ترسناک ترین عکس های جهان: گوشههای تاریکی از تاریخ بشر به روایت تصویر
توجه: این مطلب حاوی تصاویر و شرح موضوعات بعضا آزاردهنده است که مطالعه آن به تمام افراد توصیه نمیشود.
از اولین روزهای عکاسی در اواسط قرن نوزدهم تا مبهوتکنندهترین عکسهایی که هماکنون در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته میشود، تاریخ مملو از عکسهای ترسناک واقعی است که از هر چیزی حتی از دلهرهآورترین فیلمهای ژانر وحشت نیز وحشتناکترند. به گزارش وبگاه All That's Interesting، عکسهایی که در این مطلب گردآوری شدند ترسهای مختلفی را برمیانگیزند، برخی از این تصاویر شامل صحنههای جنایت، آزمایشهای خوفناک روی انسان، پدیدههای ماوراءالطبیعه و حتی آدمخواری میشوند. درحالیکه اکثر این تصاویر ترسناک واقعی حتی در نگاه اول بسیار آزاردهندهاند، ولی ماجرای پشتپرده هر کدام از عکسها واقعاً میتواند کابوس هر کسی باشد.
یک مثال واضح عکس خانوادگی کریسمس ۱۹۲۹ از خانواده لاوسون در ژرمانتون، کارولینای شمالی است. درحالیکه در این عکس اعضای خانواده لاوسون همچون هر خانواده دیگری برای یک عکس دستهجمعی ژست گرفتهاند، ولی ماجرای پشتپرده، این عکس خانوادگی را تبدیل به یکی از ترسناکترین عکسهایی میکند که تا به حال روی کاغذ عکاسی ظاهر شده است. پدر خانواده، چارلز لاوسون، برای همسر و فرزندانش لباسهای نویی خرید تا همه برای این عکس مخصوص نوونوار باشند. این عکس هم تنها چند روز قبل از کریسمس آن سال گرفته شد. ولی هیچکدام از اعضای خانواده لاوسون نمیدانستند این آخرین عکس آنها خواهد بود، چون همه در روز کریسمس توسط چارلز لاوسون بهطرز دلخراشی کشته شدند. تصویر مسحورکننده خانواده لاوسون تنها یکی از این نمونهها بود. همچنین مورد دیلن پوآ در شهر اوآهو، ایالت هاوایی هم یکی از همان عکسهای خوفناکی است که هیچوقت جادوی مهیب خود را از دست نمیدهد.
دیلن پوآ روز ۲۷ فوریه سال ۲۰۱۵ ناپدید شد. او به والدین خود گفت که میخواهد به «پلههای هایکو» برود، مکان زیبایی که به «راهپله بهشت» شهرت دارد و ایدهآل برای کوهنوردی و پیادهروی است. ولی او هیچوقت دوباره دیده نشد. اما در آخرین عکسی که دیلن برای والدینش فرستاد، شمایل مبهمی پشت سر او دیده میشود که به احتمال زیاد قاتل او است. با این وجود، این فرد از روی عکس غیرقابل تشخیص است. گذشته از داستانها، برخی از عکسهای ترسناک واقعی هیچ نیازی به اطلاعات اضافی ندارند و میتوانند در همان نگاه اول هر بینندهای را تا مغز استخوان بترسانند.
در این دسته، نقاب مخوف ادوارد پیسنل، قاتل سریالی دهه ۱۹۶۰ ملقب به «دیو جرزی» جای میگیرد که حتی نگاه کردن به عکس آن هم دل و جرأت میخواهد. ادوارد پیسنل در طی دهه ۱۹۶۰ شب هنگام سراغ همسایههایش در جزیره جرزی انگلستان میرفت. او به زور وارد خانهها میشد و پیش از قتل به زنان و کودکان شکنجه و آزار جنسی میداد. این قاتل مخوف تمام این کارها را در حینی انجام میداد که یک لحظه هم نقاب فوقالعاده وحشتناک و مچبندهای سیخدار خود را درنمیآورد. این قاتل بدنام تا مدتها بدون اینکه هؤیتش فاش شود به جنایتهای هولناکش ادامه میداد تا اینکه سرانجام روزی از یک چراغ قرمز رد شد و وقتی افسران گشت خودروی او را متوقف کردند، متوجه نقاب و مچبندهای او در صندوق عقب شدند. بدینترتیب،، بالاخره کابوس اهالی جرزی تمام شد.
یک نمونه دیگر از این عکسهای ترسناک بیشک عکس فروشندگان آدمخوار شوروی در سال ۱۹۲۱ است. در یکی از این عکسها، زن و شوهری از استان سامارا را در زمستان آن سال در حین فروش اعضای بدن انسان میبینیم. کشور شوروی در سال ۱۹۲۱ درگیر یک قحطی و گرسنگی مهلک شده بود که سرانجام موجب مرگ نزدیک به ۵ میلیون شد و بیشماری از مردم برای زنده ماندن به خوردن گوشت انسان روی آوردند. کوتاه سخن اینکه در روایت تصویری امروز عکسهایی ترسناکتر از هر کابوس شبانهای که به خواب دیدهاید را خواهید دید.
راسپوتین؛ قدیس شفابخش یا موجودی اهریمنی
گریگوری افیمویچ راسپوتین نووی، راهب اسرارآمیزی بود که با نگاه نافذ و هیپنوتیزمکننده خود هر کسی را شیفته و مفتون خود میکرد. افسون راسپوتین به حدی بود که در برههای نیکلای دوم، تزار روسیه و آخرین امپراطور خاندان رومانوف و آلکساندرا فیودوروفنا، ملکه روسیه، بدون مشاوره با او دست به هیچ کاری نمیزدند. ولی دخالتهای او در امور دولتی (از جابجایی وزرای کابینه تا حتی اعمال نظر درباره استراتژیهای جنگی) سرانجام برای او گران تمام شد. اعضای خاندان رومانوف که دیگر تاب تحمل کارشکنیهای یک دهقان بیسواد سیبریایی را نداشتند تصمیم گرفتند برای همیشه از شر او خلاص شوند. ولی غافل از اینکه دهقان روزگاری پیشگویی کرده بود با کشته شدنش توسط یکی از اقوام تزار، طومار رومانوفها هم در هم پیچیده خواهد شد.
مرگ راسپوتین و کابوس سیاهی که شروع شد
تمام زندگی راسپوتین در هالهای از راز و رمز فرو رفته. عدهای او را قدیس شفابخش و عدهای نیز او را شخصیتی اهریمنی میدانند. راسپوتین علاوه بر زندگی اسرارآمیز خود که از راهب و زاهدی دورهگرد به مقام مشاور تزار روسیه رسید، حتی مرگ مبهم و رازآلودی داشت. بنا به روایت قاتلان راسپوتین یعنی فلیکس یوسوپف، همسرِ دخترخاله تزار و دیمیتر پاولووییچ، پسرخاله تزار، آنها به راسپوتین سیانور خوراندند، دستکم ۶ گلوله به او شلیک کردند، حتی پس از همه اینها سر و صورت او را با میلهای آهنی خُرد کردند و نهایتا او را در آبیخ زده غرق کردند. (بماند که در راه ماشین حامل پیکر نیمهجان او چند بار خراب شد!) ولی بعدا که جنازه گریشا (مصغر نام گریگوری) را از رودخانه سنپترزبورگ بیرون آوردند، همچنان در ریههای او آب جمع شده بود که نشان میداد در هنگام غرق شدن همچنان زنده بوده است.
عکسی که میبینید جنازه راسپوتین را پس از گرفتهشدن از رودخانه نشان میدهد. حالت دستهای راسپوتین به شکلی است به تعبیر ادوارد رادزینسکی، مورخ نامدار تاریخ روسیه و زندگینامهنویس راسپوتین، انگار دارد شهر و آسمان را تهدید میکند. تهدیدی که توخالی نبود و در کمتر از یک سال عملی شد و خاندان مضمحل رومانوف برای همیشه به تاریخ پیوست. درحالیکه در مورد نحوه مرگ راسپوتین همچنان اختلافنظرهای زیادی وجود دارد، ولی اکثر مورخان بر این عقیدهاند که ترور او برای همیشه مسیر تاریخ بشر را تغییر داد.
دریچهای به بعدی تازه
ما انسانها همیشه با تخیل اعجابآور خود به دنبال پیدا کردن مسیرها، راهها، دریچهها و گاهی حتی ابعادی به سوی دنیاهای تازهای بودهایم. به نقل از وبگاه بازفید نیوز، در این عکس که در سال ۱۹۷۶ گرفته شده، دومنیک پاروت ۱۲ ساله را میبینید که به همراهش والدینش دریچهای به سوی یک بُعد دیگر را نشان میدهد.
شکارچی ارواح مشهور و تجهیزاتش
هری پرایس، محقق ماوراءالطبیعه و متخصص علوم غیب بریتانیایی در روزگار خودش نامی شناخته شده بود. کمتر گزارش و مقالهای درباره تسخیر، ارواح و مسائل ماوراءطبیعی در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ بدون ارجاعی به پرایس در جراید و نشریات به چاپ میرسید. خود پرایس نویسنده و روزنامهنگار زبده و به شدت پرکاری بود و دهها مقاله و چندین کتاب پرفروش به رشتهی تحریر درآورد. او احاطهی باورنکردنی به جادوگری داشت، مهندس، عکاس و سکهشناس نیز بود و در نشستهای بیشماری با رسانههای مختلف جهان به بحث و گفتگو نشست و مکانهای تسخیر شده بسیاری را هم بررسی کرد.
