گوردن مور؛ بنیانگذار اینتل، خالق قانون مور و دنیای مدرن
گوردون مور، همبنیانگذار و رئیس سابق هیئت مدیرهی اینتل که احتمالا نام او را بیشتر با «قانون مور» میشناسید، در ٢۴ مارس ٢٠٢٣ در سن ۹۴ سالگی در خانهاش در هاوایی درگذشت.
این مطلب به مناسبت درگذشت گوردن مور بهطور کامل بازنویسی و بهروز شد.
اگر این روزها، صدها میلیون نفر در سراسر دنیا به لپتاپ دسترسی دارند و هرچیزی را که فکرش را بکنید، از ترازوهای دیجیتال گرفته تا کنسول بازی و گوشیهای هوشمند و خودرو و جت، به ریزتراشه مجهز شدهاند، بهخاطر زحمات مور و تعداد انگشتشماری از همکارانش در شرکت اینتل است؛ سازندهی تراشهی مستقر در کالیفرنیا که به ظهور «سیلیکونولی» کمک کرد و به چنان تسلطی در دنیای تکنولوژی دست یافت که نظیر آن را غولهای صنعت راه آهن و فولاد آمریکا در عصر دیگری تجربه کرده بودند.
آرزوی قلبی مور این بود که معلم شود، اما نتوانست در این زمینه شغلی برای خود دستوپا کند. او بعدها خودش را «کارآفرین اتفاقی» نامید، چون درنتیجهی سرمایهگذاری ۵۰۰ دلاریاش در کسبوکار نوپای ریزتراشهها که صنعت الکترونیک را به یکی از بزرگترین صنایع جهان تبدیل کرد، به یک میلیاردر تبدیل شد و ارزش داراییاش در زمان مرگ، ۷٫۱ میلیارد دلار بود.
دنیای تکنولوژی پر از پیشبینیهای هیجانانگیزی است که گاهی به واقعیت میپیوندند؛ ایدا لاولیس، اولین برنامهنویس تاریخ، اوایل قرن نوزدهم فرا رسیدن روزی را پیشبینی کرد که خلق موسیقی و آثار هنری با کامپیوتر ممکن میشود. تیم برنرزلی، مخترع وب، در سال ۱۹۹۹ پیشبینی کرد که اینترنت به بستری برای همکاریهای گروهی تبدیل خواهد شد و کامپیوترها بیشتر با زندگی روزمرهی افراد گره خواهند خورد. استیو جابز نیز در سال ۲۰۰۷ و همزمان با رونمایی از اولین آیفون، پیشبینی کرد که گوشیهای هوشمند برای بسیاری از افراد به مهمترین دستگاه کامپیوتری تبدیل خواهند شد.
دستاوردهای مور در صنعت تراشه به شکلگیری دنیای مدرن کمک کرد
اما در بین این پیشبینیها، یکی از آنها بهقدری مهم بود که از آن بهعنوان قانون یاد کردند و شرکتهای فناوری، استراتژی محصول خود را براساس آن چیدند. مور در سال ۱۹۶۵، پیشبینی کرد که تعداد ترانزیستورهایی را که میتوان روی یک تراشهی سیلیکونی قرار داد، هر دو سال دوبرابر خواهند شد و بدینترتیب، قدرت پردازش دادهی کامپیوترها بهصورت تصاعدی افزایش خواهد یافت.
برای آشنایی با زندگی و دستاوردهای یکی از محبوبترین و تاثیرگذارترین چهرههای سیلیکونولی، کسی که اختراعاتش به شکلگیری دنیای مدرن کمک کرد، با ما همراه شوید.
زندگی گوردن مور در یک نگاه
گوردن ارل مور (Gordon Earle Moore) با آن رفتار فروتنانه و دوستانهاش که هوش سرشارش را پنهان میکرد، در تمام طول زندگیاش یکی از محترمترین و محبوبترین چهرههای سیلیکونولی بود. او سوم ژانویه ۱۹۲۹ در شهر ساحلی کوچکی به نام پسکادرو در جنوب سانفرانسیسکو بهدنیا آمد و در نزدیکی پالو آلتو در شهر ردوود کالیفرنیای شمالی بزرگ شد. پدرش معاون کلانتر بود و خانوادهی مادرش، سوپرمارکت شهر را میگرداندند.
وقتی یازده ساله بود، بچهی همسایه یک کیت آزمایشگاهی مخصوص آزمایشهای شیمی گرفت و گوردن توانست ساعتها با آن کیت خودش را سرگرم کند. مور گفت: «آنروزها چیزهای جالبی در کیتهای شیمی پیدا میشد. مثلا میتوانستید با مقدار کمی نیتروگلیسیرین، دینامیت بسازید!» و از این ناراحت بود که قوانین و ترس والدین، چیزهای جالب این کیتها را حذف و احتمالا دنیا را از داشتن برخی از دانشمندان محروم کرده بود؛ چراکه تفریح مور با کیت آزمایشگاهی باعث شد تحصیل در رشتهی شیمی را در آینده دنبال کند.
مور در کودکی با کیتهای شیمی مشغول ساخت ترقه بود
مور ابتدا به کالج ایالتی سن خوزه رفت و آنجا با بتی ویتاکر (Betty Whitaker)، دانشجوی روزنامهنگاری آشنا شد. آنها در سال ۱۹۵۰ با هم ازدواج کردند و صاحب دو پسر به نامهای کنت و استیون شدند. در همان سال، مور تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی در دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، در رشتهی شیمی به پایان رساند. در سال ۱۹۵۴، مدرک دکترای خود را در رشتهی مهندسی شیمی از مؤسسه فناوری کالیفرنیا معروف به Caltech دریافت کرد.
اگر صبح یکی از روزهای شنبه هنگام خروج از فروشگاه سختافزار محله با گوردن مور برخورد میکردید، او را در یک شلوار پیشبندی رنگورورفته، چکمههای کار و عینکی با فریم سیمی میدیدید و ممکن بود او را با کشاورزی که آمده برای تعمیر لولههای خانه یا ساخت تاب برای فرزندانش از فروشگاه چیزی بخرد، اشتباه بگیرید.
