معرفی کتاب «خلق رفتارهای ماندگار؛ تبدیل شدن به فردی که دوست دارید باشید»

یک‌شنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۰ - ۲۱:۳۰
مطالعه 12 دقیقه
کتاب «خلق رفتارهای ماندگار» یا «تبدیل شدن به فردی که دوست دارید باشید»، اثری از «مارشال گلدسمیت»، به ما کمک‌ می‌کند تا عکس‌العمل‌های خود در محیط‌های مختلف را شناسایی کنیم و دلایل ناکامی خود در موضوعات مختلف را بشناسیم.
تبلیغات

کتاب خلق رفتارهای ماندگار یا تبدیل شدن به فردی که دوست دارید باشید، اثری از مارشال گلدسمیت یکی از پرفروش‌ترین نویسندگان جهان است. این کتاب را می‌توان پاسخ مناسبی برای سوالات متعددی دانست. برای مثال، آیا پیش آمده که حس کنید آن فرد صبور و حلال مشکلاتی که فکر می کردید هستید، نباشید؟ آیا اتفاق افتاده که در حضور یک همکار خاص، احساس کلافگی و اذیت شدن و عدم انعطاف‌پذیری به شما دست بدهد؟ آیا شده است که با پیچیدن یک نفر در مسیر شما حین رانندگی، از کوره در رفته و حسابی جوش بیاورید؟

عوامل متعددی در چگونگی واکنش‌ها و عکس‌العمل‌های ما به محیط دخیل هستند. واکنش‌های ما معمولا بی‌دلیل و در یک فضای خالی اتفاق نمی‌افتند؛ بلکه نتیجه‌ی عوامل محرکی هستند که در محیط موجب واکنش ما شده‌اند. محیطی که شامل افراد و شرایطی است که ما را به سمت رفتار کردن به نحو خاصی سوق می‌دهد. گاهی رفتارهایی که از ما سر می‌زند به گونه‌ای هستند که برای خود ما نیز ناآشنا است؛ رفتارهایی که از فردی که فکر می‌کنیم در جایگاه همکار، شریک زندگی، والد یا دوست هستیم، به دور است.

محرک‌هایی که جرقه‌ی رفتارهای این‌چنینی را در ما می‌زنند، چه بخواهیم و چه نه، به‌صورت مداوم همه جا حضور دارند. شاید تصور کنید که به این دلیل، اغلب شرایط محیطی به گونه‌ای است که از کنترل ما خارج است. مارشال گلدسمیت نویسنده‌ی کتاب «خلق رفتارهای ماندگار» در این کتاب به مخاطب خود می‌گوید که حتی با فرض درست بودن این قضیه، ما در چگونگی واکنش‌هایمان، حق انتخاب داریم. نویسنده‌ در کتاب «خلق رفتارهای ماندگار»، به ما می‌آموزد که چطور بر محرک‌های محیطی غلبه کنیم و در چگونگی واکنش‌هایمان تغییری با‌معنا و پایدار اعمال کنیم.

کپی لینک

معرفی کتاب «خلق رفتارهای ماندگار»

محیطی که انسان امروزی در آن زندگی می‌کند پر از اسباب حواس‌پرتی و پریشان فکری است که او معمولا و اغلب اوقات نقش آن‌ها را در ممانعت از رسیدن به اهداف خود دست کم می‌گیرد. این کتاب درباره‌ی همین اسباب و انگیزه‌های محیطی است و اینکه حواسمان باشد چگونه ما را برمی انگیزانند تا رفتارهای خاصی مرتکب شویم. افزون بر این، کتاب راهکارهایی ساده ولی شدنی برای مدیریت آن‌ها مطرح می‌کند. پیام اصلی نویسنده‌ی واقع‌بین و باتجربه‌ی کتاب، دکتر مارشال گلدسمیث این است که برای ایجاد تغییرهای ماندگار در رفتار و کردار خود باید مراقب این اسباب و علل و انگیزه‌های محیطی باشیم. دکتر گلدسمیت تألیفات سودمندی در حوزه‌های رهبری، رفتار سازمانی، تغییر رفتار و مربیگری دارد که کتاب پیش‌رو زبد‌ه‌ی مطالعات و تجربیات وی در همین حوزه‌هاست که با بیانی شیرین، انباشته از نمونه‌های واقعی از مسائل و مشکلات مراجعان خودش، به رشته‌ی تحریر درآورده است.