او حتی مؤسسه تحقیقاتی نیز تأسیس کرد که تحقیقات علمی در مورد مسائل ماوراءطبیعی انجام میدهد. این مؤسسه یکی از بزرگترین کتابخانههای علوم غیبه و جادوگری را نیز در اختیار دارد که همچنان مورد استفاده محققان و دانشجویان قرار میگیرد. در این عکس که در سال ۱۹۴۴ گرفتهشده، پرایس را در کتابخانه شلوغاش به همراه برخی از تجهیزاتش برای شکار ارواح میبینید.
زندگی پس از مرگ قاتل آبراهام لینکلن
فینیس لنگدون بیتس در سال ۱۸۷۷ وکیل جوانی بود که یکی از آشنایانش به نام جان سنت هلن او را فراخواند. بیتس خود را به منزل مرد رساند و او را در بستر مرگ یافت. وبگاه هیستوری گزارش میدهد، جان روی تخت خوابیده بود و پزشکی او را معاینه میکرد. جان از دوستش خواست به او نزدیک شود و بعد آهسته در گوش او زمزمه کرد: «دارم میمیرم، من اسمام جان ویلکس بوث است و همان قاتل رئیسجمهور لینکلن هستم.»
بوث در چشمهای شگفتزده وکیل جوان نگاه کرد و گفت که اندرو جانسون، معاون رئیسجمهور مغز متفکر تمام دسیسهچینیها برای ترور رئيسجمهور بوده و حتی فرد بیگناهی در آوریل ۱۸۶۵ در یک انباری تنباکو به قتل رسیده تا جایزهبگیرها هم به نان و نوایی برسند و کسی به دنبال قاتل واقعی نگردد.
بوث بعد از اینکه داستان عجیب زندگیاش را تعریف کرد، از شهر گریخت. باید یک ربع قرن دیگر میگذشت تا دوباره خاطرهی اعترافات تکاندهنده مرد محتضر برای بیتس زنده شود. او این بار در روزنامه ممفیس از ماجرای خودکشی مردی به نام دیوید ای. جورج خواند. این مرد در ژانویه ۱۹۰۳ خودش را در اتاق هتل محبوس کرد و با خوردن سمّ آرسنیک به زندگیاش خاتمه داد. او پیش از این، ۹ ماه قبل نیز خودکشی کرده بود و باز هم در حالی که تصور میکرد مرگش نزدیک است، اعتراف کرده بود: «من دیوید الیو جورج نیستم، من همان کسی هستم که بهترین آدمی که تا به حال زندگی کرده را کشتم، من جان ویلکس بوث هستم.»
در روزنامه در کنار جورج عکسی از بوث نیز چاپ شده بود که شباهت چشمگیری به او داشت. بیتس به سرعت مردی که روزنامه از او صحبت میکرد را شناخت. او به سرعت خود را به شهر انید، اوکلاهما رساند. جسد مومیاییشده مرد مرموز در آنجا در سردخانه دابلیو. بی. پنیمن نگهداری میشد. بیتس سعی کرد مالکیت جسد را به دست بیاورد. روزنامه در ادامه گزارش خود عنوان کرده بود، آرسنیکی که پنیمن در مومیایی کردن مرد از آن استفاده کرده، به همراه مقدار دیگری از این سمّ که خود بوث برای خودکشی بلعیده دست به دست هم داده تا او به مومیایی بسیار سالم و دستنخوردهای تبدیل شود.
بیتس چهار سال بعد کتابی ۳۰۰ صفحهای در مورد زندگی و خودکشی جان ویلکس بوث نوشت. اما کار بیتس با بوث تمام نشده بود، او توانست مالکیت قانونی جسد را به دست بیاورد و به این صورت وکیل حالا سرشناس، جسد بوث را به کارناوالها، سیرکها و نمایشگاهها اجاره داد تا مومیایی قاتل آبراهام لینکلن پس از مرگ سفر دور و درازی را به دور آمریکا شروع کند.
مُدهای سالهای دور صنعت لوازم آرایشی و زیبایی که حالا ترسناک به نظر میرسند
زیبایی گاهی چنان جذبه و قدرتی دارد که وحشتآور میشود. به نقل از تارنمای برایتساید، هرچند بعید است خودِ زیبایی به وحشتناکی برخی از روشهایی که قبلا برای آن به کار میرفته باشد. برای مثال، در عکس بالا ماکس فاکتور، آرایشگری در دههی ۱۹۴۰ را ملاحظه میکنید که ماسک مکعب یخ را ابداع کرد. این مکعبهای یخ باید به یک ماسک ورقهای وصل میشدند. در ابتدا اکثر مشتریهای روش نوآورانهی فاکتور بازیگران زن هالیوودی بودند که وقتهای زیادی را زیر نورافکنهای گرم میگذارندند. این روش همچنین تأثیر خوبی روی پُفهای صورت زنان داشت.
در عکس بالا میتوانید برخی از لوازم آرایشی را ببینید که در ساخت آنها از رادیوم استفاده شده است. رادیوم برای مدتهای مدیدی جزء مواد رادیواکتیو به حساب نمیآمد. ماری کوری که کاشف این ماده بود، ادعا میکرد رادیوم خواص درمانی خارقالعادهای دارد. بعدها همسر او یک تولیدی لوازم آرایشی تأسیس کرد که رادیوم در ساخت محصولات آن کاربرد فراوانی داشت. هرچند آسیب کِرِمهای رادیواکتیو چندان بالا نبود، اما همچنان عواض جانبی هولناکی داشت.
در عکس بالا میتوانید یک آرایشگر آلمانی را ببنید که دستگاه بسیار سنگین برای فِر دادن موها ساخته است. این دستگاه دستههای فردهندهای مجهز به سیلندرهای مخصوصی داشت که به کمک برق گرم میشدند. به موها ماده هیدروکسید سدیم یا همان سود سوزآور زده میشد و نهایتا پس از چندین ساعت، موهای فرد حالت فر درمیآمد.
اتاق زن دیوانه
آسایشگاههای روانی از دیرباز با خشونت و اتفاقات ناگوار خویشاوندی نزدیکی داشتهاند. در گذشته آسایشگاههای روانی بیشتر محلی برای گردآوردن شهروندان نامطلوب و مطرودان جامعه، بیماران لاعلاج، افراد اصلاحنشدنی، مجرمان و معلولین و جدایی آنها از سایر اقشار جامعه به کار میرفتند. در کنار وضعیت اسفبار نگهداری از بیماران در آسایشگاههای روانی که بیشتر شبیه زندان بود، از روشهای درمانی هراسآوری مانند حمام یخ، شوک برقی، حجامت، پوشاندن ژاکت مهارکننده، خوراندن داروی اجباری و حتی لوبوتومی استفاده میشد.
آنچه در عکس میبینید به «اتاق زن دیوانه» مشهور است. این اتاق در عمارت نورتون کانیرز در شمال یورکشایر انگلستان واقع است. در قرن هجدهم زنی که همسرش او را دیوانه میپنداشت، برای سالها او را در این اتاق محبوس کرده بود. ماجرای اسفبار این زن حتی به رمان «جین ایر» شاهکار جادوانهی شارلوت برونته نیز راه یافت. انزوای طولانی این زن تیرهبخت حتی باعث شده تا شایعات زیادی از تسخیر اتاق زیرشیروانی نیز مطرح شود. در واقع، بنا به این شایعات، زن بیچاره هیچوقت اتاقی که سالها در آن رنج برده را ترک نکرده و حالا روح معذب او در ترسناکترین اتاق عمارت زندگی میکند.
آدم آهنی که با استخوانهای مردگان ساخته شد
«رادیانا» نام آدم آهنی بود که پروفسور جان پاپجی، شعبدهباز بریتانیایی در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ در اجراهای خود روی صحنه میبرد. رادیانا دستهای رباتیکی داشت که از استخوان انسان ساخته شده بودند و ظاهرا به برق وصل بودند و پروفسور پاپجی آنها را از راه دور کنترل میکرد. آدم آهنی پروفسور پاپجی میتوانست کارهای شگفتانگیزی از جمله کمک به خلبان در پرواز هواپیما، رانندگی با ماشین، پختن کیک و اصلاح صورت را انجام دهد.
اما راز موفقیت رادیانای شگفتانگیز نه نبوغ پروفسور بلکه دستیار او، زنی به نام کات بود که باید درون آدم آهنی پنهان میشد. کات ۳ سال برای پروفسور پاپجی کار کرد. پروفسور که روز به روز بیشتر دلبسته دستیارش میشد، از او خواستگاری کرد، ولی او نپذیرفت و رابطهي آنها برای همیشه از هم گسست. در این عکس که در حدود سال ۱۹۲۷ گرفته شده، کات آن زمان ۲۱ ساله درون آدم آهنی پنهان شده بود تا با اصلاح صورت این مرد شجاع تماشاگران را به وجد بیاورد.
عروسکهای ترسناک
عروسکها واقعا اشیاء عجیبی هستند، آنها در عین حال که درست به مانند ما انسانها هستند، ولی با ما فرق دارند و میتوانند باعث دلهره و ترس و وحشت ما شوند. به همین دلیل است که خیلیها چندان روی خوشی به عروسکها ندارند. اما حتی اگر کسی واقعا دچار پدیوفوبیا یا همان عروسکهراسی نباشد هم با دیدن تصاویر کارخانههای عروسکسازی قدیمی دچار ترس و واهمه میشود. در عکس بالا میتوانید کارکنان یک کارگاه عروسکسازی در فرانسه حوالی سال ۱۹۱۰ را ببینید. در این کارگاه عروسکهایی به شدت واقعگرایانه ساخته میشود.