مور بهطرز عجیبی راهحل درست را همانبار اول پیدا میکرد
اما مور مهندسی تمامعیار بود. در کنار مدرک دکترای چشمگیرش از دانشگاه کلتک، چندین اختراع مهم به نامش ثبت شده و جوایز و افتخارات متعددی را هم در دوران فعالیتهای کاری و پژوهشی خود بهدست آورده بود. مور همچنین توانایی عجیبی در حل مسائل فنی داشت. مثلا اگر مسئلهای بهنظر میرسید پنج یا شش راهحل ممکن برایش وجود داشته باشد، اکثر مهندسان زمان زیادی را صرف میکردند تا تمام راهها را امتحان کنند و در آخر به راهحل درست برسند. اما مور به دلایلی که نه او و نه هیچکس دیگری نمیتوانست توضیح دهد، فقط یکی از راهحلها را انتخاب میکرد و در بیشتر موارد با همان اولین انتخاب، به پاسخ درست میرسید.
مور به این شهرت داشت که زمان صرف ناهار در کافهتریای شرکت، پای صحبت گروهی از مهندسان مینشست تا برای مسائلی که ماهها درگیر حل کردنشان بودند، راهحل بیابد. مور با شکیبایی به سوالات آنها گوش میداد و راهحلهایی که تنها با ۱۵ دقیقه فکر کردن پیشنهاد میداد، چند ماه کار مهندسان را جلو میانداخت. او همچنین شخصیت افراد را خیلی خوب قضاوت میکرد و خیلی دیر از کوره در میرفت. تنها چیزی که ممکن بود او را عصبانی کند، افرادی بودند که مدام چیزی را تکرار میکردند و حوصلهاش را سر میبردند.
از اولین شغلهایی که مور پس از فارغالتحصیلی از کلتک برای آن اقدام کرد، یکی از پستهای مدیریتی شرکت داو کمیکال (Dow Chemical) بود که اکنون بزرگترین تولیدکنندهی پلاستیک در جهان است. مور در سال ۱۹۹۴ به مجلهی Engineering & Science گفت: «آنها مرا پیش روانشناس فرستادند تا ببینند به درد پست مدیریتی میخورم یا نه. روانشناس به من گفت که از لحاظ بحث فنی مشکلی ندارم، اما هیچوقت نمیتوانم مدیر خوبی شوم.»
اینطور شد که مور در آزمایشگاه فیزیک کاربردی دانشگاه جانز هاپکینز در بالتیمور مشغول به کار شد. سپس، در جستجوی راهی برای بازگشت به کالیفرنیا، برای مصاحبهی کاری به آزمایشگاه لارنس لیورمور (Lawrence Livermore) رفت. آنجا شغلی به او پیشنهاد شد، اما مور تصمیم گرفت آن را رد کند، چون «نمیتوانستم دمای محیطی را که باید در آنجا کار میکردم، تحمل کنم.»
تا اینکه در سال ۱۹۵۶، مور با ویلیام شاکلی (William Shockley)، یکی از مخترعان ترانزیستور، همراه شد تا در شرکت نوپایی که با هدف ساخت ترانزیستورهای سیلیکونی ارزانقیمت تاسیس کرده بود، مشغول به کار شود.
اما همانطور که در ادامه، ماجرای مفصل آن را خواهید خواند، مور نتوانست بیش از یک سال در شرکت شاکلی سمیکانداکتر (Shockley Semiconductor) دوام بیاورد و تصمیم گرفت همراه با رابرت نویس (Robert Noyce) و شش همکار دیگر، نفری ۵۰۰ دلار وسط بگذارند و با سرمایهگذاری ۱٫۳ میلیون دلاری شرمن فرچایلد (Sherman Fairchild)، شرکت رقیبی بهنام فرچایلد سمیکانداکتر (Fairchild Semiconductor) را راهاندازی کنند؛ تصمیمی که باعث شد این شرکت پیشگام تولید مدارهای مجتمع شود و این هشت نفر، لقب «هشت خائن» را از سمت شاکلی دریافت کنند.
مور و نویس که حالا طعم شیرین موفقیت را در بحث کارآفرینی چشیده بودند، در سال ۱۹۶۸ تصمیم گرفتند شرکت خودشان را با تمرکز روی تراشههای حافظه تشکیل دهند. مور در سال ۱۹۹۴ در مصاحبهای گفت: «در نقشهی کسبوکار جدیدمان فقط آمده بود که قرار است با سیلیکون کار کنیم و با آن محصولات جالبی تولید کنیم.»
اگرچه برنامهی کاری شرکت جدید مور و نویس بسیار گنگ و مبهم بود، هیچ مشکلی برای پیدا کردن سرمایهی ۲٫۵ میلیون دلاری (حدود ۱۹ میلیون دلار امروزی) برای راهاندازی استارتاپ خود نداشتند؛ استارتاپی که «اینتل» نام گرفت و با اختراعاتی چون رم و ریزپردازندههایی برای کامپیوترهای شخصی و سرور، سنگبنای دنیای مدرن را پایهریزی کرد.
مور همین که به ثروت زیادی رسید، به یکی از چهرههای اصلی کمکهای بشردوستانه تبدیل شد. او در سال ۲۰۰۱، با اهدای ۱۷۵ میلیون سهام اینتل، به همراه همسرش بنیاد گوردن و بتی مور را تاسیس کردند. در همان سال، ۶۰۰ میلیون دلار به موسسهی فناوری کالیفرنیا اهدا کردند که بیشترین مبلغی بود که تا آن زمان به موسسهی آموزش عالی اهدا شده بود. دارایی این موسسه درحال حاضر بیش از ۸ میلیارد دلار است و از زمان تاسیس تاکنون بیش از ۵ میلیارد دلار به دانشجویان کمک کرده است.
این میراث مور است؛ نه اینتل، نه بنیاد مور، بلکه قانون مور
اما نام مور بیشتر از هرچیزی به خاطر قانونش پرآوازه شده است. او نه تنها پیشبینی کرد که با گذار صنایع از ترانزیستورهای مجزا به ریزتراشههای سیلیکونی، لوازم الکترونیکی با گذشت زمان بسیار ارزانتر میشوند، بلکه پیشبینی او در طول سالها، آنقدر قابلاعتماد بود که شرکتهای فناوری، استراتژی محصول خود را بر این فرض استوار کردند که قانون مور همواره صادق است.