اهمیت شناخت خود و آگاهی از رفتار بر کسی پوشیده نیست. معمولا در پی همین شناخت و برای داشتن حس رضایت در زندگی، تمایل داریم رفتاری را در خود تغییر دهیم یا ایجاد کنیم. اما پرسش مهم این است که چگونه به تغییر مطلوبمان دست پیدا کنیم. ممکن است در بهترین حالت بدانیم چه می‌خواهیم و چه کاری باید انجام دهیم. در مسیر رسیدن به آن رفتار شاید بارها برنامه‌ریزی کنیم اما موفق نشویم. به قول نویسنده‌ی باتجربه‌ی این کتاب، ما همه برنامه‌ریزانی عالی اما مجریانی ضعیفیم. واقعا چرا در این زمینه به این شکل بد عمل می‌کنیم؟

نویسنده‌ی کتاب در همان ابتدا به صراحت می‌گوید این کتاب در ارتباط با تغییر رفتار بزرگسالان اســت و این کار، سخت‌ترین کار برای بشر دارای شعور است. هیچکس نمی‌تواند ما را به تغییر وادارد؛ مگر اینکه خودمان واقعا بخواهیم کاری در این زمینه انجام دهیم. در بسیاری از مواقع با وجود شناخت خودمان به دلیل اینکه روش درست تغییر رفتار را نمی‌دانیم و عوامل تأثیرگذار در آن را نمی‌شناسیم شکست می‌خوریم و به رفتار مطلوب نمی‌رسیم. این کتاب کمک می‌کند از پس این کار دشوار برآییم و رفتارهای خودآگاه یا ناخودآگاه نامطلوبی را که گاهی به عادت تبدیل شده‌اند بهبود بخشیم.

مارشال گلدسمیت در کتاب «خلق رفتارهای ماندگار»، یک راه‌حل ساده به نام گلوله‌ی جادویی پیشنهاد می‌کند که به شکل نوعی خود ارزیابی روزانه و سوالات فعالانه ارائه می‌شود. این سوالات، به‌جای نتایج، تلاش‌های ما را اندازه گیری می‌کنند. مارشال گلدسمیت معتقد است بین به دست آوردن و تلاش کردن تفاوت وجود دارد؛ ما نمی توانیم به تمام امیال خود دست پیدا کنیم ولی هر کسی می‌تواند تلاش کند. به این ترتیب در کتاب خلق رفتارهای ماندگار شش سؤال مهم و درگیر کننده معرفی می‌شود که می‌تواند به ما کمک کند در برابر ارتقا تلاش‌های خود مسئولیت پذیر باشیم و بتوانیم ناکامی‌هایمان را شناسایی کنیم.

کتاب «خلق رفتارهای ماندگار» درباره‌ی محرک‌ها صحبت می‌کند و دلیل عدم پایبندی به برخی رفتارها را همین محرک‌های لحظه‌ای می‌داند که عمدتا از محیط نشئت می‌گیرند. درطول روز احتمالا در معرض محرک‌های پرشماری قرار می‌گیریم که زمینه را برای پشت‌کردن به عادت‌های جدیدمان آماده می‌سازند. به‌عنوان نمونه، تماشای یک ویدیوی اینستاگرامی درباره‌ی طرز تهیه‌ی همبرگرِ آب‌دار محرک خوبی برای ترک رژیم غذایی اخیرتان است یا هم‌نشینی دوباره با دوستان سیگاری‌ محرک خوبی برای پشت‌کردن به فرایند ترکِ سیگار خواهد بود؛ با‌این‌حال، گلدسمیت باور دارد که نمی‌توان از این محرک‌ها در زندگی روزمره فرار کرد و خواه‌ناخواه در معرض چنین محیط‌ها و بسترهای تحریک‌آمیزی قرار خواهیم گرفت.

گلدسمیت در کتاب خلق رفتارهای ماندگار از این می‌گوید که چگونه با دردست‌ گرفتن افسار این محرک‌ها و تصمیم‌گیری خردمندانه، هم برنامه‌ریزان خوبی باشیم و هم مجریان خوبی شویم. محرک‌ها می‌توانند هرچیزی باشند؛ گاهی به‌شکل یک رویداد خود را نشان می‌دهند، گاهی در قالب افراد و گاهی در موقعیت‌های مختلف نمایان می‌شوند. به‌عنوان نمونه، حتی صدای برخورد قطرات باران به زمین نیز می‌تواند برای عده‌ای یک محرک باشد؛ زیرا ممکن است خاطرات مهم را در ذهن تداعی کند. علاوه‌بر این، محرک‌ها به شیوه‌های مختلفی می‌توانند اثرگذار باشند؛ یعنی گاهی می‌توانند مستقیم باشند و گاهی غیرمستقیم، گاهی موردانتظار باشند و گاهی غیرمنتظره، گاهش سازنده باشند و گاهی غیرسازنده و… .