در این عکس هم میتوانید سرهای پلاستیکی عروسکها را ببینید که در حال آب شدن هستند. این عکس در سال ۱۹۰۰ گرفته شده است.
در این عکس هم میتوانید مجموعهای از صدها چشم شیشهای را ببینید که درون عروسکها گذاشته میشود.
جرج متسکی، بمبگذار دیوانه
جرج مِتسکی ملقب به «بمبگذار دیوانه» در بین سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۵۶ اقدام به کارگذاری بیش از ۳۰ بمب در اماکن عمومی سراسر شهر نیویورک کرد. طی این عملیاتها دستکم ۱۵ نفر مجروح شدند. او بمبهای خود را در مکانهایی مانند تالار موسیقی رادیو سیتی، کتابخانه عمومی نیویورک و ایستگاه پنسیلوانیا کار میگذاشت. جرج متسکی معمولاً به روزنامههای محلی نامههای تمسخرآمیزی مینوشت. نهایتا او در سال ۱۹۵۷ دستگیر شد. او را پس از اینکه به لحاظ قانونی دیوانه تشخیص دادند، به یک بیمارستان روانی منتقل کردند.
دستکشهای از پوست انسان اد گین
اِد گین ملقب به «قصاب پلینفیلد» قاتل بدنامی است که نهتنها به دلیل قتلهایش بلکه به خاطر کارهای عجیب و غریبی که با جنازهها انجام میداد شهرت دارد. شهرت اد گین در دهه ۱۹۶۰ آنقدر زیاد شد که حتی رمانهای مشهوری همچونی «روانی» و «سکوت برّهها» -که هر دو بعدا صاحب نسخههای سینمایی درخشانی شدند-مستقیماً از او الهام گرفتند. اد گین ظاهراً مرد خجالتی و کمرویی بود که شبها سراغ قبرهای روستای پلینفیلد، ویسکانسین میرفت. او جنازههایی که درست شبیه به مادرش بودند را با خود به خانه میبرد و بعد از سلاخی از اعضای بدن آنها انواع وسایل خانه میساخت. وقتی بالاخره با دستگیری او در سال ۱۹۵۷ این دیوانگیها به پایان رسید، ماموران پلیس وسایل دستساز خانگی را در خانه او پیدا کردند که در نگاه اول فوقالعاده ماهرانه ساخته شده بودند وسایلی همچون صندلی، دستکش، کمربند، شلوار، کاسه سوپ و آباژور از جمله مجموعه غنایم ترسناک اد گین بودند که بعدا مشخص شد همگی از پوست، استخوان و جمجمه انسان ساخته شدهاند. [ماجرای اِد گین؛ قاتل بیرحمی که الهامبخش فیلم سکوت برّهها شد]
رونالد مکدونالد، دلقک ترسناک
بدیهی است که درصد بالایی از مردم از دلقکها میترسند، به همین جهت اصلاً تعجبی ندارد بچهای که در دست رونالد مکدونالد است، اینطور زیر گریه بزند. اگرچه رونالد مکدونالدی که در این عکس میبینید نسخه اصلی ۱۹۶۳ دلقک تبلیغاتی رستورانهای زنجیرهای مکدونالد نیست، بلکه نسخه دهه ۱۹۷۰ آن است. (ظاهراً نسخه ۱۹۶۳ ترسناکترین دلقک مکدونالد بوده!) بااینحال،، این دلقک بهخصوص در چشمانش چیزی دارد که واقعاً میتواند ترس را به جان هر کسی بیندازد.
آزمایش های دوشن دو بولونیه
عصبشناس فرانسوی گیوم بنیامین امند دوشن دو بولونیه بین سالهای ۱۸۵۴ تا ۱۸۵۶ مجموعهای از مطالعات الکتروفیزیولوژیکی را برای ارزیابی نحوه ایجاد حالتهای چهره به وسیله ماهیچههای صورت انجام داد. هر چند ظاهراً نیت این دانشمند پرآوازه خیر بود، ولی روشهای مورد استفاده او اصلاً اینطور نبود. دوشن دو بولونیه برای این آزمایشهای خود به بیمار بیچاره شوک الکتریکی میداد.
سلولی که متهمان محاکمات جادوگری در سیلم در آن زندانی میشدند
سلولی که میبینید محل زندانیشدن متهمان محاکمات جادوگری در سیلم، ماساچوست است. در سلولهایی مانند این بود که جادوگران متهم آخرین لحظات زندگی خود پیش از اعدام را سپری میکردند. در بین سالهای ۱۶۹۲ تا ۱۶۹۳ بیش از ۲۰۰ نفر در دادگاه سیلم متهم شناخته شدند؛ از جمله ۱۹ نفری که به جرم واهی جادوگری به اعدام محکوم شدند.
آزمایشهای هولناک واحد ۷۳۱
آنچه در عکس میبینید یکی از بیشمار قربانیانی است که در بین سالهای ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۵ طی آزمایشهای غیرانسانی پزشکان ارتش امپراتوری ژاپن جان خود را از دست دادند. پزشکان شیطانصفت واحد ۷۳۱ آزمایش هولناکی را روی اسرایی که اغلب آنها چینی بودند انجام میدادند. عمده این آزمایشها بدون دارو یا بیهوشی انجام میگرفتند.
آزمایشهای واحد ۷۳۱ تقریباً هرنوع آزمایشی را شامل میشدند از قطع اعضای بدن تا بریدن بخشهایی از مغز، ریه، کبد، زندهشکافیها و آلوده کردن تعمدی به انواع باکتریها و ویروسهای مختلف، آزمایش جنگافزارهای بیولوژیک روی سوژههای زنده، حتی تجاوز و بارداری اجباری برای آزمایشهای امکان انتقال برخی بیماریها از مادر به نوزاد بهخصوص بیماری سیفلیس. زن بیچارهای که در عکس میبینید به میکروبهای گوناگونی آلوده میشود تا بعدا با زندهشکافی اثر بیماری بر اعضای بدنش بررسی شود.
معشوق مومیایی شده کارل تانزلر
هنگامی که ماریا النا میلاگرو د هویوس برای اولین بار وارد مطب دکتر کارل تانزلر شد، تنها مصمم بود که بیماری سل خود را علاج کند. ولی این پایان ماجرا نبود، چون پزشک نامبرده شدیدا دلبسته او شد. به حدی که حتی پس از مرگ هم او را رها نکرد. دقیقاً همینجاست که ماجرا رنگوبوی دلهرهآوری به خود میگیرد. کارل تانزلر وقتی ماریا در سال ۱۹۳۱ از دنیا رفت، جنازه او را از مقبرهاش به سرقت برد. او جنازه را به خانهاش برد با استفاده از موم، چوبلباسی، ابریشم و وسایل دیگری او را تبدیل به یک عروسک در اندازه واقعی کرد. بدینترتیب، ماریای بیچاره پس از مرگ هم به مدت ۹ سال همسر و همخوابه دکتر تانزلر بود تا اینکه بالاخره راز این پزشک دیوانه برملا شد.
جسدی از آئین مرگ توراجا
در آئین مرگ توراجا در جزیره سولاویزی اندونزی در حینی که بستگان متوفی برای خاکسپاری برنامهریزی میکنند، جنازه در خانه باقی میماند. در این مدت از متوفی همچون زندهها پذیرایی شده و به او لباس و حتی عینک آفتابی یا کلاه پوشانده میشود. گاهی ممکن است مردگان برای تمیزکاری قبر دوباره میهمان زندگان شوند. جسدی که در عکس ملاحظه میکنید، چند روزی میهمان خانوادهاش است تا دوباره به خانه ابدی خود بازگردد. [برای دیدن عکسهای بیشتر از آئین کهن توراجا سری به اینجا بزنید.]
سقوط مرگبار کیت ساپسفورد
روز ۲۲ فوریه سال ۱۹۷۰ بود که کیت ساپسفورد ۱۴ ساله از مدرسه شبانهروزی خود در سیدنی فرار کرد. او تصمیم داشت با نشستن درون محفظه چرخهای هواپیما به یک سفر پرماجرا به ژاپن برود. ولی کیت نمیدانست که محفظه بازمیشود تا چرخها جمع شوند. نهایتا این اتفاق باعث میشود تا کیت بیچاره از ارتفاع ۶۰ متری سقوط کند. جان گیلپین، عکاسی که آن روز اتفاقی مشغول عکاسی از هواپیما بود، بعدا در هنگام ظاهر کردن عکسها در تاریکخانه متوجه این نکته میشود. او چند روز بعد این عکس شگفتانگیز را به مجله لایف فروخت که بلافاصله سر از دکههای روزنامهفروشی درآورد و به یکی مشهورترین عکسهای جهان تبدیل شد.
یکی از بازماندگان سانحه ناو ایندیاناپلیس
ناو ایندیاناپلیس چند روز بعد از اینکه اورانیوم و اجزای دیگر بمب اتمی که قرار بود بر سر مردم هیروشیما منفجر شود را به نیروی هوایی آمریکا تحویل داد هدف حمله یک اژدر زیردریایی ژاپنی قرار گرفت. این حادثه روز ۳۰ جولای ۱۹۴۵ به وقوع پیوست و موجب غرق شدن حدود ۱۰۰۰ نفر از سرنشینان ناو در دریای فیلیپین شد. البته این پایان ماجرا نبود. وقتی سوخت کشتی منفجر شد، سرنشینان کشتی که در حال سوختن بودند از عرشه به دریا پریدند و در آنجا کوسههای گرسنه آنها را زندهزنده خوردند. آنهایی که خوششانستر بودند در هنگام سرگردانی در دریا از کمآبی جان دادند یا اینکه غرق شدند. بالاخره چهار روز پس از حادثه بود که گشتهای امدادونجات موفق به نجات ۳۱۶ نفر از ملوانان بازمانده از این سانحه شدند.