آرتور راک، یکی از اولین سرمایهگذاران اینتل و از دوستان بسیار قدیمی مور گفت: «این میراث مور است؛ نه اینتل، نه بنیاد مور، بلکه قانون مور.»
آشنایی مور با منفورترین بنیانگذار سیلیکونولی و «هشت خائن»
«هشت خائن» (Traitorous Eight) نامی است که به گروهی از دانشمندان و مهندسانی اشاره دارد که در سال ۱۹۵۷ شرکت شاکلی سمیکانداکتر را ترک و شرکت دیگری به نام فرچایلد سمیکانداکتر را در رقابت مستقیم با آن تاسیس کردند. این هشت نفر عبارت بودند از گوردن مور، رابرت نویس، جولیوس بلنک، ویکتور گرینیچ، ژان هورنی، یوجین کلیانر، جی لست و شلدون رابرتز.
اما داستان این «خیانت» از چه قرار بود؟
ویلیام شاکلی عضو گروه افسانهای دانشمندان آزمایشگاههای بل و یکی از مخترعان ترانزیستور در سال ۱۹۴۷ بود که بهخاطر تحقیقات گسترده در حوزهی نیمههادیها و کشف اثر ترانزیستور، جایزهی نوبل فیزیک را دریافت کرد.
باوجود اینکه ضریب هوشیاش در حد نابغه نبود، آنقدری باهوش بود که مقطع راهنمایی را جهشی بخواند و بعد، از دانشگاه کلتک و MIT فارغالتحصیل شود. او دقیق، خلاق و جاهطلب بود و مانند طراح رقصی که میتواند حرکات رقص را تجسم کند، توانایی تجسم نظریهی کوانتومی و نحوه حرکت الکترونها را داشت؛ طوریکه همکارانش میگفتند میتواند به مواد نیمههادی نگاه کند و الکترونها را ببیند. با اینکه عاشق تردستی و دستانداختن همکارانش بود، اصلا بلد نبود چطور دوستانه رفتار کند و هرچه موفقیتش بیشتر میشد، سختتر میشد با او کنار آمد.
اگرچه آنروزها، محلهی پالو آلتو میزبان نوآوران تکنولوژی ازجمه اچپی و موسسههای پژوهشی بزرگ همچون دانشگاه استنفورد بود، بهخاطر شاکلی بود که در سیلیکونولی اینروزها بهجای میوه، تراشه میروید.
شاکلی در سالهای پس از اختراع ترانزیستور، به دنبال ترک بل لبز، بازگشت به کالیفرنیای شمالی و تأسیس کسبوکار شخصیاش در حوزهی نیمههادیها بود. تا اینکه در سال ۱۹۵۶، برای تاسیس شرکتش با نام شاکلی سمیکانداکتر، شرکتی که امروز بهعنوان محل تولد سیلیکونولی شناخته میشود، گروهی از متخصصان را دور هم جمع کرد که گوردن مور نیز بهعنوان شیمیدان به آنها ملحق شد.
شاکلی سمیکانداکتر؛ محل تولد سیلیکونولی
نام شاکلی آن زمان بسیار پرآوازه بود؛ بههمینخاطر با یک تماس ناگهانی او، تمام افرادی که به پیوستن به شرکت او دعوت شده بودند، بیدرنگ این دعوت را پذیرفتند. مور دربارهی استخدامش در شاکلی گفت:
شاکلی زمانی که در آزمایشگاه بل کار میکرد، متوجه شد که شیمیدانها بهشدت به کارش میآیند؛ برای همین فکر کرد که برای عملیات جدیدش به یک شیمیدان نیاز دارد. اسم من را پیدا کرد و با من تماس گرفت. خوشبختانه من فهمیدم که چه کسی با من تماس گرفته. تلفن را سریع برداشتم و او گفت: «سلام، من شاکلی هستم.»
وقتی مور برای مصاحبه پیش شاکلی رفت، ۲۷ ساله و یک سال جوانتر از نویس بود. شاکلی پشتسرهم او را سوالپیچ کرد و مدت زمان پاسخهای او را با کرونومتر اندازه میگرفت. مور آنقدر خوب به سوالها پاسخ داد که شاکلی او را به شام دعوت کرد و برایش ترفند خم کردن قاشق بدون وارد کردن نیروی فیزیکی را اجرا کرد.
مور در شرکت شاکلی در زمینهی فرآیندهای حالت جامد و اضافه کردن قطعات و مواد جدید به سیلیکون بهمنظور ایجاد خاصیت الکتریکی تخصص پیدا کرد؛ فرایندی که در صنعت نیمههادی به آلایش یا دوپینگ (Doping) معروف است و برای ساخت ترانزیستور و دیگر قطعات نیمههادی بهکار میرود.
مور فقط یک سال در شاکلی سمیکانداکتر دوام آورد
اما مور فقط یک سال توانست کار در شرکت شاکلی را تحمل کند، چراکه شاکلی مدیری بهشدت سختگیر، بداخلاق و بیاعتماد بود و اصلا به توصیههای فنی کارمندانش مبنی بر اینکه بهتر است روی کدام حوزهی پژوهشی تمرکز کنند، اهمیتی نمیداد.
رفتار پرخاشگرایانه، پارانویای شدید و نابلدی شاکلی در مدیریت، درنهایت منجر به طغیان کارمندان علیه او شد. پشت این سرکشی نیز کسی نبود جز گوردن مور؛ او بود که ایدهی جدا شدن از شاکلی را در سر همکارانش انداخت، چراکه به این نتیجه رسید کنار زدن کسی که بهتازگی جایزهی نوبل برده به این آسانیها نیست. بهویژه چون آرنولد بکمن، سرمایهگذار اصلی شاکلی سمیکانداکتر، بهخاطر دوستی عمیقی که با شاکلی داشت، حاضر نشد مطابق با پیشنهاد مور، او را از سمت مدیریت برکنار کند.