خنده‌ی یک کودک را درنظر بگیرید. این خنده را می‌توان محرک مستقیم دانست؛ زیرا فورا شما را نیز خندان می‌کند. در نقطه‌ی مقابل، دیدن یک عکس خانوادگی قدیمی از آنجایی که یک‌سری خاطرات و تصاویر دیگر را نیز در ذهن شما تداعی می‌کند، به‌شکل یک محرک غیرمستقیم عمل خواهد کرد. بااین‌اوصاف، سؤالی که پیش می‌آید این است که چرا نمی‌توانیم در مقابل این محرک‌ها مقاوت کنیم؟ پاسخ ساده است؛ زیرا در تمام اوقات ما متوجه این نیستیم که در معرض یک محرک قرار گرفته‌ایم.

تا حالا به محرک‌های محیطی توجه کرده‌اید؟ قرارگیری در یک رستوران گران‌قیمت موجب می‌شود تا مشتریان دید بالا به پایین نسبت‌به پیش‌خدمتان داشته باشند؛ اما درست وقتی که پایشان را از رستوران بیرون می‌گذارند، این دید به حالت عادی و مؤدبانه برمی‌گردد. در یکی‌از راهکارهای عملی‌ که نویسنده برای رهایی از این محرک‌ها عنوان می‌کند، می‌آموزیم یک عادت رفتاری را برای خود هدف قرار دهیم. به‌عنوان مثال، ورزش صبحگاهی.

سپس افراد و موقعیت‌های که به شکل مثبت یا منفی روی رسیدن به این هدف روی ما تأثیر می‌گذارند را فهرست کنیم. سپس به محرک‌های مثبت دقت کرده و سعی کنیم مدام خود را در معرض آن‌ها قرار داده و از محرک‌های منفی دوری کنیم.

نکته‌ی مثبتِ کتاب خلق رفتارهای ماندگار، نگرش واقع‌گرایانه‌اش نسبت‌به پیش‌آمدهای زندگی است. به‌عنوان مثال، نویسنده این دید ایده‌آل‌گرایانه را به مخاطب نمی‌دهد که به محض مواجهه با محیط‌های منفی، فورا محیط را ترک کنید؛ بلکه برعکس، از این می‌گوید که چگونه با پذیرش آن محیط، شرایط را برای خود آسان‌تر سازیم. تسلط بر مطالب این کتاب نیاز به تأمل و تمرین بسیار دارد. نویسنده وعده و وعید نمی‌دهد که مسیری ساده پیش رو دارید و در کوتاه‌مدت می‌توانید به آن برسید. او تأکید می‌کند که فقط دانستن و آگاهی کافی نیست؛ بلکه باید دست به عمل بزنید. خیلی از مواقع ما فقط تغییری را می‌خواهیم اما حتی تلاش هم نمی‌کنیم و منتظریم اتفاق بیفتد؛ بااین‌حال تأکید این کتاب به تمرین و ممارست همیشگی است.

کپی لینک

بخشی از کتاب «خلق رفتارهای ماندگار»

روزی پای همکارم فیلیپ، روی پله‌های زیرزمین خانه‌اش سر خورد و سرش محکم به زمین برخورد کرد. چند لحظه‌ای که روی زمین درازکش افتاده بود و بازوها و شانه‌هایش گزگز می‌کرد، به خیالش رسید فلج شده است. او از فرط بی رمقی، نتوانست روی پا بایستد و به دیواری تکیه داد و صدمه‌ی واردشده را وارسی کرد. مورمور شدن دست و پایش حاکی از آن بود که هنوز حس دارند (که خبر خوبی بود).

سروگردنش زق‌زق می‌کرد. او می‌توانست قطرات خونی را که از پشت سر زخمی‌اش چکه می‌کرد، احساس کند. می‌دانست که باید خود را به اورژانس برساند تا معاینه‌ شود و زخمش را تمیز کنند که احیانا شکستگی و خونریزی داخلی نداشته باشد. همچنین می‌دانست که اصلا در وضعیتی نیست که بتواند رانندگی کند. صبح شنبه بود. همسر فیلیپ و پسرانش که دیگر از آب‌وگل درآمده بودند، خانه نبودند و او در خانه‌ی دنج حومه‌ی شهرش تنها بود. تلفن همراهش را از جیبش بیرون کشید که درخواست کمک کند. هرچه میان اسم‌ها جست‌وجو کرد، متوجه شد حتی یک دوست هم در آن نزدیکی ندارد که بتواند با خیال راحت در موقعیت اضطراری به او تلفن کند.