احتراق خودبهخودی مری ریزر
صبح روز دوم جولای ۱۹۵۱ در سنپترزبورگ، فلوریدا بود که صاحبخانه مری ریزر برای تحویل یک تلگراف به آپارتمان پیرزن رفت. ولی او در همان بدو ورود متوجه گرمای غیرعادی در شد. او خیلی زود با باز کردن در با بقایای جنازه مری ریزر که تودهای از خاکستر تلنبار شده روی صندلی سوخته او بود مواجه شد. از جنازه مری ریزر تنها بخشی از پای چپ و همینطور جمجمه باقی مانده بود. مامورانی که بعدا به محل حادثه رسیدند نتوانستند علت آتشسوزی را مشخص کنند. در هیچکجای آپارتمان خبری از علائم آتشسوزی نبود. متعاقبا این پرونده به FBI سپرده شد. ماموران FBI در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدند که مری ریزر خود همچون فتیله شمع در آتش سوخته و چربی بدنش هم دائم آتش را تغذیه کرده تا هیچچیز از جنازه او باقی نماند. ولی همچنان کسی نمیدانست آتش چطور شروع شده. تا به امروز، بسیاری عقیده دارند که اتفاقی که برای مری ریزر افتاده یکی از همان موارد مشهور «احتراق خود به خودی انسان» است که خود از عجیبترین معماهای تاریخ به حساب میآیند.
آخرین قربانی قاتل دختران جذاب
هاروی گلتمن قبل از اینکه جودی دال ۱۹ ساله را به بیابان موهاوی ببرد تا در آنجا خفه کند، این عکس را برای مجموعهاش گرفت. این قاتل زنجیرهای در دهه ۱۹۵۰ به دلیل شکار دختران جذاب شهرتی به هم زده بود. او معمولاً خود را بهعنوان یک عکاس مد جا میزد و میگفت که باید برای مجموعهاش از زنان زیبا و خوشپوش عکاسی کند. سوژههای عکاسی او اکثرا بازیگران زن تازهکار هالیوودی بودند که هرگز تصور نمیکردند، یک عکس ساده به چنین جاهای باریکی بکشد. غافل از اینکه هاروی گلتمن بعد از گرفتن عکس، جانشان را هم میگرفت.
نقاب ادوارد پینسل، «دیو جرزی»
در دهه ۱۹۶۰ بود که ادوارد پیسنل ترس و وحشت بیحدوحصری را به جان اهالی جزیره جرزی در دریای مانش انگلستان انداخته بود. او دستکم به ۱۳ نفر تجاوز کرده و بسیاری را تا سرحد مرگ اذیت و آزار داده بود. ادوارد پینسل در حین این جنایات شریرانه همیشه نقابی خوفناک بر سر داشت. ولی وحشتناکترین بخش ماجرا این است که برای باقی دنیا او یک مرد اهل خانواده و پدری مهربان بود که حتی در زمان کریسمس لباس بابا نوئل میپوشید و بین بچههای کوچک آبنبات و کادو پخش میکرد.
وسایل تد باندی
صبح روز ۲۱ اوت سال ۱۹۷۵ بود که پلیس سالت لیک سیتی متوجه خودروی فولکس واگن قورباغهای نقرهای شد که با چراغهای خاموش را در شهر میراند. وقتی مامور پلیس با علامت دادن به او اعلام کرد که نگه دارد، راننده ترجیح داد توقف نکند. نهایتا این مظنون دستگیر و یک محموله مشکوک در صندوق عقب خودروی او کشف شد. راننده خودرو تد باندی نام داشت که بعدا به جرم آدمربایی کارول دارونچ، متهم شناخته شد. کارول یکی از معدود زنان خوششانسی است که توانست از دست تد باندی فرار کند و بعدها در دادگاه بر علیه او شهادت دهد. آنچه در عکس میبینید وسایلی هستند که تد باندی از آنها برای تمارض، تجاوز، شکنجه و سپس از پای در آوردن قربانیان استفاده میکرد. [معمای تد باندی؛ در ذهن بدنامترین قاتل تاریخ چه میگذشت؟]
فروشندگان اعضای بدن انسان در دوران قحطی سال ۱۹۲۱ روسیه
در این عکس یک زن و شوهر اهل استان سامارا را ملاحظه میکنید که در بازاری مشغول فروش اعضای بدن انسان هستند. این عکس در زمستان سال ۱۹۲۱ گرفته شده است. در آن سال، کشور شوروی به دام قحطی و گرسنگی ویرانگری افتاد که نهایتا موجب مرگ بیش از ۵ میلیون نفر شد. در آن شرایط، بسیاری از مردم برای زنده ماندن به خوردن گوشت انسان روی آوردند.
سلفی تیرانداز دستهجمعی که باعث محاکمه او شد
در ۲۰ جولای ۲۰۱۲ بود که جیمز هولمز تصمیم گرفت در سانس نیمهشب به یک سالن سینما در شهر آورورا ایالت کلرادو که فیلم «شوالیه تاریکی بر میخیزد» را نمایش میداد یورش ببرد. او در این حمله کور ۱۲ نفر را به قتل برساند و ۷۰ نفر را هم مجروح کرد. نهایتا پلیس با نارنجکهای گاز اشکآور او را متوقف کرد. هولمز در محل دستگیر شد و بعدا در خانه این سلفی در تلفن همراه او پیدا شد. همین عکس بعدا در دادگاه بهعنوان مدرکی برعلیه او استفاده شد. این جوان افسارگسیخته در سال ۲۰۱۵ در سن ۲۷ سالگی به حبس ابد محکوم شد. جالب آنکه تا قبل از این تیراندازی دستهجمعی، تنها سوءسابقه او رانندگی با سرعت غیرمجاز بود.
زنی که برای ۲۵ سال اسیر بود
پلیس فرانسه در سال ۱۹۰۱ یک گزارش عجیب از فردی ناشناس دریافت کرد. به گفته این فرد ناشناس زنی در خانه اشرافی در شهر پوآتیه مدتها است به اسارت گرفته شده است. افسران پلیس بهزودی به محل رفتند و در نهایت شگفتی زنی از پوست و استخوان با جثه فوقالعاده نحیف ۲۵ کیلوگرمی را دیدند. این زن که مدتها با وضع فلاکتباری نگهداری شده بود بلانش مونیر نام داشت. او ۲۵ سال برخلاف میل خود توسط مادر ظالمش در اتاق حبس شده بود.
مشاهده یوفوها در سیلم، سال ۱۹۵۲
برای این عکس که در ۳ اوت سال ۱۹۵۲ از آسمان سیلم در ایالت ماساچوست گرفته شده، هیچ توضیحی داده نشده است. شل آلپرت، افسر ۲۱ ساله گارد ساحلی این عکس را گرفته و همانطور که میبینید چهار شیء مرموز را میتوان در آسمان دید. این عکس همچنان یکی از مشهورترین عکسهای بشقابپرنده در دنیا است که هماکنون بهعنوان یک سند تاریخی در کتابخانه کنگره آمریکا نگهداری میشود.
سایه مردی در هیروشیما اندکی پس از اصابت بمب اتمی
وقتی ارتش آمریکا روز ۶ اوت ۱۹۴۵ بمب اتمی «پسر کوچک» را روی هیروشیمای ژاپن پرتاب کرد و این شهر را به خاک و خون کشید، از بسیاری از ۸۰ هزار قربانی چیزی جز سایهای باقی نماند. انفجار بمب حرارتی بالای ۴ هزار درجه ایجاد کرد که هر چیزی از ساختمانها تا مردم را در کسری از ثانیه به خاکستر تبدیل میکرد. آنچه در عکس میبینید ظاهراً فردی است که در هنگام اصابت بمب اتمی روی پله نشسته بود، ولی اندکی بعد تبدیل به تلی از خاکستر شد.
مانور دفاع پیشاهنگان
این تصویر مبهوتکننده که به «دفاع پیشاهنگان» مشهور شده، در سال ۱۹۳۷ توسط عکاس روسی به نام ویکتور بولا گرفته شده است. درحالیکه ماسکهای ضدگاز این گروه منظره ترسناکی را به وجود آورده، افرادی که در عکس میبینید مردان، زنان و کودکان اعضای گروه پیشاهنگ اتحاد جماهیر شوروی در حین یک مانور نظامی در لنینگراد هستند. درحالیکه چند سال بعد در طی جنگ جهانی دوم وقایع خونینی در این منطقه رخ داد، شوروی حتی قبل از جنگ تحت دیکتاتوری ژوزف استالین، دوران تاریکی آکنده از خفقان، وحشت و اختناق را میگذراند.
مراسم خاکسپاری اعضای گروه دیتلوف
آنچه در عکس میبینید تابوت رو باز زینایدا کوموگورووا، یکی از اعضای گروه دیتلوف است. ژانویه سال ۱۹۵۹ بود که گروهی متشکل از ۹ دانشجوی مؤسسه پلیتکنیک اورال طی سفر اکتشافی به کوهستان اورال رفتند. هدف دیتلوف و دوستانش صعود به قله اوتورتِن در شمال اورال بود؛ ولی این اتفاق هیچوقت رخ نداد و هیچکدام از اعضای گروه دوباره زنده دیده نشدند. وقتی چند هفته از ماجرا گذشت و خبری از گروه دیتلوف نشد، خانوادههای نگران خواستار اعزام گروههای جستوجو و نجات به محل شدند. با پیدا شدن اجساد دیتلوف و دوستانش، ماجرا ابعاد هولناکی پیدا کرد تا به یکی از مبهمترین معماهای قرن بیستم تبدیل شود. مأموران گروههای جستوجو اجساد گروه را در وضعیت بسیار آشفته و عجیبی پیدا کردند. چادر گروه از داخل با وسیله نوکتیزی پاره شده بود. تمام وسایل و لباسهای گروه از جمله غذاهای دستنخورده همچنان در چادر باقی مانده بودند.
یکی از قربانیان ماجرای گذرگاه دیتلوف
گروههای جستوجو اجساد گروه دیتلوف را یکی پس از دیگری در وضع وحشتناکتری پیدا میکردند. برخی از اعضای گروه با وجود سرمای استخوانسوز چیزی به جز لباس زیر نپوشیده بودند. در همان ابتدا مشخص شد که تمامی افراد گروه بر اثر سرمازدگی شدید جان خود را از دست دادند. ولی کشف اجساد نیمهبرهنه در آن سرمای کُشنده عجیبترین کشف مأموران جستوجو نبود. ۲ ماه بعد با آب شدن برف، اجساد دیگری نیز پیدا شدند تا جریان رنگوبوی دلهرهآورتری نیز به خود بگیرد. مأموران در کمال شگفتی اجساد را در حالی پیدا کردند که چشمهایشان از حدقه درآمده و دندههایشان شکسته بود. زبان یکی از اعضای گروه هم بریده شده بود. جستجوها همچنان ادامه پیدا کرد تا ماجرا بازهم ابعاد عجیبتری پیدا کند. از میان چهار نفری که آخر از همه پیدا شدند، روی لباس دو نفر آثاری از تشعشعات رادیواکتیو پیدا شد. عکسی که میبینید جنازه رهبر گروه، ایگور الکسیویچ دیتلوف است که در وضعیت بهتری نسبت به رفقایش قرار داشت. در بدن دیتلوف که از سرمازدگی جان داده بود، تنها چند جای بریدگی و کبودی جزئی وجود داشت. همینطور چندان دندان او شکسته و روی لبهایش هم خون جمع شده بود. [نظریهای جدید درباره معمای گذرگاه دیتلوف]
خودکشی دستهجمعی اعضای فرقه دروازه بهشت
اعضای فرقه «دروازه بهشت» معتقد بودند که مقصد حقیقی جهانی دیگر است و میتوانند با سفر به آنجا مرحله بعدی تکامل بشری را طی کنند. بدینترتیب،، ۳۹ نفر از اعضای این فرقه روز ۲۶ مارس ۱۹۹۷ در کالیفرنیا به صورت دستهجمعی خودکشی کردند. رهبر این فرقه مرموز ﻣﺎﺭﺷﺎﻝ ﺍﭘﻞﻭﺍﯾﺖ بود که ادعا میکرد که سفینه فضایی که پس از دنبالهدار هیل بوپ از راه میرسد، آنها را به همراه خودش به سرزمین موعود که در سیارهای آرمانشهری قرار دارد میبرد.
مؤمنان و پیروان سادهدل اپلوایت نیز که به رهبر فرقه عشق میورزیدند به دقت از دستورهای او پیروی میکردند. در آن روز سرنوشتساز ماه مارس ۳۹ نفر از اعضای فرقه داروهای خوابآور را به همراه پورهسیب و ودکا خوردند. تکتک اعضای گروه برای اطمینان از خفگی، روی سر خود کیسه کشیدند. خود اپلوایت ۳۷مین نفری بود که مُرد. وقتی جنازههای اعضای فرقه چند روز بعد پیدا شد همه دیدند که تمام گروه کفشهای کتانی نایکی و بازوبندهایی با نام فرقه پوشیدهاند.
اسکلت هانلوره اشماتز بر فراز قله اورست
هانلوره اشماتز، کوهنورد آلمانی چهارمین زنی بود که به قله اورست صعود کرد. او قبل از مرگ یک رکورد دیگر را هم به نام خود ثبت کرد و اولین زنی لقب گرفت که روی قله اورست جان داد. کوهنورد آلمانی و همسرش در سال ۱۹۷۹ با امیدهای بسیار سفر اکتشافی دشوار خود را شروع کردند. آنها پس از صعود موفقیتآمیز به قله در راه برگشت دچار مشکل شدند. سرانجام اشماتز که درنتیجه، این سفر بهشدت ضعیف شده بود، تسلیم خستگی و سرما شد. اکنون که سالها از مرگ اشماتز میگذرد، جسد او همچنان در همان محل سقوط در دامنهکوه و درحالیکه به کولهپشتی تکیه داده دیده میشود. باد موهای زن بیچاره را هم پریشان کرده و چشمهایش نیز همچنان کاملاً باز هستند.
سایر کوهنوردانی که در راه از کنار جنازه او گذاشتهاند گفتهاند، گاهی احساس میکردند چشمان او آنها را دنبال میکند. بعدها در سال ۱۹۸۱ گروهی از کوهنوردان نپالی تصمیم گرفتند که جسد زن آلمانی را از اورست برگردانند، ولی ناموفق بودند و حتی یکی از اعضای گروه در راه سقوط کرد و جان خود را از دست داد. جسد هانلوره اشماتز همینطور ماند تا اینکه چند سال بعد یک باد شدید او را درون یخچال طبیعی کانگشونگ یا رخ شرقی اورست انداخت تا دیگر چشم هیچ کوهنوردی به جسد او نیفتد.
یک آسایشگاه روانی در اوایل قرن بیستم
کمتر عکسی وجود دارد که از عکسهای وحشتناکی که از آسایشگاهها و بیمارستانهای روانی دههها و قرنهای گذشته گرفته شده آزاردهندهتر باشد. شخصی که در عکس میبینید یکی از بیماران بیشماری است که در اوایل قرن بیستم در آسایشگاه روانی در فرانسه محبوس بوده است. معلوم نیست این بیمار نگونبخت چه مشکلی روانی داشته است. در آن زمان در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم افرادی با مشکلات مختلف از افسردگی و شوک انفجار (اختلال اضطراب پس از سانحه) تا روانگسیختگی (اسکیزوفرنی) و اختلالات یادگیری میتوانستند سر از این مراکز درمانی عجیب و غریب دربیاورند و باقی عمر خود را به دور از اجتماع در این گوشه تاریک زندانی شوند. متأسفانه در پشت درهای بسته اتفاقات هولناکی رخ میداد. به این جهت ممکن است هیچوقت نفهمیم این آدمهای بیچاره واقعاً در مؤسسات روانی قدیمی چه درد و رنجهایی را تحمل کردهاند. [ترسناکترین آسایشگاههای روانی قرن نوزدهم]
قتلعام بوفالوهای آمریکایی
بوفالوها که روزگاری نمادی از فرصتهای بیحدوحصر شهروندان آمریکایی در غرب کشور بودند، حالا به نمادی از واقعیتهای تلخ تبدیل شدند. قبل از ورود مهاجران اروپایی به قاره آمریکای شمالی، حداقل ۳۰ میلیون رأس بوفالو در زمینهای غربی زندگی میکرد، ولی بین سالهای ۱۸۰۰ تا ۱۹۰۰ این تعداد به ۳۲۵ رأس رسید. این عکس تاریخی رعبآور که در سال ۱۸۹۲ در میشیگان گرفته شده، کوهی از جمجمه بوفالو را نشان میدهد که قرار است برای مصارفی مانند شکر تصفیهشده، کود و همینطور تولید ظروف چینیاستخوانی مورد استفاده قرار گیرند. آزاردهندهترین واقعیت در رابطه با کشتار بیرحمانه بوفالوها این است که دولت آمریکا به ارتش دستور داده بود تا بوفالوها را تنها برای محروم کردن بومیان از منابع طبیعی قتلعام کنند.
جنگیری آنهلیز میشل
آنهلیز میشل یک نوجوان معتقد کاتولیک بود که در اواخر دهه ۱۹۶۰ با والدین خود در آلمان غربی زندگی عادی داشت. ولی اندکی بعد او مرتبا در مدرسه غش میکرد، رفتارهای عجیب و غریبی همچون تشنج، توهم، خوردن عنکبوت و حتی خوردن ادرار خودش از او سرمیزد. میشل ادعا میکرد که به تسخیر شیطان درآمده و والدین او نیز بهزودی به همین نتیجه رسیدند. آنها از یک کشیش کاتولیک کمک خواستند و این کشیش و همکارانش در مجموع ۶۷ جلسه جنّگیری روی دختر بیچاره انجام دادند. ولی هیچکدام درد او را دوا نکرد تا اینکه آنهلیز در سن ۲۳ سالگی بر اثر سوءتغذیه مفرط جان داد. او در حالی در سال ۱۹۶۷ از دنیا میرفت که تنها حدود ۳۱ کیلوگرم وزن داشت. داستان او آنقدر دلهرهآور بود که سرانجام فیلم سینمایی «جنگیری امیلی رز (۲۰۱۵)» با الهام از وقایع زندگی او ساخته شد.
رؤیای یک دانشجو
در آغاز قرن نوزدهم دانشجویان پزشکی معمولاً از امتیازی که دراختیار داشتند سوءاستفاده میکردند و در خلال کلاسهای تشریح و کالبدشکافی با جنازهها عکس میگرفتند. چنانچه جان هارلی وارنر و جیمز ام. ادمسونسون، نویسندگان کتاب «کالبدشکافی: عکسهای دوران گذارِ پزشکی آمریکا ۱۸۸۰-۱۹۳۰» نوشتهاند: «دسترسی ویژه به اجساد نشاندهنده عبور از موازین اجتماعی، اخلاقی و احساسی است.» بههر روی، همانطور که نقلقول روی میز این عکس توضیح داده، رؤیای یک دانشجو این بود که جای خودش را با جنازهها عوض کند و اینبار جنازهها همراه او ژست بگیرند. درحالیکه مشخص نیست این دانشجوی شوخطبع چطور توانسته جنازهها را مرتب کند، ولی عکس او بیش یک قرن بعد همچنان لبخند را به لب بیننده میآورد.
پیغام قاتل ماتیکی در صحنه قتل
وقتی پلیس روز ۱۰ دسامبر ۱۹۴۵ با ورود به آپارتمان فرانسیس براون، با جنازه زن ۳۲ ساله مواجه شد. جنازه خونآلود زن گوشهای افتاده و چاقویی نیز به پشت او فرو کرده بودند. روی دیوار اتاق زن بیچاره هم با ماتیک پیغام عجیبی نوشته شده بود: «محض رضای خدا مرا قبل از اینکه بیشتر [آدم] بکشم بگیرین. کنترلم از دستم در رفته.» ویلیام هرنس معروف به «قاتل ماتیکی» تا قبل از اینکه در سال ۱۹۴۶ دستگیر شود، ۳ زن دیگر را نیز به کام مرگ کشاند. درحالیکه هرنس قبل از محکومیت به تمام قتلها اعتراف کرد، ولی بعدا دوباره به ادعا کرد که به اجبار از او اعتراف گرفتهاند. بدینترتیب،، همچنان برخی تصور میکنند ممکن است قاتل واقعی هیچوقت دستگیر نشده باشد.
عکاسی از ارواح
عکسی که میبینید یکی از عکسهای مشهوری است که توسط موزهدار موزه رسانه ملی (در برادفورد، انگلستان) در یک کتابفروشی عتیقه کشف شد. این عکس توسط واسطه روحی مشهوری به نام ویلیام هوپ گرفته شده است. عکسهایی این چنینی که به «عکاسی روح» شهرت دارند، متعلق به سالهای ۱۹۰۰ هستند. عکسهایی از این دست با چنان دقت و مهارتی گرفته شده بودند که حتی افراد سرشناسی همچون نویسنده مشهور سر آرتور کانن دویل (خالق شخصیت شرلوک هولمز و از بزرگان ادبیات جنایی) را به صرافت انداختند که نکند ارواح این عکسها واقعی باشند.
آخرین عکس از جهانگردی که توسط یک قبیله آدمخوار خورده شد
مایکل راکفلر که در وسط این عکس میبینید، پسر نلسون راکفلر، فرماندار نیویورک و بعدها معاون رئیسجمهور ایالات در دوران زمامداری جرالد فورد بود. او در خانوادهای مرفه متولد و در ناز و نعمت بزرگ شد. ولی وقتی در اوایل دهه ۱۹۶۰ به پاپوآگینهنو در اقیانوسیه سفر کرد، با سرنوشت تلخی مواجه شد. به اعتقاد بسیاری اعضای قبیله أسمات (که به آدمخواری شهرت دارند) او را سر بریده و خوردهاند.
جسد یخزده جان هارتنل، ملوان قرن نوزدهمی
این جسد جان هارتنل، ملوان جوانی است که در سال ۱۸۴۵ به همراه بیش از ۱۰۰ نفر از سایر اعضای سفر اکتشافی فرانکلین جان باخت. این سفر تلاشی برای یافتن گذرگاه دستنیافتنی شمال غربی بود. ولی در عوض به یکی از هولناکترین فاجعههای دریانوردی قرن نوزدهم تبدیل شد. پس از به گِل نشستن دو کشتی این سفر اکتشافی در شمالگان، بیش از ۱۳۰ نفر از سرنشینان این دو کشتی یخزدند یا از مسمومیت یا گرسنگی جان باختند. بسیاری از خدمه کشتی برای زنده ماندن دست به آدمخواری زدند.
درحالیکه بعدا جنازه بسیاری از اعضای گروه پیدا شد، ولی برخی از اجساد تا سالها گمشده باقی ماندند. در سال ۱۹۸۶ بود که گروهی از کاوشگران موفق به کشف جسد یخزده ۳ ملوان به نامهای جان هارتنل، جان تورینگتون و ویلیام براین در جزیره بیچی در قطب شمال کانادا شدند. پس از نبشقبر اجساد به دقت بررسی شد تا علت مرگ آنها که مسمومیت حاد با سرب (احتمالاً به دلیل کنسروهای بیکیفیت) بود مشخص شود. [سرگذشت سفر اکتشافی فرانکلین؛ سفری که سرانجامی نداشت]
دلقک قدیمی چارلی اسمیت
در اینجا چارلی اسمیت دلقک را دهه ۱۹۳۰ میبینید که ظاهری شیطانی دارد. خوشبختانه، او فقط یک دلقک و نمایشدهنده حرفهای است ظاهراً تمام توان خود را به کار گرفته تا کودک نوپای وحشتزده را آرام کند. این عکس و این دلقک مشهور هر دو به دورانی تعلق دارند که هنوز خبری از دلقکهای شیطانصفت و آدمکش نبود و هنوز دلقکهراسی عموم مردم با انبوهی از ساختههای تلویزیونی و سینمایی و رمانهای ترسناک بالا نرفته بود.
جن وایلی، دختربچه وحشی
دختربچهای که در این عکس سال ۱۹۷۰ دیده میشود، جن وایلی اهل کالیفرنیا است که به «دختربچه وحشی» شهرت دارد. او که در اینجا ۱۳ سال سن دارد، به دلیل بدرفتارهایی پدر بیرحمش بهسختی میتواند راه برود. پدر وایلی که تصور میکرد دخترش عقبافتاده ذهنی است، با او بدرفتاری میکرد. پدر وایلی خیلی اوقات او را در جلیقه مهارکننده نگه میداشت یا به توالت میبست تا تمام روز یکجا بماند. وقتی دختربچه گریه میکرد یا کاری میکرد که پدرش دوست نداشت، وایلی پدر همچون سگها غرش میکرد و دندانهایش را به او نشان میداد.
در چنین جوّ مخوفی وایلی بیچاره هیچوقت راهرفتن یا صحبت کردن را یاد نگرفت. این عکس هم تنها مدتی پس از نجات او در یک بیمارستان گرفته شده است. بعد از این، جن وایلی زندگی تازهای را در مؤسسات بازیابی دنبال کرد و از آن زمان به بعد، سعی شد تا دخترک به دور از هیاهوی رسانهها و حتی محققانی که به مطالعه او علاقهمند شده بودند زندگی بیدغدغهای را پی بگیرد. بدینترتیب،، حالا از محل زندگی جن وایلی اطلاع درستی در دست نیست.
آخرین لحظات زندگی ریجینا کی والترز
رابرت بن رودز مشهور به «قاتل توقفگاه کامیونها» ممکن است بیش از ۵۰ زن و دختر بیگناه را در حین ترددهای خود با کامیونهای تجاری در سراسر آمریکا به قتل رسانده باشد. قتلهای فجیع او طی سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰ انجام گرفتند. رودز معمولاً قربانیهای خود را از بین روسپیان و زنان خیابانی انتخاب میکرد و قبل از اینکه آنها را به قتل برساند، آنها را هفتهها و حتی ماهها شکنجه و آزار جنسی میداد. شاید وحشتناکترین قتل او، قتلی باشد که تصور میشود آخرین قتل او بوده است. درست قبل از اینکه قاتل مخوف رجینا کی. والترز ۱۴ ساله را در سال ۱۹۹۰ در انباری در ایلینوی به قتل برساند یک سری عکس را از او گرفت که در آنها ترس دختر درمانده آشکار است. ماموران پلیس این عکس را چند ماه پس از دستگیری رودز در خانهاش پیدا کردند.
یکی از عروسکهای وحشتناک آناتولی مسکوین
آناتولی مسکوین در ظاهر مرد محترم و سربهزیری بود. او دارای تحصیلات عالی، مسلط به ۱۳ زبان، خوره تاریخ و همینطور نویسنده مشارکتکننده در چندین نشریه روسی بود. ولی تنها در سال ۲۰۱۱ بود که ماموران پلیس متوجه شدند که او در اوقات فراغت دست به سرقت قبر میزند. ماموران پلیس طی تفتیش و بازرسی منزل مسکوین که همراه والدینش زندگی میکرد، ۲۹ جسد ۳ تا ۲۵ ساله پیدا کردند. ولی وحشتناکترین کشف این بود که او جنازه دختران بیچاره را با پوشاندن پارچه و خشکاندن تبدیل به عروسکهایی در اندازه واقعی کرده بود. مسکوین حتی در سینه یکی از دختران جعبه موزیکال کار گذاشته بود.
بچهخوک جهشیافته در چرنوبیل
در ساعات اولیه روز ۲۶ آوریل ۱۹۸۶ بود که حادثهای در نیروگاه چرنوبیل در نزدیکی شهر پریپیات رخ داد که بدل به بدترین حادثه اتمی غیرنظامی تاریخ شد. اگرچه حالا به نظر میسد منطقه بهآرامی دوباره به وضعیتی مناسب برای زندگی حیوانات وحشی تبدیل میشود. ولی حیواناتی که در اواخر دهه ۱۹۸۰ در این منطقه ساکن بودند چندان خوششانس نبودند. بچهخوکی که میبینید هماکنون در موزه ملی چرنوبیل اوکراین در کیف نگهداری میشود، نمونه بارزی از اوضاع فلاکتبار منطقه است.
این موجود که به «بچهخوک جهشیافته» مشهور است، تقریباً ۴۰ سال بعد از فاجعه چرنوبیل یادآوری از اتفاق مهیبی است که در نیروگاه هستهای رخ داد. این حیوان در اثر تشعشعات هستهای به «دیپیگس» ابتلا پیدا کرده بود که باعث میشد بدن دوشاخه شده و نسخه تکراری از اندامها همچون پاها یا دستهای اضافی در بدن تشکیل شود.
زیباترین خودکشی جهان
روز اول مه سال ۱۹۴۷ بود که اِوِلین مکهِیل ۲۳ ساله از سکوی رصد طبقه ۸۶ ساختمان امپایر نیویورک به پایین پرید و روی خودروی لیموزین سازمان مللمتحد افتاد. روبرت دانشجوی عکاسی بود که این عکس را بلافاصله پس از خودکشی او گرفت. اگرچه این عکس در سراسر جهان مشهور شد، ولی مکهیل آرزو داشت که هیچکس جسد او را نبیند. با وجود خواسته او، مجله تایم این عکس را چاپ کرد و حتی آن را «زیباترین خودکشی» نامید و اندی وارهول، هنرمند آوانگارد آمریکایی نیز از آن در یکی از طرحهای خود استفاده کرد. درحالیکه دههها پس از خودکشی عکس مکهیل همچنان مشهور است، ولی تا به امروز کسی از انگیزه او برای خودکشی خبر ندارد. شاید هرگز ندانیم چرا یک زن جذاب و ظاهراً شاد که تنها ۱ ماه تا مراسم عروسی خود فاصله داشته، به زندگی خود خاتمه داده است.
مرگ ولادیمیر کاماروف
هنگامی که در روز ۲۳ آوریل ۱۹۶۷ ولادیمیر کاماروف، کیهانورد شوروی بهعنوان خلبان مأموریت سایوز-۱ انتخاب شد میدانست که محکوم به فناست. این وسیله نقلیه فضایی در حین آزمایش دچار نقص فنی شده بود و واضح بود که مردی که قرار است سوار آن شود زنده برنمیگردد. اگرچه خطرات این مأموریت آشکار بود، اما هیچ کس مایل به عقبنشینی نبود و کسی هم دوست نداشت مقامات شوروی را مأیوس کند. حتی کوماروف هم پا پس نکشید، چون میدانست اگر این مأموریت را انجام ندهد، خلبان بعدی یعنی کیهانورد یوری گاگارین نیز محکوم به مرگ است.
در هنگام مأموریت و در زمان ورود مجدد به جوّ زمین بود که چتر نجات کاماروف دچار نقص فنی شد و با توجه به سرعت فوقالعاده بالای ورود به جوّ، فضاپیمای سایوز آتش گرفت تا کیهانورد شجاع زندهزنده برشته شود. با این کار، کوماروف اولین انسانی شد که در حین پروازهای فضایی جان میسپرد. کاماروف حتی قبل از پرواز سرنوشتساز خود آنقدر مطمئن بود میمیرد که حتی خواست که مراسم خاکسپاری او با تابوت رو باز انجام گیرد تا مافوقهایش بییند با دستورهای اشتباه خود چه بلایی سر او آوردهاند. تا به امروز، این عکس تاریخی وحشتناک که از بقایای جنازه او گرفته شده، یادمانی از ماجرای غمانگیز اوست.
عکسهای هراسانگیزی از مومیاییهای ونزون
در سال ۱۶۴۷ کارگرانی که در کلیسای جامع ونزون ایتالیا کار میکردند، جنازه مردی را درون قبری در حیاط کلیسا پیدا کردند. بدن مرد خشک و چروکیده شده بود و سر هم وزن هم به حدود ۱۵ کیلوگرم هم نمیرسید. پس از پیدا شدن جسد این مرد، در دههها و قرنهای بعدی اجساد دیگری نیز پیدا شد که نحوه مومیاییشدن طبیعی آنها مردم محلی و متخصصان را در حیرت فرو برد. در اوایل قرن بیستم، بسیاری از کارشناسان عقیده داشتند که نوعی قارچ عامل سالم ماندن این اجساد بوده است. بااینحال،، نظریههای جدیدتر شرایط ویژه آب و خاک منطقه را در این امر دخیل دانستهاند.
شوک انفجار سربازی در طول جنگ جهانی اول
قبل از آنکه شوک انفجار «روانرنجور جنگی» یا « اختلال اضطراب پس از سانحه» نامیده شود و قبل از آنکه متخصصان در واقع متوجه آسیبهای روانی ناشی از جنگ شوند، کهنه سربازان جنگ جهانی اول تا حد زیادی باید خودشان فکری به حال مشکلات روانی خود میکردند. عکس تاریخی وحشتناکی که میبینید یک سرباز بدشانش را نشان میدهد که به او شوک انفجار دست داده است. در این عکس بهخصوص در چشمان ناباور سرباز میتوانید وحشت جنگ را به وضوح مشاهده کنید. این عکس در سپتامبر ۱۹۱۶ در سنگری در خلال نبرد فلرز-کورلت گرفته شده است. هنوز چند سالی تا پایان جنگ مانده بود و به این جهت قابل تصور است که سربازان بیشمار دیگری نیز به سرنوشت مشابهی دچار شدند.
مهمانی رقص سوررئالیستی روتشیلد
مهمانی رقص سورئالیستی روتشیلد که در سال ۱۹۷۲ برگزار شد، بیشک یکی از عجیبترین مجالس رقص تاریخ است. دکوراسیون خارقالعاده محل برگزاری مهمانی و لباسهای پرطمطراق و گاها خوفناک مهمانان روی هم باعث شده بود تا فضای مهمانی رقص سوررئالیستی روتشیلد حتی بدون در نظر گرفتن کسانی که در آن شرکت داشتند، به اندازه کافی دلهرهآور باشد. نظریههای توطئه عجیب و غریب زیادی قرنهاست پیرامون خانواده روتشیلدها وجود دارد و بسیاری معتقدند که این خانواده بانکدار آلمانی برای منافع خود و کنترل ثروت جهان حتی در جایجای دنیا جنگافروزی هم میکنند.
اینکه این شایعات تا چه حد صحت داشته باشد، مهم نیست، ولی مجلس رقص سوررئالیستی که بارونس ماری هلن دو روتشیلد در شاتو فریرس در فرانسه برگزار کرد، خود به نظریههای توطئه تازهای از دامن زد. شرکتکنندگان این مهمانی هم افراد پرآوازهای بودند از جمله سالوادور دالی، نقاش مشهور سبک سورئالیست و آدری هپبورن، هنرپیشه مشهور که غذاها و پیشغذاهای عجیب و غریب باورنکردنی را میل میکردند، از جمله دسری که به شکل یک زن برهنه تهیه شده بود. [گالری عکس کامل مهمانی رقص سوررئالیستی روتشیلد را اینجا ببینید.]
کشتار نانجینگ
اندک جنایات بیشمار در آسیا قبل و در طول جنگ جهانی دوم انجام گرفتند میتوانند به وحشتناکی آنچه به «کشتار یا تجاوز نانجینگ» مشهور است برسند. این قتلعام هولناک که در دسامبر ۱۹۳۷ انجام گرفت و ظرف چند هفته، نیروهای ژاپنی با حمله به این شهر در چین، به حدود ۸۰ هزار نفر تجاوز کردند و بیش از ۳۵۰ هزار نفر را کشتند. قطع سر به وسیله شمشیر کاتانای ساموراییها (چنانچه در عکس ملاحظه میکنید) در طول این وقایع خونین اتفاق عادی بود. حتی در خلال این کشتار بیرحمانه دو سرباز ژاپنی با هم مسابقه گذاشتند تا ببینند که کدام یک میتواند زودتر ۱۰۰ نفر را با شمشیر سر ببرد و روزنامههای ژاپنی هم این ماجرا را همچون مسابقات ورزشی پوشش میدادند. [عکسهای بیشتر از کشتار نانجینگ را اینجا ببینید.]
آخرین قربانی «جک قصاب»
آخرین قربانی قاتل زنجیرهای بدنام «جک قصاب»، مری جین کِلی بود که جسد تکهتکه شدهاش روز ۹ نوامبر سال ۱۸۸۸ پیدا شد. هنگامی که مسئول پانسیون وارد اتاق مری جین شد تا اجاره را از او بگیرد با این صحنه دلخراش مواجه شد. مری جین ۲۵ ساله که یک روسپی بود که تنها چند ماه از بارداری او میگذشت، جوانترین قربانی جک قصاب به حساب میآید. تفاوت دیگر قتل مری جین با سایر جنایتهای جک قصاب میزان بالای سلاخی بدن قربانی است که اصلاً با سایر قربانیان قابل مقایسه نیست.
جک پس از بریدن گلوی مری جین سراغ سر او رفته بود و آن را کاملاً متلاشی کرده بود. دست چپ مقتول هم کاملاً از بدن جدا شده بود. بینی، پوست پیشانی و پوست پا او هم کنده شده و استخوانهایش از گوشت بیرون زده بود. وضعیت اعضا و جوارح داخلی از این هم بدتر بود. از جمله جگر مری که از بدنش خارج شده و روی پایش افتاده بود. با توجه به نبود هیچ علائمی از درگیری، احتمالاً مری جین در خواب به قتل رسیده بود.
ناپدید شدن تارا کالیکو
در ۲۰ سپتامبر ۱۹۸۸ بود که تارا کالیکو برای همیشه از صفحه روزگار محو شد. این دختر ۱۹ ساله از منزل خود در نیومکزیکو خارج شده بود تا به دوچرخهسواری روزانهاش بپردازد و دیگر برنگشت. درست قبل از رفتن، او به شوخی به مادرش گفت بود که اگر برنگشت بهتر است دنبالش بیاید. تا به امروز، کسی از سرنوشت تارا خبر ندارد. ولی در ژوئن ۱۹۸۹ یک عکس اسرارآمیز در پارکینگی در فلوریدا (۲۴۰۰ کیلومتر دورتر از محلی که تارا کالیکو ناپدید شده بود) پیدا شد که ظاهراً تارا کالیکو را نشان میداد.