آنروزها ترک شرکت برای راهاندازی شرکت جدید دلوجرئت زیادی میطلبید
نکتهی مهمی که باید دربارهی تصمیم این هشت نفر به ترک شاکلی سمیکانداکتر بدانید و اصلا اینکه چرا از نظر شاکلی، رفتن آنها از شرکت نوعی خیانت بهشمار میرفت، این است که آن زمان، بیرون آمدن از یک شرکت تاسیس شده برای راهاندازی شرکت رقیب بسیار غیرعادی بود و دلوجرئت زیادی میطلبید. بهگفتهی رگیس مککنا، متخصص بازاریابی بسیاری از شرکتهای تکنولوژی، «فرهنگ کسبوکاری که آنروزها در آمریکا وجود داشت این بود که اگر برای کار در شرکتی استخدام میشوید، آنقدر در آن شرکت میمانید تا بازنشسته شوید. ارزشهای سنتی ایالتهای آمریکای ساحل شرقی و حتی غربمیانه همین بود.»
البته این ارزشها دیگر در آمریکا معنی ندارد و میتوان گفت هشت خائنِ شاکلی به رخ دادن این تغییر فرهنگی کمک زیادی کردند. مایکل مالون، مورخ سیلیکونولی میگوید:
اینروزها بهتر است که از شرکتی بیرون بیایید، کسبوکار خودتان را راه بیندازید و در این راه شکست بخورید تا اینکه سی سال در همان شرکت کار کنید. اما در دههی ۱۹۵۰ این تفکر وجود نداشت؛ برای آن هشت نفر، بیرون آمدن از شاکلی برای راهاندازی شرکت رقیب بیشک خیلی ترسناک بوده است.
شرکت شاکلی سمیکانداکتر هرگز نتوانست پس از ترک این هشت نفر به حالت عادی برگردد. شش سال بعد، شاکلی بهطور کامل قید شرکتش را زد و به هیئت مدیرهی دانشگاه استنفورد پیوست. پارانویای او حالا شدت گرفته بود و معتقد بود سیاهپوستان از لحاظ ژنتیکی هوش پایینتری دارند و نباید بچهدار شوند.
دانشمند نخبهای که ترانزیستور را اختراع کرد و افرادی چون مور و نویس را به سرزمین آرزوهای سیلیکونولی آورد، حالا به شخصیت منفوری تبدیل شده بود که هر سخنرانیاش با تمسخر حضار روبهرو میشد. از آن سو، بلایی که با ترک دستهجمعی این «هشت خائن» بر سر شاکلی سمیکانداکتر آمد موجب شد که امروز از این شرکت بهعنوان یکی از بزرگترین شکستهای تاریخ یاد شود.
فرچایلد سمیکانداکتر و آغاز رنسانس تکنولوژی در سیلیکونولی
مور ابتدا فقط توانست هفت نفر از همکارانش را برای ترک شاکلی متقاعد کند و نویس هنوز حاضر نشده بود به جمع «خائنها» بپیوندد. این هفت نفر برای راه انداختن کسبوکار جدید نیاز به سرمایه داشتند. یکی از آنها به نام یوجین کلاینر نامهای به کارگزار سهام پدرش در شرکت بسیار معتبر Hayden, Stone & Co در وال استریت نوشت و شرح داد که «ما بر این باوریم که میتوانیم در عرض سه ماه، شرکتی نوپا را وارد حوزهی نیمههادیها کنیم.»
نامه سر از میز آرتور راک درآورد؛ تحلیلگر سیوسهسالهای که از زمان تحصیلش در مدرسهی بازرگانی هاروارد، با سرمایهگذاریهای مخاطرهآمیز به موفقیت زیادی دست پیدا کرده بود. راک رییس خود، باد کویل (Bud Coyle) را متقاعد کرد که سفر به سانفرانسیسکو برای ملاقات با خائنان شاکلی ارزشش را دارد.
وقتی راک و کویل با آن هفت نفر در هتل کلیفت سانفرانسیسکو ملاقات کردند، متوجه شدند که چیزی کم است؛ گروه آنها به رهبر نیاز داشت. بنابراین از آنها خواستند تا نویس را که بهدلیل احساس تعهدش به شاکلی از پیوستن به گروه خودداری میکرد، به جمعشان اضافه کنند. مور بالاخره توانست نویس را متقاعد کند که همراه آنها به جلسهی بعدی بیاید. راک با دیدن نویس بلافاصله متوجه شد که او کاریزما و نفوذ کافی برای رهبری این گروه را دارد. بدینترتیب، در همان جلسه، تمام هشت نفر ازجمله نویس پیمان بستند که با هم شاکلی را برای راهاندازی شرکت جدید ترک کنند.
آنروزها، جمعآوری سرمایه برای راهاندازی شرکتی کاملا مستقل واقعا سخت بود، چراکه ایدهی سرمایهگذاری اولیه برای استارتاپها هنوز جا نیفتاده بود. آرتور راک یازده سال بعد و کماکان برای کمک به مور و نویس برای راهاندازی کسبوکار جدیدشان، ایدهی سرمایهگذاری خطرپذیر را پرورش داد؛ او گفت: «پول در سمت ساحل شرقی بود، اما شرکتهای هیجانانگیز در کالیفرنیا بودند؛ خب من تصمیم گرفتم به غرب بیایم تا این دو را به هم پیوند بزنم.»
آنروزها ایده سرمایهگذاری اولیه برای استارتاپها هنوز جا نیفتاده بود
راک فهرستی از ۳۵ شرکت را که احتمال میداد حاضر به سرمایهگذاری باشند، تهیه کرد و بهمحض رسیدن به نیویورک، با آنها تماس گرفت. اما بهگفتهی راک، «هیچکدامشان حاضر نشدند در کمپانی دیگری سرمایهگذاری کنند، چون احساس میکردند کارمندانشان با این کار مخالفت خواهند کرد. چند ماه درگیر این قضیه بودم و دیگر داشتم ناامید میشدم تا اینکه کسی شرمن فرچایلد را به من پیشنهاد داد.»
انگار که آشنایی نویس و مور با شرمن فرچایلد را در آسمانها بسته بودند! فرچایلد مخترع، کارآفرین و بزرگترین سهامدار IBM بود که پدرش یکی از بنیانگذاران آن بهشمار میرفت. او اولین شاتر هماهنگ با فلاش دوربین را در همان سال اول تحصیل در هاروارد اختراع کرد. بعد از آن سراغ توسعهی عکاسی هوایی، دوربینهای راداری، هواپیماهای تخصصی، روشهایی برای نورپردازی زمینهای تنیس، ضبط موسیقی، لیتوتایپ برای چاپ روزنامه، دستگاههای حکاکی رنگی و کبریت مقاوم در برابر وزش باد رفت.
فرچایلد که در طول زندگیاش ۷۰ شرکت مختلف تاسیس کرد، خیلی راحت و بدون هیچ مخالفتی، قبول کرد ۱٫۵ میلیون دلار (معادل ۱۶ میلیون دلار امروزی) را برای راهاندازی شرکت جدید وسط بگذارد؛ چیزی حدود دو برابر آنچه از نظر این هشت نفر لازم بود. اما شرط داشت؛ اینکه اگر سرمایهگذاری او جواب میداد، شرمن اجازه داشت کل شرکت را یکجا به ارزش حدود ۳ میلیون دلار تصاحب کند.
بدینترتیب، مور و هفت نفر دیگر کسبوکار جدید خود را در سال ۱۹۵۷ در حومهی پالو آلتو درست پایین خیابانی که شرکت قبلیشان در آنجا قرار داشت، تاسیس کردند. هرچه وضعیت برای شاکلی سمیکانداکتر وخیمتر میشد، برای این هشت خائن خیلی خوب پیش میرفت. آنها با سرمایهی هنگفت شرمن، شرکت فرچایلد سمیکانداکتر (Fairchild Semiconductor) را راهاندازی کردند؛ آن هم درست زمانی که تقاضا برای ترانزیستورها بهخاطر رادیوهای جیبی پت هگرتی (Pat Haggerty) در شرکت تگزاس اینسترومنتس (Texas Instruments)، بهشدت بالا رفته بود و در شرف افزایش نجومی دیگری بود؛ در ۴ اکتبر ۱۹۵۷، تنها سه روز پس از تاسیس فرچایلد سمیکانداکتر، روسها ماهوارهی اسپوتنیک را پرتاب کردند و رقابت فضایی با ایالات متحده شروع شد.
سه روز پس از تاسیس فرچایلد سمیکانداکتر، روسها ماهوارهی اسپوتنیک را پرتاب کردند
برنامهی فضایی غیرنظامی درکنار برنامهی نظامی برای ساخت موشکهای بالستیک، تقاضا برای کامپیوتر و ترانزیستور را بهشدت افزایش داد و باعث شد توسعهی این دو تکنولوژی در هم گره بخورد. ازآنجایی که کامپیوترها باید بهاندازهای کوچک میشدند که بتوان آنها را در دماغهی مخروطی موشک جا داد، یافتن راهی برای قرار دادن صدها و سپس، هزاران ترانزیستور در دستگاههای کوچک ضروری شد.
دو سال پس از تاسیس فرچایلد سمیکانداکتر، شرمن از حق خود برای تصاحب شرکت استفاده کرد و با پرداخت نفری ۳۰۰ هزار دلار (حدود ۳ میلیون دلار امروزی) به هشت بنیانگذار، آنها را ثروتمند کرد.
فرچایلد دو سال بعد شرکت را بهارزش ۳ میلیون دلار تصاحب کرد
این هشت نفر در شرکت باقی ماندند، اما دیگر هیچ کنترل یا مسئولیتی درقبال موفقیت یا ورشکستگی آن نداشتند. نویس از مدیرکل به نایبرییس شرکت مادر ارتقا یافت و از احترام زیادی نزد فرچایلد برخوردار بود؛ اما همه میدانستند که تصمیمات بزرگ حالا جای دیگری گرفته میشود.
با گذشت دههی ۱۹۶۰، اعضای تیم اصلی حوصلهشان سر رفت و یکییکی فرچایلد سمیکانداکتر را برای بهراه انداختن کسبوکار خودشان ترک کردند. شرکت فرچایلد مانند درخت چناری با دانههای بالداری بود که همراه با باد به گوشهوکنار میافتادند، همانجا رشد میکردند و به نهالهای جدیدی تبدیل میشدند که به آنها «فرزندان فر» (Fairchildren) میگفتند؛ استارتاپهایی مانند اینتل و AMD و ۳۰ شرکت نوپای دیگر که به پروبال گرفتن سیلیکونولی کمک کردند.
سرانجام عمر فرچایلد سمیکانداکتر نیز در سال ۱۹۶۷ به سر رسید؛ زمانی که چارلی اسپورک (Charlie Sporck)، نابغهی پرآوازهی آن، شرکت نشنال سمیکانداکتر (National Semiconductor) را در رقابت مستقیم با فرچایلد راهاندازی کرد و انبوهی از همکاران قدیمی خود را به شرکت جدیدش آورد. این اتفاق آسیب شدیدی به فرچایلد وارد کرد، طوریکه دیگر کاری از دست نویس و مور برنمیآمد. یک سال بعد، این دو نفر تنها اعضای باقیمانده از گروه هشت خائن بودند که همچنان در فرچایلد سمیکانداکتر کار میکردند، اما جدایی آنها هم نزدیک بود.
وقتی روزنامهی محلی در سال ۱۹۶۸ از مور پرسید که چرا او و نویس سرانجام تصمیم گرفتند فرچایلد را رها کرده و کسبوکار خودشان را راه بیندازند، گفت که میخواستند بار دیگر هیجان کار کردن در یک شرکت کوچک با رشد چشمگیر را تجربه کنند.
تولد اینتل
لحظهی سرنوشتسازی که به تولد اینتل انجامید به گفتگوی بین رابرت نویس و گوردن مور در یک بعدازظهر آفتابی آخر هفته و درحالی که نویس مشغول چمنزنی حیاط خانهاش بود، برمیگردد. مور که رییس بخش تحقیقوتوسعهی فرچایلد سمیکانداکتر بود، قرار شد مسئولیت توسعهی محصولات کسبوکار جدیدشان را بهعهده بگیرد. نویس که یازده سال پیش مذاکرات با شرمن فرچایلد را برای ایجاد شرکتی که اکنون قصد ترکش را داشتند، رهبری کرده بود، قرار شد برای شرکت جدید، سرمایه جمع کند.
نویس برای جمع کردن سرمایه فقط به یک تماس تلفنی نیاز داشت. معامله با فرچایلد یک دهه پیش توسط آرتور راک، سرمایهگذار اهل نیویورک انجام شده بود و از آن زمان، زندگی راک با بنیانگذاران فرچایلد در هم تنیده بود. او به کالیفرنیا نقل مکان کرد و بانک سرمایهگذاری جدیدی برای خودش در سانفرانسیسکو به راه انداخت که در تامینمالی شرکتهای جدید تخصص داشت (امروزه، این کسبوکار را با نام «سرمایهگذاری خطرپذیر» میشناسیم؛ اصطلاحی که خود راک آن را ابداع کرد.)
نویس برای سرمایه اینتل فقط کافی بود با راک تماس بگیرد
راک به دلیل وفاداری به شرمن فرچایلد، دلش نمیخواست در فروپاشی شرکت او نقشی داشته باشد؛ اما او قبلا به دو نفر از بنیانگذاران این شرکت کمک کرده بود تا کسبوکار خودشان را راهاندازی کنند و رابرت نویس در بین شش نفر باقی مانده، بهترین دوستش بهشمار میرفت.
راک بلافاصله پس از تماس نویس، به ۱۵ سرمایهگذار زنگ زد و ۱۵ پاسخ مثبت دریافت کرد. البته هدف راک صرفا جمعآوری سرمایه برای نویس و مور نبود، چون با سابقه و نفوذی که این دو نفر داشتند، با یک بشکن میشد تمام سرمایه را جفتوجور کرد. درعوض، راک میخواست سرمایهگذارانی را پیدا کند که بتوانند دانش و تخصص خود را برای پا گرفتن کسبوکار جدید، در اختیار نویس و مور قرار دهند.
نامگذاری شرکت جدید فقط چند هفته زمان برد. نویس و مور ابتدا از نام «NM Electronics» استفاده میکردند، اما هر دو معتقد بودند که این نام بسیار قدیمی است. پس از بررسی چندین نام مختلف، مور سرانجام نام «Integrated Electronics» را انتخاب کرد و بعد نویس آن را به شکل مخفف شدهی «Intel» درآورد. آرتور راک هم که سرمایهی راهاندازی شرکت را جفتوجور کرده و حالا اولین رییس هیئتمدیرهی اینتل بهحساب میآمد، مشکلی با این نامگذاری نداشت. بدینترتیب، شرکت اینتل در تاریخ ۱۶ جولای ۱۹۶۸ در پالو آلتو، اعیانیترین محلهی سانفرانسیسکو و در انتهای شمالی سیلیکونولی، ثبت رسمی شد.
شرکت نوپای اینتل هیچ مشکلی در جذب کارمندان نخبه نداشت
البته نویس و مور خیلی دیر متوجه شدند که پیش از آنها، شرکت دیگری با نام Intelco وجود داشته است. اما آن موقع صحبت اینتل همهجا پخش شده بود و سادهترین راه برای پیشگیری از هرگونه شکایت این بود که برای خرید حق استفاده از نام اینتل، ۱۵ هزار دلار به شرکت هتلداری Intelco پرداخت کنند.
دو هفته بعد، در آگوست ۱۹۶۸، روزنامهی تایمز محلی با گوردن مور برای مصاحبه دربارهی شرکت جدید تماس گرفت. در متن مصاحبه، آدرس خانهی مور و نویس گذاشته شده بود و بدینترتیب، در عرض چند روز، سیل تماسها، رزومهها و نامههای مهندسان برای کار در اینتل به سمت این دو روانه شد. پیدا کردن کارمندان خبرهای که حاضر باشند در یک استارتاپ کار کنند، واقعا دشوار است؛ اما نویس بهخاطر دستاوردهایش درمورد مدارهای مجتمع و مور بهخاطر سابقهی درخشانش در شرکت فرچایلد مشکلی در جذب نیروی خبره نداشتند.
وقتی آن روزهای اول تاسیس اینتل روزنامه محلی از مور پرسید که قرار است او و نویس روی چه دستگاههایی کار کنند، پاسخ مور بهشدت گنگ و مبهم بود. او گفت «ما بهطور خاص به تولید محصولاتی علاقهمندیم که هیچ کدام از تولیدکنندگان تابهحال آنها را به بازار عرضه نکردهاند.»
وقتی از او خواسته شد تا بیشتر توضیح بدهد، مور فقط اضافه کرد که شرکت جدید از هرگونه ارتباط مستقیم با دولت پرهیز خواهد کرد و اینکه تمرکزش بهجای تولید محصول برای عرضه به مصرفکننده، بخش صنعتی خواهد بود. مور به این اصل معتقد بود که نیازی نیست رقبای احتمالی را در جریان اطلاعات اضافی، هرچند پیشوافتاده، قرار داد.
مور و نویس قصد داشتند در اینتل سراغ تولید تراشههای حافظه بروند
اما پشت پردهی این ابهام، نویس و مور دقیقا میدانستند که کسبوکار جدیدشان قرار است به کدام سمت برود. آنها قصد داشتند سراغ تولید تراشههای حافظه بروند. در سرتاسر آمریکا، شرکتها برای مدیریت سیستمهای حسابداری یا سوابق پزشکی و پرداختیهای کارمندان، کامپیوترهای مینفریم غولپیکر میخریدند. این کامپیوترها به فضایی نیاز داشتند تا بتوانند برنامهها و دادههای در حال پردازش را در آنجا ذخیره و سپس با سرعت بالایی، بازیابی کنند. اما درحالیکه استفاده از مدارهای مجتمع مرتب فراگیرتر میشد، تراشههای حافظه در عصر پیشترانزیستور گیر کرده بودند.
ارزانترین نوع حافظهی کامپیوتر آن زمان از «هستههای مغناطیسی» استفاده میکردند؛ قطعات مغناطیسی دوناتشکلی از جنس فریت که اطلاعات را بسته به روش مغناطیس شدنشان، به شکل یک و صفر ذخیره میکردند. اگر راهی وجود داشت که میشد سلولهای حافظه را با مدارهایی که نویس اختراع کرده بود، ادغام کرد، آنوقت حافظههای کامپیوتر میتوانستند بسیار فشردهتر و سریعتر شوند.
به محض اینکه یک شرکت کامپیوتر شروع به استفاده از حافظهی مدار مجتمع میکرد، قطعا باقی شرکتها نیز به انجام این کار مشتاق میشدند. در قدم بعدی، افزایش چشمگیر تولید و کاهش هزینهها باعث میشد حافظههای هستهای بهطور کامل با حافظههای نیمههادی جدید جایگزین شوند. بازار تقاضا برای این مدل حافظهها، میلیونها میلیون واحد در سال بود. و این چنین شد که با تولد اینتل و تولید اولین تراشههای حافظه و ریزپردازندهها، سنگ بنای دنیای مدرن پایهریزی شد.