پیش ازاین، هرگز تلاش نکرده بود با همسایه‌هایش آشنا شود. چون دچار خون‌ریزی شدید یا حمله‌ی قلبی نشده بود، اکراه داشت با اورژانس تماس بگیرد. همان لحظه چشمش به شماره تلفن زوج میان‌سالی که چند خانه آن طرف‌تر زندگی می‌کردند افتاد و تماس گرفت. زنی به نام کاترین پاسخ داد. او را در خیابان دیده بود، ولی به ندرت هم کلام شده بودند.

موقعیتش را برای کاترین توضیح داد و او خود را به سرعت رساند و از در پشت خانه که قفل نشده بود، وارد منزل فیلیپ شد. کاترین او را در زیرزمین پیدا کرد. کمکش کرد روی پا بایستد و او را به نزدیک‌ترین بیمارستان رساند و در طول پنج ساعتی که تحت معاینه بود، کنار او ماند. بله، دکترها گفتند ضربه‌ی شدیدی به سر فیلیپ وارد شده و چند هفته‌ای درد خواهد داشت؛ ولی شکستگی نداشت و خوب می‌شد.

کاترین او را به خانه برگرداند. فیلیپ درحالی‌که تا پایان روز در خانه‌ی تاریکش استراحت می‌کرد، با خود فکر کرد که چیزی نمانده بود به مصیبتی گرفتار شود. لحظه‌ی برخورد سرش به زمین و همین طور صدای تیز خشک ضربه را به خاطر آورد. آن صدا مانند صدای چکشی بود که روی پیشخان مرمرین فرود می‌آید و سنگ را به قطعات ریز خرد می‌کند. برقی را به یاد آورد که از دست‌ها و پاهایش رد شد و وحشتی را که از تصور فلج شدن احساس کرده بود. فکر کرد که چقدر خوش شانس بوده است.

بااین‌حال افتادن فیلیپ در او چیزی بیش از احساس شکر‌گزاری برای فلج نشدن برانگیخت. او نزد خود درباره‌ی مهربانی مثال زدنی همسایه‌اش، کاترین فکر کرد که چگونه تمام روزش را فداکارانه وقف او کرده بود. نخستین بار بود که در عمرش درباره‌ی نحو‌ه‌ی زندگی‌اش می‌اندیشید. با خود گفت: «باید در پیدا کردن دوست بهتر عمل کنم». نه به این علت که ممکن است در آینده به افرادی مانند کاترین نیاز پیدا کند تا زندگی او را نجات دهند، بلکه دوست داشت بیشتر شبیه کاترین شود. شاید لازم نباشد تک‌تک ما ضربه‌ی شدید کشنده‌ای به سرمان بخورد تا رفتارمان را تغییر دهیم؛ این فقط ظاهر امر است.

این کتاب درباره‌ی تغییر رفتار بزرگسالان است. چرا انقدر در این زمینه بد عمل می‌کنیم؟ چطور می‌توانیم بهتر عمل کنیم؟ چگونه چیزی را که باید تغییر دهیم، انتخاب کنیم؟ چگونه دیگران را متوجه تغییر خود کنیم؟ چگونه می‌توانیم برای تبدیل شدن به انسانی که می‌خواهیم باشیم عزم خود را جزم کنیم تا با چالش همیشگی و فراگیری که هر انسان موفقی باید بر آن غلبه کند دست وپنجه نرم کنیم؟

من برای پاسخ دادن به این پرسش‌ها بحثم را با تمرکز بر اسباب و محیط اطرافمان آغاز خواهم کرد. اثر آن‌ها عمیق است. انگیزه به هر محرکی گفته می‌شود که به پندار و کردار ما شکل تازه می‌بخشد. هر ساعت که بیداریم، مردم، رخدادها و شرایطی که توان بالقوه‌ی تغییر دادن ما را دارند، برانگیخته‌مان می‌کنند. این انگیزه‌ها ناگهانی و نامنتظر بروز می‌کنند. ممکن است مانند ضربه‌ی سر فیلیپ لحظات مهمی باشند یا به اندازه‌ی بریدن کاغذ، کم اهمیت تلقی شوند. شاید مانند شنیدن تعریف و تمجیدی از معلم که انضباط و بلندپروازی ما افزایش و زندگی ما را ۱۸۰ درجه تغییر می‌دهد، خوشایند باشند، یا ممکن است مانند بستنی قیفی که ما را اغوا می‌کند رژیم غذایی خود را بشکنیم، بی‌فایده باشند. شاید هم غرایز رقابت جویانه‌ی ما را به جنبش درآورند.