هرچند صحت این عکس تأیید نشد، ولی براساس زخمها و همینطور یک جلد کتاب «ادرینای عزیز من» اثر ویرجینیا سی.اندروز (کتاب موردعلاقه تارا کالیکو) در عکس، بسیاری عقیده دارند که دختر درون عکس همان تارا است. در عکس پسر جوانی (که هؤیت او هم هیچوقت مشخص نشد) در کنار تارا دیده میشود که دست و پای هر دو بسته شدند و از چشمان وحشتزده هر دو معلوم است که منتظر سرنوشت تلخی هستند.
سگ دوسر ولادیمیر دیموخوف
احتمالاً هیچ فردی بهتر از ولادیمیر دمیخوف، دانشمند اهل شوروی تجسم عینی یک دانشمند دیوانه نیست. این دانشمند دیوانه در سال ۱۹۵۴ در آزمایشگاه مخوف خود اولین سگ دو سر جهان را پدید آورد. در اینجا یک سگ نژاد ژرمن شپرد را بهعنوان میزبان و سگ کوچکتری را روی گردن او میبینید که با هم ادغام شدند. هر دوی سگها در کمال شگفتی قادر به شنیدن، دیدن، بوییدن و خوردن غذا بودند. ولی در کمال تأسف هر دو حیوان تنها چهار روز زنده ماندند.
آخرین عکس دستهجمعی خانواده لاوسون
این عکس که ظاهری شبیه هر عکس خانوادگی دیگری دارد، آخرین عکسی است که از خانواده لاوسون برجای مانده است. چارلی لاوسون (مردی که سمت راست ایستاده) همه افرادی را که در این عکس دو روز مانده به کریسمس ۱۹۲۹ دیده میشوند را به قتل رساند. تنها کسی که از این ماجرا جان سالم به در برد، آرتور ۱۶ ساله (نفر سمت چپ) بود که ظاهراً چارلی اندکی قبل از قتلعام او را برای فرستادن پیغامی به بیرون از خانه فرستاده بود.
پرتره مرگ عصر ویکتوریا
در عصر ویکتوریا (دوره ۶۳ ساله زمامداری ملکه ویکتوریا از ۱۸۳۷ تا ۱۹۰۱) رسم جالبی وجود داشت. در آن دوران، اقوام دغدار قبل از وداع ابدی با عزیز متوفی خود عکسی از جنازه او میگرفتند تا برای همیشه او را به یاد داشته باشند. هر چند ممکن است این رسم برای مردم کنونی عجیب و شگفتانگیز باشد، ولی پرتره مرگ در دوره ویکتوریایی بهشدت رایج بود. پرترههای مرگ زیادی از آن دوره باقی ماندهاند که برخی از آنها بهشدت غمانگیز هستند. برای مثال، عکسی که میبینید پسر بچهای را در سال ۱۸۵۵ نشان میدهد که او را در پرتره مرگش به همراه یک شاخه گل و اسباببازی مورد علاقهاش میبینیم.
قاتل تورسو کلیولند
«قاتل تورسو کلیولند» که به «قصاب دیوانه کینگسبریران» نیز شهرت دارد، قاتلی فوقالعاده بیرحمی بود که بین سالهای ۱۹۳۵ تا ۱۹۳۸ دستکم ۱۲ نفر را کشت، اخته نمود و اجسادشان را تکهتکه کرد. در اینجا کارآگاهان و کارشناسان پزشکی قانونی را در حال بررسی اجساد دو قربانی در روز ۱۶ اوت سال ۱۹۳۸ میبینید. در جهان قبل از اد گین یا تد باندی، این جنایات وحشیانه مردم آمریکا را شوکه میکردند، بهخصوص که قاتل هیچوقت به چنگ قانون نیفتاد.
سرهای مائوری
مدتها قبل از ورود استعمارگران اروپایی به نیوزیلند، مردم بومی مائوری سرهای بریده بهعنوان غنیمت نگهداری میکردند. این سرها که «موکوموکای» نام داشتند، پس از قطع شدن جوشانده شده، دود داده میشدند، زیر آفتاب خشک شده و نهایتا درون روغن کوسه قرار میگرفتند و سپس به مجموعه غنایم قبیله افزوده میشدند. ولی وقتی انگلیسیها در طول دهه۱۸۴۰ به خاک نیوزیلند پای گذاشتند، موکوموکایها را غارت کردند. سرلشکر هوراتیو گوردون روبلی (که در این تصویر قدیمی و وحشتناک با مجموعهاش گرانبهایش دیده میشود) در «جنگهای سرزمینی یا مائوری» که بین سالهای ۱۸۴۵ تا ۱۸۷۲ بین دولت استعماری نیوزیلند و مائوریها و متحدانشان درگرفت، عمیقا شیفته مائوریها و سرهای موکوموکای شد و دستکم ۳۵ سر را با خود به خانهاش برد.
دختران رادیوم
صدها دختر و زن جوان که در دهه ۱۹۲۰ در کارخانههای ساعتسازی آمریکا کار میکردند آنقدر درمعرض رادیوم قرار گرفتند که گاهی وقت شبها بهخانه برمیگشتند در تاریکی میدرخشیدند. مواجه طولانی مدت با رادیوم که در رنگهای خوددرخشان ساعتهای مچی به کار گرفته میشد، موجب از هم پاشیدن مهرههای بدن، تورم و سستی فک و نهایتا سرطان میشد.
جسد مومیاییشده مانفرد فریتس بایورات
روز ۲۵ فوریه سال ۲۰۱۶ بود که ماهیگیران فیلیپینی وارد یک قایق متروکه شدند و جسدی مرموز را کشف کردند. اسناد مختلف نهایتا باعث شناسایی این فرد شد که مانفرد فریتس بایورات، ملوان باتجربه آلمانی بود. او روی میز کارش و ظاهراً در هنگام تلاش برای استفاده از رادیو و درخواست کمک جان سپرده بود. تا به امروز در مورد نحوه مرگ او و اینکه چطور بهطور طبیعی مومیایی شده چیز زیادی دانسته نمیشود.
مرگ دلخراش اومایارا سانچز
روز ۱۳ نوامبر سال ۱۹۸۵ بود که آتشفشان نوادو دل روئیس در رشته کوه آند کلمبیا فوران کرد و یک جریان ویرانگر گِلروانه دهکده آرمرو را در برگرفت و دختربچه ۱۳ سالهای به نام اومایارا سانچز را به زیر آوار کشاند. دختر بیچاره در حال دست و پا زدن زیر آوار بود که امدادگران سر رسیدند و سر و دستهای او را از آب خارج کردند. ولی نتوانستند کار زیادی برای بیرون کشیدن پایین تنه او انجام دهند. اومایارا سانچز همانطور ۶۰ ساعت زیر آب ماند تا به آرامی بر اثر قانقاریا و سرمازدگی جلوی چشم امدادگران وحشتزده جان بدهد. درست قبل از مرگ او بود که عکاسی به نام فرانک فورنیر این عکس شگفتانگیز را از او گرفت. فورنیر بعدا به یاد آورد: «دربرابر این دختر کوچک که این چنین با شجاعت و وقار با مرگ روبهرو میشد، احساس ناتوانی کردم.»
یوآخیم کرول، آدمخوار روهر
یوآخیم کرول، قاتل زنجیرهای آلمانی در سال ۱۹۵۵ سرانجام تسلیم خواستههای وحشتناکش شد و تا دو دهه به قتلهای فجیعش ادامه داد. کرول ملقب به «آدمخوار روهر» دستکم ۱۴ نفر را کشت، قربانیان او را افرادی ۴ تا ۶۱ ساله تشکیل میدادند. روش موردعلاقه او این بود که ابتدا قربانیان را خفه کند و سپس غرایز مردهدوستی خود (اکثرا آمیزش جنسی با اجساد) را ارضا کند. او سپس تکههایی از گوشت قربانیان را میبرید و میخورد.
در سال ۱۹۷۶ بود که پلیس پس از اینکه فهمید عامل گرفتگی لولههای فاضلاب آپارتمان محل زندگی او روده یکی از قربانیان است، او را دستگیر کرد. در این عکس که اندکی پس از دستگیری گرفته شده، کرول مشغول بازسازی صحنه یکی از قتلهای خود را برای ماموران پلیس است.
روح پسربچه امیتیویل
این عکس ترسناک که در سال ۱۹۷۶ در خانه وحشت امیتیویل گرفته شده، یکی از وحشتناکترین عکسهای ماوراءالطبیعه تاریخ است. پس از ماجرای قتلهای رونالد دفئو جونیور بود (که همه ۶ نفر اعضای خانوادهاش را به قتل رساند) صاحب بعدی خانه، جورج لوتز ادعا کرد که خانه تسخیر شده و از اِد و لورن وارن، محققان مشهور ماوراءالطبیعه کمک خواست. این دوربینی را در طبقه دوم خانه نصب کرده بودند که ناگهان پسربچهای خود را به دوربین نشان داد. برخی معتقدند که آنچه در عکس میبینیم، روح جان دیفئو برادر ۹ ساله رونالد است که سالها قبل توسط برادرش کشته شده بود.
عکس شاخص: یکی از آخرین عکسهای اعضای گروه کوهنوردی دانشگاه صنعتی اورال پیش از حادثه گذرگاه دیتلوف