اینتل بهکمک ریزتراشههای سیلیکونی که درواقع مغز کامپیوتر بهشمار میروند، تولیدکنندگان آمریکایی را در اواسط دههی ۱۹۸۰ قادر ساخت تا از رقبای قدرتمند ژاپنی خود در حوزهی بسیار گستردهی پردازش دادههای کامپیوتر پیشی بگیرند. تا دههی ۱۹۹۰، اینتل ریزتراشههای خود را در ۸۰ درصد کامپیوترهای ساخته شده در سرتاسر دنیا قرار داد و به موفقترین شرکت نیمههادی تاریخ تبدیل شد.
قانون مور
گوردن مور در مصاحبهای در سال ۱۹۹۷ دربارهی تولد چیزی که بعدها قانون مور نام گرفت، با فروتنی همیشگیاش گفت:
آن روزها، مدارهای مجتمع تازه پا به میدان گذاشته بودند. پیچیدهترین تراشه هنوز یک مدل آزمایشگاهی در فرچایلد بود که حدود ۶۰ قطعه ازجمله ترانزیستور و مقاومت داشت. من داشتم مقالهای برای سالگرد ۳۵سالگی مجلهی Electronics مینوشتم و از من خواسته بودند که در آن آیندهی قطعات نیمههادی را برای ۱۰ سال آینده پیشبینی کنم. من مطمئن بودم که مدارهای مجتمع اهمیت زیادی خواهند داشت، چون میشد تاثیر آنها را بر کاهش هزینهها دید. برای همین رفتم و به گذشته نگاه کردم. سال ۱۹۵۹ که فقط یک ترانزیستور وجود داشت را سال صفر در نظر گرفتم. شش سال بعد به ۶۴ ترانزیستور رسیده بودیم؛ برای همین گفتم، آها! تعداد ترانزیستورها هر سال دو برابر شده. بعد گفتم خب، تا ده سال آینده همین روند ادامه پیدا خواهد کرد…و در این مدت واقعا این روند را با همین دقت دنبال کردیم. البته فرد دیگری اسمش را قانون مور گذاشت؛ فکر کنم کارور مید از دانشگاه کلتک بود؛ او عادت داشت از این کارها بکند.
اینکه چرا هر سال همهچیز کوچکتر، ارزانتر، سریعتر و قدرتمندتر میشد، بهاینخاطر بود که دو صنعت که در هم تنیده بودند، یعنی صنعت کامپیوتر و صنعت ریزتراشه، داشتند همزمان با هم رشد میکردند؛ دقیقا شبیه اتفاقی که نیم قرن پیش برای صنعت نفت و صنعت خودروسازی افتاده بود.
رشد توامان صنعت کامپیوتر و صنعت تراشه؛ دلیل کوچکتر، سریعتر و ارزانتر تراشهها
مقالهای که مور برای شمارهی آوریل ۱۹۶۵ مجلهی Electronics نوشت و قرار بود در آن آیندهی بازار را پیشبینی کند، «قرار دادن اجزای بیشتر در مدارهای مجتمع» نام داشت.
مور مقاله را با نگاهی گذرا به آیندهی دیجیتال شروع کرد. او نوشت «مدارهای مجتمع به ظهور شگفتیهایی همچون کامپیوترهای خانگی یا دستکم پایانههای متصل به کامپیوتر مرکزی، کنترلهای خودکار برای اتومبیل و تجهیزات ارتباطی قابلحمل شخصی منجر میشوند.»
مور سپس پیشبینی دیگری مطرح کرد که نام او را بر سر زبانها انداخت. او نوشت که «میزان پیچیدگی (مدار مجتمع) با احتساب حداقل هزینه قطعات با نرخی تقریبا دو برابر در سال افزایش یافته است… دلیلی وجود ندارد که نتوان به این نتیجه رسید که این نرخ تا حداقل ده سال آینده به همین صورت باقی خواهد ماند.»
به عبارت سادهتر، حرفی که مور در این مقاله میزد، این بود: تعداد ترانزیستورهایی را که میتوان با صرف کمترین هزینه روی تراشه قرار داد، هر سال دو برابر میشدند و او انتظار داشت که این روند حداقل تا ده سال آینده به همین شکل باقی بماند.
در سال ۱۹۷۵، یعنی ده سال پس از این پیشبینی، درستی قانون مور اثبات شد. مور سپس این قانون را با نصف کردن نرخ افزایش اصلاح کرد و گفت تعداد ترانزیستورهای آتی روی تراشه «بهجا هر سال، هر دو سال یکبار دو برابر میشوند.»
یکی از همکاران مور به نام دیوید هاوس (David House) که متوجه شد سرعت پردازشی کامپوننتها نیز با گذشت زمان بیشتر شده، اصلاحات دیگری روی این قانون انجام داد که گاهیاوقات مورداستفاده قرار میگیرد. او گفت باتوجه به افزایش قدرت و همچنین تعداد ترانزیستورهایی که روی ریزتراشه قرار میگیرند، «عملکرد» تراشه هر هجده ماه دو برابر میشود.
قانون مور چیزی فراتر از یک پیشبینی ساده بود؛ این قانون درواقع هدف و نقشهی راهی برای صنعتی بود که تاحدودی به این پیشبینی جامهی عمل پوشاند. اولین نمونهی درستازآب درآمدن قانون مور در سال ۱۹۶۴ رخ داد؛ زمانی که مور در حال شکل دادن به قانون خود بود. رابرت نویس به این نتیجه رسید که شرکت فرچایلد سادهترین ریزتراشههای خود را با قیمتی کمتر از هزینهی تولیدشان خواهد فروخت؛ استراژیای که مور آن را «کمک سرزدهی رابرت به صنعت نیمههادی» نامید.
قانون مور چیزی فراتر از یک پیشبینی ساده بود
نویس میدانست قیمت پایین، سازندگان را ترغیب خواهد کرد تا ریزتراشهها را در محصولات جدید خود بگنجانند. او همچنین میدانست که قیمت پایین ریزتراشهها باعث افزایش تقاضا، تولید انبوه و مزیت مقیاس (مزیت کاهش هزینه در اثر افزایش حجم تولید) میشود و این موارد قانون مور را به واقعیت تبدیل میکنند.
