سنگینی سکوت؛ یادداشت یکی از کارمندان از فضای نژادپرستانهی حاکم بر گوگل
کارمند سابق گوگل در یادداشتی پیش از ترک شرکت، این غول اینترنتی و کارمندانش را بابت تجربهی مداوم نژادپرستی در پنج سالی که آنجا مشغول به کار بوده، مورد انتقاد قرار داد. وی در ابتدای یادداشت خود میگوید:
همانطور که از این نامه پیداست، سرانجام توانستم سکوتم را بشکنم؛ با آنکه سرانجام یادگرفتم از لحظات حساس برای آموزش همکارانم استفاده کنم، هیچوقت از زیر سنگینی سیاهبودن در گوگل خلاص نشدم. هرچه سردی نگاهها بیشتر میشد، حس امنیتم کمتر. کمتر از خودم، و حتی اصلا خودم نبودم.پنج سالی که در گوگل کار کردم، شاهد کلمات نفرتانگیز بسیاری از سوی همکارانم بودم که مدام نشخوارشان کردند. دربارهی مهاجرین، از رجزخانی بیشرمانه درخصوص همسایگان جدید، تمسخر کسانی که به زبان دیگر صحبت میکنند، ردّ داوطلبان استخدام رنگینپوست بیهیچ دلیلی و صرفا به بهانهی «نامناسب» بودن.
وی در جای دیگری از یادداشت چندصفحهای خود برخی از خاطرات تلخش را در گوگل بازگو میکند؛ بهویژه پس از وقایعی همچون کشته شدن اریک گارنر، سیاهپوست غیرمسلحی که زیر دست و پای پلیس درحالیکه میگفت «نمیتوانم نفس بکشم»، آخرین نفسش را کشید؛ یا مرگ مایکل براون و دیگران که باعث تظاهرات و اعتراضاتی گسترده در آمریکا شد. وی از آن واقعه چنین مینویسد:
متوجه شدم هم تیمی هایم چیز خاصی برای گفتن در برابر خشونت و بیرحمی پلیس ندارند و این بسیار عجیب بود! همیشه شاهد بحثهای بیشمارشان دربارهی موضوعات خبریِ با و بی اهمیت بودم؛ از ناپدید شدن هواپیمای مالزیایی و گسترش ابولا گرفته تا ازدواج و طلاق سلبریتیهایی که حتی اسمشان هم به گوشم نخورده بود. همکاران من همیشه دربارهی هرچیزی، حرفی برای گفتن داشتند. اما وقتی نوبت به خشونت پلیس دربرابر سیاهپوستان میشد، همگی ساکت بودند...
وی در ادامه از روزهایی میگوید که دادگاه، پلیس را تبرئه کرد و مردم در اعتراض به خیابان آمدند. اعتراضاتی که برخی فقط چندبلوک از محل کارش فاصله داشت. یکی از آن روزهایی که وی نیز درحال ترک محل کار برای پیوستن به تظاهرات بود:
وسایلم را که جمع میکردم، متوجه شدم همکارانم دست از کار کشیده و به تلویزیون نگاه میکنند که درحال پخش تظاهرات شهر نیویورک درست چند بلوک پایینتر از ما بود. یکی از آنها گفت: «دیگه داره یکم مسخره میشه. واقعا که متاسفم، شما هم فکر نمیکنید داره مسخره میشه؟» ... دستانم رمقی برای بستن کولهپشتی نداشت. سرم را که برگرداندم دیدم پشت سرم نشسته و دست به سینه، سرش را تکان میدهد: «اینا هیچ مشکلی رو حل نمیکنند،... فقط با گیرانداختن مردم در راهبندان، همه رو عصبانی میکنند. دیگه نمیتونم تحملش کنم.» و برخی مزخرفات دیگر دربارهی همان تظاهر کنندگانی که قرار بود به آنها ملحق بشوم، که با تکانهای سر دیگر همکاران تأیید میشد. نمیدانستم دربرابر حرفهایش چه کنم، چطور ممکن بود مرگ یک انسان به یک مشکل ترافیکی تقلیل پیدا کند... ناگهان یکی از همکارانم از من پرسید: «حالا تو کجا داری میری؟» و نگاه سایرین که منتظر پاسخم بودند... یاد این شعار گوگل افتادم که مثل جملات جادویی بارها و بارها برایمان تکرار میکردند: «با تمام وجودتان به سرکار بیایید.» آنها که تمام معترضین را چنین انکار میکنند، اگر از روی صداقت پاسخشان را بدهم، مرا نیز انکار نخواهند کرد؟ همچون سیاهان دیگری نخواهم شد که قبل از اثبات تواناییهایشان از گوگل بیرون رانده شدند؟ اگر مثل آنها نباشم یا مورد اعتمادشان نباشم چه؟ اگر «با تمام وجود به شرکت آمدن»، معادل به خطر انداختن خود باشد چه؟ ...معنی «امنیت روانی» را نمیدانستم اما هرگز احساس خطری که آنجا از آزادانه اندیشیدن داشتم، از یاد نخواهم برد. ترس نپذیرفته شدن توسط هم تیمیهایم. منِ کُنشگر، منِ سیاه، سکوت شد چارهی کارم.
وی در ادامه با تحسین قدمهایی که برخی از کارمندان برای اصلاح این وضعیت در گوگل برداشتهاند سه راهکار و توصیه را برای توع و گوناگونی بیشتر در گوگل و جذب استعدادها از میان نژادهای گوناگون پیشنهاد میدهد:
- تجدیدنظر دربارهی برنامهی استخدامی گوگل از طریق توصیهنامه
وی معتقد است تعداد افرادی که از طریق توصیه استخدام میشوند سه برابر دیگران است و از آنجا که بسیاری از آمریکاییان دوستان غیر همنژاد ندارند، چنین برنامهای به فاصلهی نژادی دامن میزند.
- گسترش برنامهی «ده برابر تفکر بیشتر» گوگل به «ده برابر تمرین گوناگونی بیشتر»
وی پیشنهاد میدهد تا گوگل با استفاده از واقعیت مجازی اقدام به آموزش کارمندان در درک و شناخت مردمانی با زمینهی نژادی متفاوت بکند.
- ارایه حمایتهای روانی بیشتر برای رنگینپوستان گوگل
حمایت از رنگینپوستان و افراد متعلق به جوامع خاص، بهویژه در لحظات حساسی که خود یا جوامعشان دچار تنش و آسیب شده است.
نامهی بالا در ادامهی اعتراضاتی از این دست به گوگل است که هر از چندگاهی به رسانهها کشیده میشود؛ همچون نامهی خانمی که از تبعیض و از بین رفتن حقوقش در ایام بارداری در گوگل گفته بود، یا مواردی از این دست که این غول اینترنتی را به دردسر میاندازد.