شفاهی قبایل اِراپاهو (Arapaho)، سو (Sioux)، شییِن (Cheyenne) و کِرو (Crow) خبر از وجود مردمانی میدهند که به نام "مردمان کوچک" نامیده شده و قد آنها تقریباً بین نیم متر تا نود سانت بوده است. همچنین در داستانهای محلی و فولکلور قبایل شُشونی (Shoshone) به این نژاد اشاره شده است. بر طبق فرهنگ و آموزههای باستانی بومیان آمریکا، این نژاد که "Nimerigar" نامیده میشدند، در کوههای سن پدرو زندگی کرده و در نبرد با مردمان میانه قامت، معمولاً از تیرهای سمّی استفاده میکردند. همچنین گفته میشود زمانی که یکی از افراد این قبیله پیر یا بیمار میشد، توسط دیگران و با ضربهای به سر کشته میشده است.
تمام این داستانها در حد افسانههای محلی باقی مانده بود تا زمانی که مومیایی سن پدرو کشف و مهر تأییدی بر صحت آنها گذارده شد. مومیایی سن پدرو برای سالها درون ویترین شیشهای در یک داروخانه و به عنوان جاذبهای قابل توجه در معرض دید عموم قرار داشت. 7 جولای 1979 مقالهای در روزنامهی محلی کسپر تریبون (Casper tribune) به چاپ رسید که خبر از فروش مومیایی به فردی به نام لئونارد وادلر(Leonard Wadler)، تاجری از اهالی نیویورک میداد. از آن زمان این مومیایی دیگر هرگز دیده نشد. تا زمانی که این مومیایی پیدا نشود، نمیتوان از صحت و سقم این اخبار مطمئن بود، از این رو جایزهای ده هزار دلاری برای یابندهی آن در نظر گرفته شده است.
مخلوق پاناما
مخلوق پاناما اشارهای است ضمنی به جسدی که عکسهایی از آن در سپتامبر سال 2009 و در نزدیکی شهر کرو آزول (Cerro Azul) در کشور پاناما گرفته شده است. برطبق مجموعه مقالاتی که در همین رابطه منتشر شد، این موجود هیولا مانند توسط گروهی نوجوان که برای سرکشی از غارها به این منطقه رفته بودند، آسیب دیده و کشته شد. بچهها گفته بودند که این مخلوق فاقد مو و پوست بدنش چرم مانند بوده، همچنین دندانهای تیز، پوزهی کوتاه و بازوهایی بلند داشته است. در کل میتوان گفت که قیافهی آن نفرت انگیز بوده است. نوجوانان ادعا کردند که این جانور خود را به آنها رسانده و باعث ترس و وحشت آنان شده است. به همین دلیل نیز کودکان با چوب به این جانور حمله کرده و آن را میکشند، سپس جسد را به داخل گودال آبی انداخته و محل را ترک میکنند. هر چند بعداً باز گشته و از لاشهی جانور عکس میگیرند.
توضیحات رسمی:
بچهها عکسهای تهیه شده خود را به کانال تلویزیونی پاناما ارسال کرده و داستان به همین صورت در فضای مجازی پخش شده و مورد توجه قرار میگیرد. بسیاری از ایستگاههای خبری به این موضوع علاقه نشان داده و سعی در شناسایی این جانور میکنند. گروهی پیشنهاد میدهند که این جانور احتمالاً "تنبلی" است که موهای خود را از دست داده است. گروهی از جانور شناسان پانامایی میگویند که شاید این موجود جنین یک گونهی جانوری باشد. چهار روز بعد از این اتفاق، مقامات رسمی پاناما اقدام به نمونه برداری از جسد این حیوان کرده که نتایجی قابل انتظار به بار میآورد. آنها اعلام میکنند این جانور یک تنبل نر گلو قهوهای است. علت تغییرات نیز زیر آب ماندن و فساد لاشه عنوان میشود. بلافاصله بعد از اعلام این موضوع، جسد از بین میرود.
این حقیقت که این موجود واقعاً زنده مشاهده شده، نکته قابل توجه این داستان است. اما ماجرا به همین جا ختم نمیشود. در خبرگزاریها از انداخته شدن جسد جانور به داخل آب سخنی گفته نمیشود. مردم گیج شدهاند، آنها درک نمیکنند که چرا کودکان باید از یک تنبل بی آزار ترسیده و آن را بکشند. اصولاً آنها باید این جانور را شناسایی میکردند. از سوی دیگر بچهها گفته بودند که جانور خود را به آنها رسانده، چنین چیزی برای یک تنبل، که جانوری کند است، تقریباً غیر ممکن به نظر میرسد. یک تنبل در نهایت در یک دقیقه تنها میتواند مسیری دو متری را طی کند. از سوی دیگر این جسد باید مدتها زیر آب باقی میماند تا حیوان تمام خز خود را از دست بدهد، 4 روز زمان اندکی برای چنین رویدادی است. از سوی دیگر در تصاویر اولیه و اصلی، هیچ آبی در اطراف جسد مشاهده نمیشود. گزارشگران هافینگتون پست میگویند با توجه به شکل ظاهری صورت، این باید جسد یک جانور باشد، اما بالا تنهی جانور کمی عجیب است و دستان جانور تا حدی شبیه به بازوان لاغر انسان هستند. به هر حال باز هم همهی حقایق روشن نشده و پاسخی قطعی به پرسشها داده نمیشود. این هم معمایی که به صندوقچهی اسرار زمین اضافه میشود.
به هر صورت باید پذیرفت که خرد، دانش و آگاهی انسان هنوز موفق به درنوردیدن بیکران این جهان نشده است. هنوز هم اسرار و رموز بسیاری برای کشف شدن باقی ماندهاند. معماهایی که شاید نه اکنون، بلکه بعدها پاسخی برای آنها بیابیم.