درواقع، برای درک بهتر قانون مور، به آن باید نه بهعنوان یک قانون فیزیک بلکه بهعنوان قانون اقتصاد و انگیزهی شرکتها نگاه کرد. قدرت پردازش به این دلیل دوبرابر میشود چون مصرفکنندگان انتظار دارند که دوبرابر شود و کاربردهای جدیدی برای این قدرت اضافی پیدا شود. تقاضای مصرفکننده هم بهنوبهی خود شرکتها را وادار میکند تا راههای جدیدی برای همگام شدن با سطح انتظارات آنها بیابند. مثلا در سال ۲۰۱۱، فشار بازار منجر به نوآوریهایی مانند ترانزیستورهای سهبعدی و همچنین بهبود فرایند تولید تا حدی شد که در سال ۲۰۲۱ شرکت IBM توانست تراشهای در اندازهی تنها ۲ نانومتر تولید کند.
فکر میکنید اگر قانون مور درمورد پیشرفت تمام صنایع صادق بود، دنیای اکنون چه شکلی بود؟
اگر اتومبیلها بهسرعت کامپیوترها رشد میکردند، خرید رولزرویس حالا ارزانتر از هزینهی پارک کردنش بود
در دههی ۱۹۶۰، زمانی که مور تازه شروع به کار در زمینهی قطعات الکترونیک کرده بود، هر ترانزیستور سیلیکونی به قیمت ۱۵۰ دلار فروخته میشد؛ اما بعد، با پیشرفتهایی که مور و همکارانش به آن دست یافتند، با ۱۰ دلار میشد بیش از ۱۰۰ میلیون ترانزیستور خرید. مور زمانی گفته بود اگر اتومبیلها بهسرعت کامپیوترها پیشرفت کرده بودند، با یک گالون بنزین میشد ۱۰۰ هزار مایل طی کرد و خرید رولزرویس ارزانتر از هزینهی پارک کردنش بود.
آیا قانون مور مرده است؟
جنسن هوآنگ، مدیرعامل انویدیا، زمان عرضهی کارتهای گرافیک سری RTX 40 در سال ۲۰۲۲ که با افزایش قیمت قابلتوجهی روبهرو بودند، اعلام کرد که «قانون مور مرده» چون دیگر قیمت تراشهها از این ارزانتر نخواهد شد. با اینحال، کارشناسان زیادی معتقدند قانون مور هنوز زنده است، فقط سرعتش کم شده است. عملکرد تکهستهای تراشهها در پنج سال گذشته بهطور متوسط هر سال حدود ۳۰ درصد افزایش داشته، درحالیکه اواخر دههی ۱۹۹۰، سرعت افزایش عملکرد پردازندهها بسیار چشمگیر بود و هر دو سال یکبار، دوبرابر میشد.
پایان قانون مور اجتنابناپذیر است
مور بارها در مصاحبههای متعدد گفته که پایان قانون مور اجتنابناپذیر است. او در مصاحبهای با مجلهی Techworld در سال ۲۰۰۵ گفت که این قانون «نمیتواند که تا ابد ادامه داشته باشد. ماهیت روندهای تصاعدی این است که آنقدر ادامه پیدا میکنند تا بالاخره فاجعهای به بار آید.»
بزرگترین رویای گوردن مور
وقتی از مور در مصاحبهای در سال ۱۹۹۷ پرسیده شد که ۱۵ سال آینده که تراشهها قدرتمند خواهند شد، فکر میکنید قرار است چه کاری با آنها بکنیم؟ پاسخ جالبی داد:
چیزی که همیشه به آن باز میگردم، تکنولوژی پیشرفتهی تشخیص صدا است. من واقعا فکر میکنم کامپیوتری که بتوانید با آن صحبت کنید…که بتواند حرفهای شما را درک کند، نه فقط کلمات، بلکه معنی آن را هم بفهمد…دنیای کامپیوترها را زیرورو خواهد کرد و فکر میکنم این هدف ارزش دنبال کردن دارد.
این همان چیزی است که قرار است کامپیوتر و رایانش را در دسترس آن ۸۵ درصد از افرادی که امروزه مشارکتی در این حوزه ندارند، قرار دهد. و خب میدانید که این تکنولوژی به قدرت پردازش و حافظهی زیادی نیاز دارد؛ اما من واقعا معتقدم که ارزشش را دارد.
میتوانید از کامپیوترتان بخواهید خودش در اینترنت سرچ کند و اطلاعاتی را که دنبالش هستید برایتان جمعآوری کند و تحویلتان دهد؛ مثل وقتی که از دستیار فنیام میخواهم بیرون برود و دربارهی فلان چیز برایم داده پیدا کند و بعد آن را وارد کامپیوتر کند. فکر میکنم این فوقالعاده است و کاملا شدنی…اگر نه تا سال ۲۰۱۰، تا سال ۲۰۵۰ یا چیزی در این حدود. اینها کاملا شدنی هستند و هرچه قدرت پردازشی و حافظهی بیشتری در اختیار داشته باشید میتوانید انجامشان دهید. از آن طرف، کامپیوترها به ابزارهای قدرتمندی برای ارتباطات تبدیل خواهند شد.
من فکر میکنم در آینده از کامپیوترها بیشتر برای ارتباطات استفاده شود، تا قدرت رایانشی آنها. من فکر میکنم همهی ما قادر خواهیم بود از هر نقطه در جهان هر زمان که بخواهیم با هم ارتباط برقرار کنیم.
رویای گوردن مور که امروز ۲۶ سال از آن میگذرد، تاحدودی حالوهوای اینروزهای دنیای تکنولوژی را تداعی میکند؛ عصر یکهتازی هوش مصنوعی در پس محصولات پرزرقوبرقی چون ChatGPT، چتبات بینگ، Dall-E و میدجرنی و تصور اینکه اگر روزی مدلهای زبانی بزرگ در حدواندازهی GPT-4 در دل دستیارهای صوتی قرار بگیرند، بخشی از رویای گوردن مور را که هنوز بهطور کامل رخ نداده، به شگفتانگیزترین شکل ممکن، شاید چیزی شبیه فیلم Her، به واقعیت دربیاورند.