دامنه‌ی این قبیل انگیزه‌ها ممکن است از وعده‌ و وعیدهای معمول در محیط کار برای دریافت چک حقوقی با رقم درشت‌تر تا مشاهده‌ی آزارنده‌ی پیش افتادن رقیب از ما را در بر‌گیرد. انگیزه‌ها می‌توانند نیروی ما را تحلیل ببرند؛ مانند خبر بیماری شدید عزیزی یا عرضه‌ی شرکتمان برای فروش. همچنین می‌توانند به اندازه‌ی صدای باران که خاطره‌ی شیرینی برایمان رقم می‌زند طبیعی باشند.

تعداد انگیزه‌ها در عمل بی‌شمار است. آن‌ها از کجا می‌آیند؟ چرا ما را وادار می‌کنند برخلاف منافعمان رفتار کنیم؟ چرا به آن‌ها بی‌توجهیم؟ چگونه می‌توانیم لحظات برانگیزنده‌ای را که ما را خشمگین یا از مسیرمان منحرف می‌کنند یا باعث می‌شوند احساس کنیم همه چیز در جهان خوب است به دقت مشخص کنیم؛ تا بتوانیم خوب‌ها را تکرار و از بدها پرهیز کنیم؟

چه کنیم انگیزه‌ها به نفعمان کار کنند؟ محیط نیرومندترین سازوکار برانگیزنده در زندگی ماست و همیشه هم در جهت منافع ما کار نمی‌کند.  ما برنامه‌ریزی می‌کنیم، هدف‌گذاری می‌کنیم و بر سر رسیدن به این اهداف از شادی خود صرف‌نظر می‌کنیم. بااین‌حال محیطمان پی‌درپی مداخله می‌کند. بوی کباب از آشپزخانه به مشام می‌رسد و مــا توصیه‌ی پزشکمان به کاهش کلسترول را فراموش می‌کنیم. همکارانمان هر شب تا دیروقت کار می‌کنند، بنابراین خود را ملزم می‌دانیم که هم‌پای آن‌ها قبول مسئولیت کنیم و درنتیجه، به دیدن بازی بســکتبال فرزندمان نمی‌رویم و همین‌طور یکی پس از دیگری.

تلفن همراهمان ویبره می‌رود و ما به‌جای دوختن نگاهمان به چشمان محبوب خود، دزدانه به صفحه‌ی چشمک‌زن تلفن نگاهی می‌اندازیم. این‌گونه است که محیط اطرافمان رفتارهای نامطلوب در ما برمی‌انگیزد. چون عوامل محیطی غالبا خارج از کنترل ما هستند، ممکن است تصور کنیم کار زیادی نمی توانیم درباره‌ی آن‌ها انجام دهیم. ما خود را قربانی شرایط و همچون عروسک خیمه‌شب بازی اسیر سرنوشت تصور می‌کنیم.

من این را نمی‌پذیرم. سرنوشت همان دست ورقی است که به ما داده‌اند. انتخاب نحوه‌ی بازی ما با این ورق، دست خود ماست. فیلیپ بااینکه ضربه‌ی سختی به سرش خورد، تسلیم شرایط نشد. انتخاب او این بود که بیفتد، سرش ضربه ببیند و بهبود پیدا کند. سرنوشت او این بود که همسایه‌ی بهتری شود.

کپی لینک

درباره‌ی نویسنده و ناشر کتاب

مارشال گلدسمیت، متولد ۲۰ مارس ۱۹۴۹، مربی رهبری اجرایی و نویسنده ی آمریکایی است. گلدسمیت در دره‌ی کنتاکی متولد شد و در سال ۱۹۷۰ از مؤسسه فناوری رزهولمن در ایندیانا مدرک اقتصاد ریاضی گرفت. وی سپس در سال ۱۹۷۲ مدرک MBA خود را از دانشگاه ایندیانا و در سال ۱۹۷۷ دکترای خود را از دانشکده مدیریت UCLA Anderson در لس آنجلس ، کالیفرنیا به دست آورد. کتاب «» با عنوان کامل انگلیسی «Triggers: Creating Behavior That Lasts—Becoming the Person You Want to Be»  در سال ۲۰۱۵ منتشر شد. این کتاب در ایران با ترجمه‌ی محسن وارثی و توسط انتشارات آریانا قلم روانه‌ی بازار نشر شده است.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات